در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

چگونه بر پیامبر (ص) صلوات بفرستیم

چگونه بر پیامبر(ص) صلوات بفرستیم؟ . . .


یکی از نکاتی که قابل تامل است اینکه چرا وهابیون بر پیامبرخدا صلی الله علیه و اله و سلم صلوات ناقص میفرستند و اهل البیت علیهم السلام را داخل این صلوات قرار نمیدهند؟این مقاله نگاهی است به این انحراف وهابیون از سنت رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم از کتب معتبر و قابل قبول آنان.

ایه صلوات

زمانی که آیه شریفه

«إنَ الله وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِ یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیْماً»

 احزاب: 56

  نازل شد، مسلمانان پرسیدند: چگونه درود فرستیم؟ پیامبر فرمود:

 «لا تُصَلُّوا عَلَیَّ الصَّلوةَ الْبترْاء»

 «بر من، صلوات ناقص نفرستید». باز پرسیدند: چگونه درود بفرستیم؟ فرمود: بگویید:

 «أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ عَلی آلِ مُحَمَّد».

الصواعق المحرقه. (ابن حجر)، چاپ دوم در «مکتبة القاهره» مصر، باب 11، فصل اوّل، ص 146 و نظیر آن در «الدرّ المنثور»، ج 5، تفسیر آیه 56 سوره احزاب، به نقل از محدّثان و صاحبان صحاح و مسانید، از قبیل عبدالرّزاق و ابن ابی شیبه و احمد و بخاری و مسلم و ابو داوود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و ابن مردویه، از کعب ابن عجرة از پیامبر گرامی، آمده است.

حال چگونه هست که بعضی صلوات ناقص و ابتر میفرستند خود خوانندگان قضاوت کنند؟

 

طبق حدیثی که از ابن حجر نقل کرده است، پیامبر(صلی الله علیه وآله)در برابر مسلمین فرمود:

 لا تصلّوا علیّ الصلاة البتراء، فقالوا: وما الصلاة البتراء؟ قال: تقولون: اللّهمّ صلّ علی محمّد و تمسکون. بل قولوا: اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد؛

 

بر من صلوات ناقص نفرستید. اصحاب پرسیدند: ای رسول خدا! صلوات ناقص چیست؟ فرمود: این که بگویید: اللّهم صلّ علی محمّد و تا همین جا اکتفا کنید، بلکه بگویید:

اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد .

الصواعق المحرقة، ص86.

 

روایاتی بر چگونگی  صلوات در کتب برادران اهل سنت و اقایان وهابی

1. در صحیح بخاری و مسلم، سنن ابو داود و دارمی و نسائی و ترمذی و ابن ماجه، مسند احمد، تفسیر طبری و سیوطی از کعب ابن عجزه روایت کنند که گفت:

کُنْتُ جالِساً عِندَ النبی(ص) إذْ جْاءَ رجل فقالَ: قَدْ علمنا کَیفَ نسلّمُ عَلیکَ یا رَسُول اللَّه فَکیفَ نصلّی عَلَیکَ؟ قالَ: قولوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ علی آلِ مُحمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیم و علی آل ابراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیم و علی آلِ ابراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

 نزد پیامبر خدا(ص) نشسته بودم که مردی آمد و گفت: ای رسول خدا! ما چگونه سلام کردن بر شما را دانستیم، چگونه بر شما صلوات فرستیم؟ فرمود: بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادی، راستی را که تو پسندیده و والائی. خداوندا بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت و فزونی دادی، راستی را که تو ستوده و عظمائی .

صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، ج 2، ص 160 - 159 و کتاب تفسیر، تفسیر سوره احزاب، ج 3، ص 119 و کتاب الدعوات، ج 4، ص 72؛ صحیح مسلم، کتاب صلاه، ج 1، ص 305، حدیث 66؛ سنن ابو داود، ج 1، ص 257، حدیث 976؛ سنن دارمی، ج 1، ص309؛ سنن نسائی، ج 3، ص 48-47؛ سنن ترمذی، ج 2، ص 268؛ سنن ابن ماجه، حدیث 904. مسند احمد، ج 4، ص 244-241؛ تفسیر طبری، ج 22، ص 31؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 334؛ تفسیر در المنثور، ج 5، ص 216-215؛ کنز العمال، ج 2، ص 180؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 507.

