عترت رسول الله صلى الله علیه و آله همانند قرآن منبع و کوثر معارف زلال حق و رهنمود انسان به مقصد نهایى مىباشد.این دو میراث نبوت مصون از هر کژ راههاند.
قرآن همان گونه که به مصونیتخود از تحریف اصرار دارد،و خود را حبل الله و عروة الوثقى مىنامد به تثبیت و بیان ویژگىهاى عترت نیز پافشارى دارد.
رسول الله صلى الله علیه و آله نیز به همان مقدار که به قرآن اهتمام ورزید،اهمیت عترت را به امت اسلامى گوشزد نمود و در یک سخن این دو را همتراز یک دیگر به عنوان میراث نبوت معرفى نمود: انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتىما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا (1) .«من کتاب خدا و عترتم را دو میراث در نزد شما مىنهم اگر به این دو چنگ آویز شدید هرگز گمراه نخواهید شد».
در این حدیث مبارک که الفاظ و واژههاى آن هم به تواتر از رسول الله صلى الله علیه و آله رسیده است،مقام و منزلت عترت همتاى قرآن عنوان شده است و حضرت هشدار مىدهد که رهنمود به مقصد در پیروى از این دو است.این دو با هم رهنمون به حق هستند.اگر عترت بدون قرآن رهنمود نیست،قرآن بدون عترت هم خطرها در پى دارد.زیرا که عترت زبان مقصود قرآن مىباشد.اگر قرآن کتاب صامت است عترت قرآن ناطق است.کژ اندیشى و کج راهگى از قرآن و صراط مستقیم را تبیین مىکنند و سوء برداشت از مفاهیم قرآن را عترت مفسر است.البته عترت که سخنگوى قرآن است،معناى محاورهاى و مفهوم واژگانى قرآن را تبیین نمىکند زیرا عترت همانند کتاب فرهنگ و لغت نیست.عترت مفهوم و مقصود و مراد و باطن قرآن را مبین است.عترت لسان الاسلام و سخنگوى قرآن است نه لسان العرب.در فهمیدن مفهوم واژگانى قرآن به غیر قرآن نیازى نیست.در بدست آوردن مقصود قرآن به عترت نیاز است،که شرح این مطلب در کتاب«پژوهشى در علوم قرآن»به طور تفصیل آمده است. (2) عترت مبین مراد و مقصود قرآن است که پیمودن راه عترت در تبیین و بهرهورى از قرآن مصونیت از خطر تفسیر به راى و تحمیل پیش داورىها به قرآن است. (3) قرآن و عترت،دو تعبیر از یک عنوان مىباشند،در واقع یک حقیقتند که به دو شکل تجلى یافتهاند.قرآن و عترت هر دو وحیند که روز و شب با مردم سخن مىگویند.گرچه یکى صامت و ناطق و دیگرى ناطق معرفى شدهاند!در واقع قرآن و عترت هر دو سخن الهى و هر دو وحى خدا مىباشند.به همین جهت همان گونه که سخن قرآن حجت و معتبر استسخن عترت،سیره عترت، حتى سکوت و تقریر عترت حجت و معتبر است که:(ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى) (4) . تنها در مورد قرآن نیست.عترت نیز وحى زلال و خالص است هر دو سخن و رهنمود حق،هر دو یک عروة الوثقى،هر دو یک صراط مستقیم هستند،که مفهوم حدیث ثقلین همین است که قرآن و عترت با هم صراط مستقیم هستند.بى هم صراط مستقیم نمىباشند.محورهاى وحدت قرآن و عترت عبارتند از:صراط مستقیم بودن،وحى بودن،عروة الوثقى بودن،حق محور بودن،کوثر معارف بودن که توضیح این محورها نیز در همان نوشتار مطرح مىباشد.(5)
بنابراین عترت که سخنگوى قرآن است.راه عترت اصلاح کژ راهههاى خطر است.عترت خود در این باره مىگوید:ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه. (6) «قرآن را به سخن در آورید،لیکن با شما سخن نمىگوید من آن را به سخن در مىآورم من از آن سخن مىگویم».با این بیان اهتمام راه عترت بهتر روشن مىشود که عترت صراط اقوم است همان گونه که قرآنصراط اقوم مىباشد و مقام رفیع عترت آشکار مىگردد و انگیزه رسول الله صلى الله علیه و آله که در فرصتهاى گوناگون و مناسب هماره سخن از عترت داشتشفاف مىشود.
اما این که منظور از عترت و اهل بیت رسول الله صلى الله علیه و آله چه کسانى مىباشند.این مطلب چون آشکار و مستند است که منظور از عترت بر اساس شواهد قطعى روایاتى و تاریخى على و فاطمه و یازده فرزند علیهم السلام این دو شجره طیبه مىباشد.این بحثیک بحث کلامى است.تناسب با نوشتارهاى اعتقادى دارد.