2. در سنن نسائی و مسند احمد از ابوطلحه روایت کنند که گفت:

قُلنا: یا رَسول اللَّه! کَیْفَ الصَّلاه عَلیکَ؟ قالَ: قولوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّد کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیم و آل ابراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ بارَکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیم و آلِ ابراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ

 گفتیم: ای رسول خدا! صلوات بر شما چگونه است؟ فرمود: «بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادی، راستی را که تو ستوده و والائی و بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت و فزونی دادی، راستی را که تو پسندیده و عظمائی.»

در روایت دیگری چنین است:

مردی نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! چگونه بر شما صلوات فرستیم؟ فرمود: بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست. همان گونه که بر ابراهیم صلوات فرستادی، راستی را که تو ستوده ووالائی و بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم برکت و فزونی دادی، راستی را که تو پسندیده و عظمائی

سنن نسائی، کتاب سهو، ج 3، ص 48؛ مسند احمد، ج 1، ص 162.

 

3. در صحیح مسلم، سنن ابو داود، ترمذی، نسائی، موطأ مالک، مسند احمد و سنن دارمی، از ابو مسعود انصاری روایت کنند که گفت:

رسول خدا(ص) آمد و با ما در مجلس سعد بن عباده نشست. بشیر بن سعد - ابونعمان بن بشیر - به او گفت: ای رسول خدا! خداوند ما را فرمان داده تا بر شما صلوات فرستیم، چگونه بر شما صلوات فرستیم؟ راوی گوید: رسول خدا(ص) (به گونه ای) ساکت شد که ما آرزو کردیم ای کاش او چنین سؤالی نکرده بود. سپس فرمود:

 «بگوئید: خدوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم صلوات فرستادی، و بر محمد و آل محمد فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم در جهانیان فزونی دادی. راستی را که تو ستوده و والائی. سلام نیز همان گونه است که دانستید »

صحیح مسلم، کتاب الصلاه، ج 1، ص 305، حدیث 67؛ سنن دارمی، ج 1، ص 310؛ سنن ابوداود، ج 1، ص 258، حدیث 980؛ سنن نسائی، ج 3، ص 45 - 47؛ سنن ترمذی، کتاب تفسیر، تفسیر سوره احزاب، ج 2، ص 95؛ موطأ مالک، ج 1، ص 165 - 166؛ مسند احمد، ج 5، ص 274 و ج 4، ص 118؛ کنز العمال، ج 2، ص 182؛ تفسیر قرطبی، ج 4، ص 233؛ تفسیر در المنثور، ج 5، ص 216 - 217؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 508؛ تفسیر خازن، ج 3، ص 477؛ مستدرک الصحیحین، ج 1، ص 268؛ سنن بیهقی، ج 2، ص 378.

4. در صحیح بخاری، سنن نسائی و ابن ماجه و مسند احمد از ابو سعید خدری روایت کنند که گفت:

 

قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّه! هذَا السَّلامُ عَلَیْک قَدْ عَرَفْناه فَکَیْفَ الصَّلاه؟ قالَ: قُولُوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیم، وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیم.

 گفتم ای رسول خدا! این سلام بر شما بود، آن را دانستیم، صلوات (بر شما) چگونه است؟ فرمود: بگوئید: خداوندا بر محمد بنده و رسول خودت صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم صلوات فرستادی و بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم برکت و فزونی دادی.

صحیح بخاری، کتاب تفسیر، تفسیر سوره احزاب، ج 3، ص 119 و کتاب دعوات، ج 4، ص 72؛ سنن نسائی، ج 3، ص 49؛ سنن ابن ماجه، ج 1،ص292، حدیث 902؛ مسند احمد، ج3، ص47؛ تفسیر در المنثور، ج5، ص217.

 

5. در سنن نسائی از زید بن خارجه از رسول خدا(ص) روایت کند که فرمود:

صَلُّوا عَلَیَّ وَ اجْتهدوُا فِی الدُّعاءِ و قُولُوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و عَلی آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیم و علی آلِ إبراهیم إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

 بر من صلوات فرستید و در دعا بکوشید و بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، و بر محمد و آل محمد فزونی بخش. همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم فزونی دادی. راستی را که تو ستوده و والائی .

سنن نسائی، کتاب سهو، ج 3، ص 49.