طرح این بحث این سوال را ممکن است مطرح کند که اگر قرآن و عترت همتاى یکدیگرند و در واقع یک حقیقت هستند و هیچ کدام بر دیگرى برترى ندارد.چرا در آثار عترت از قرآن با عنوان ثقل اکبر،و از عترت با عنوان ثقل اصغر یاد شده است مانند؟همان گونه که امام على علیه السلام مىفرماید:الم اعمل فیکم بالثقل الاکبر و اترک فیکم الثقل الاصغر. (7) آیا همین تعبیر دلیل برترى قرآن بر عترت نیست؟
در پاسخ این سؤال مىتوان گفت این تعبیر در صدد بیان برترى قرآن بر عترت نیست.قرآن و عترت هر دو وحى و منبع معارف الهى هستند.و هر دو از ویژگىهاى همتراز بهرهورند.این تعبیر که قرآن را ثقل اکبر مىنامد در مورد سند و اعتبار عترت است.قرآن چون کلام خداست اعتبارش
قرآن را دارد.عترت اعتبارش به اعتبار قرآن است.زیرا قرآن است که سخن رسول الله صلى الله علیه و آله را اعتبار مىدهد و مىفرماید:(ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا) (8) «آنچه رسول بدان امر مىکند،برگیرید و از آنچه شما را بر حذر مىدارد،دورى کنید.»قرآن با این بیان سخن رسول الله صلى الله علیه و آله را اعتبار داد و رسول الله صلى الله علیه و آله هم فرمود:انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى.از این دو مقدمه این نتیجه حاصل مىشود که عترت همانند و همتاى قرآن معتبر است.گرچه اعتبار سخن رسول الله صلى الله علیه و آله به تایید قرآن است.به همین جهت قرآن ثقل اکبر و عترت ثقل اصغر عنوان شده است،لیکن این تعبیر با همترازى قرآن و عترت در فضایل ناسازگارى ندارد.
در هر صورت در این بخش ویژگى مهم عترت تبیین شد.اهتمام راه عترت آشکار گشت و على علیه السلام به عنوان محور و اساس عترت والاترین ویژگىاش همتاى قرآن بودن است.فضیلتى برتر از وحى بودن و ظرفیت تعلیم حقایق الهى را داشتن و مسجود برترین موجودات جهان«فرشتگان»قرار گرفتن تصور نمىشود.از همین نکته خطر انحراف از راه عترت و خطر دست رد زدن به سینه عترت آشکار مىشود که نابسامانىهاى امت اسلامى از این سمتسو سویه مىگیرد.عترت سیل خروشان معارف است:ینحدر عنى السیل«از من معارف الهى چون سیل خروشان سرازیر است.»عترت بلند مرتبهاى است که کسى را توان اوج آن نیست:و لا یرقى الى الطیر (9) «هیچ پروازى به اوج من نمىرسد».عترت مفسر و مبین مطمئن قرآن است.عترت کوثر معارف الهى است عترت قرآن متمثل است.همان گونه که قرآن حق محور است و باطل در آن راه ندارد:(لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه) (10) .عترت نیز حق محور استباطل در گفتار و رفتار و موضعگیرى عترت راه ندارد:على مع الحق و الحق مع على یدور حیث دار (11) .که رسول الله صلى الله علیه و آله خصوص على را حق محور معرفى نمىکنید على نماد و مثال سخن است همه عترت حق محور هستند:فاطمة مع الحق و الحق مع فاطمة یدور حیثما دارت.و نیز سایر عترت. اگر راه غیر از راه قرآن بىراهه است،راه جداى از راه عترت نیز بىراهه است:(ماذا بعد الحق الا الضلال). (12) عترت و قرآن یک صراط مستقیم و بزرگراه مىباشند.و غیر از این بزرگراه،راه دیگرى وجود ندارد.صراطهاى مستقیم پندارى بیش نیست.راه مردم هنگامى که راه قرآن و عترت باشد صراط مستقیم است و به همین سبب فرض صحیح دارد که کسى از صراط بىراهه شود.اگر صراط مستقیم متعدد بود و همگان سهمى از صراط مستقیم داشتند،کژراهگى از آن فرض نداشت،نکوب از صراط فرض نداشت،قرآن گمراهان را ناکب از صراط معرفى مىکند که آنان از صراط مستقیم سرنگون شدهاند:(عن الصراط لناکبون). (13) با این بیان کثرت گرایى در صراط مستقیم و پلورالیزم سخنى بى برهان خواهد بود.
پىنوشتها:
1.بحار،ج 23،ص 106.
2.پژوهشى در علوم قرآن،ص 295 و 303.
3.فالقرآن آمر زاجر و صامت و ناطق(نهج البلاغه،خطبه 183،ص 265)دو معنا مىتوان از این تعبیر بیان کرد یکى منظور از صامت این باشد که قرآن در عین حال که ناطق است و با همگان سخن مىگوید چون سخن مکتوب است صامت و ساکت است.دوم این که منظور از صامت قرآن مکتوب نیستبلکه حقیقت قرآن است واژگان قرآن که هر روز و شب با مردم سخن مىگوید و همواره تلاوت مىشود،مفهوم واژگانى آن بر همگان روشن است و از این جهت ناطق است.اما مفاهیم عمیق آن،مقصود اصل آن،و باطن آن بر همگان آشکار نیست.از این جهت صامت است.و براى تبیین این جهت عترت سخن گوى قرآن است.
4.نجم،4.
5.پژوهشى در علوم قرآن،ص 301.
6.نهج البلاغه،خ 158،ص 222.
7.نهج البلاغة ابن میثم،ج 1،ص 412،خطبه 84.
8.حشر،7.
9.نهج البلاغه،خ 3،ص 48.
10.فصلت،42.
11.الغدیر،ج 3،ص 177.
12.یونس،32.
13.مؤمنون،74.
امام على (ع) الگوى زندگى صفحه 73
حبیب الله احمدى