 

6. در مسند احمد و در المنثور سیوطی از برده خزاعی از رسول خدا(ص) روایت کنند که فرمود:

قُولُوا: أللَّهُمَّ اجْعَلْ صَلَواتکَ وَ رَحْمتکَ وَ بَرَکاتکَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما جَعَلْتَها عَلی إبراهیم إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛

 بگوئید: خداوندا صلوات و رحمت و برکاتت را بر محمد و آل محمد ارزانی بخش، همان گونه که آنها را بر ابراهیم ارزانی داشتی، راستی را که تو ستوده و والائی .

مسند احمد، ج 5، ص 353؛ تفسیر در المنثور، ج 5، ص 218؛ کنزل العمال، ج 1، ص 442.

7-    در کنزل العمال از امام علی بن ابی طالب(ع) روایت کند که فرمود:

 

قالُوا یا رَسُولَ اللَّه! وَ کَیْفَ نُصَلّی عَلَیک؟ قالَ: قُولُوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیمَ وَ آلِ إبراهیم إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیمَ وَ عَلی آلِ إبراهیمَ إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛

 (اصحاب) گفتند: ای رسول خدا! چگونه بر شما صلوات فرستیم؟ فرمود: «بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادی، راستی را که تو ستوده و والائی. و بر محمد و آل محمد فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم فزونی دادی، راستی را که تو پسندیده و عظمائی

تفسیر در المنثور، ج 5، ص 217؛ کنزل العمال، ج 2، ص 176.  

 

8. در تفسیر طبری و سیوطی از ابن عباس آورده اند:

فَقُلْنا أو قالوا: یا رَسُولَ اللَّه! قَدْ علمنا السَّلام عَلَیْک فَکَیْفَ الصَّلاه عَلَیک؟ فقالَ: «أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیم و آل ابراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ علی آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیم و آلِ ابراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

 پس گفتیم - یا گفتند -: ای رسول خدا! سلام بر شما را دانستیم، صلوات بر شما چگونه است؟

فرمود: «خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادی، همانا تو ستوده و والائی، و بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت و فزونی دادی، راستی را که تو پسندیده و والائی .»

تفسیر طبری، تفسیر سوره احزاب، ج 22، ص 31؛ تفسیر درالمنثور، ج 5، ص 216

 

9. در کنز العمال از طلحه روایت کنند که گفت:

قُلنا: یا رَسول اللَّه! قَدْ علمنا کَیفَ السّلام عَلَیْک، فَکَیْفَ الصَّلاه عَلیکَ؟ قالَ: قولوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ علی آلِ مُحمَّدٍ وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ و بارَکْتَ عَلی إبراهیم و علی آلِ ابراهیم إنّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

 گفتیم: ای رسول خدا! چگونگی سلام بر شما را دانستیم، صلوات بر شما چگونه است؟ فرمود: بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست و بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و بر آل ابراهیم صلوات فرستادی و برکت و فزونی بخشیدی، راستی را که تو ستوده و والائی .»

کنز العمال، ج 2، ص 176؛ تفسیر در المنثور، ج 5، ص 216.

 

10. در کنز العمال از محمد بن عبداللَّه بن زید از رسول خدا(ص) روایت کند که فرمود:

قُولُوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیم وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیم فِی الْعالمین إنَّک حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ السَّلام کَما عَلمتم؛

بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم صلوات فرستادی، و بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم در جهانیان برکت و فزونی دادی، راستی را که تو ستوده و والائی. سلام نیز همان گونه است که دانستید.

کنز العمال، ج 1، ص 442.

11. در کنز العمال از ام المؤمنین عایشه روایت کند که گفت:

قالَ اَصحابُ النَّبیّ(ص): یا رَسُول اللَّه أُمِرنا أنْ نکثر الصَّلاه عَلَیکَ فِی اللَّیْلَه الغراء وَ الیَوْم الأزْهَرِ وَ أحبّ ما صَلّینا عَلَیکَ کَما تُحِبّ، قالَ: «قُولُوا: أللّهمّ صلّ علی مُحمّدٍ وَ عَلی آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیمَ وَ آلَ إبراهیم، وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَما رحمتَ إبراهیم وَ آلَ إبراهیم، وَ بارِکْ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّد کَما بارَکْتَ عَلی إبراهیم وَ آلِ إبراهیم إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ أمَّا السَّلامُ فَقَدْ عرفتم کَیْف هُوَ؛

 صحابه پیامبر گفتد: ای رسول خدا! فرموده شدیم تا در شب تار و روز روشن، صلوات بر شما را بسیار کنیم. (چه زیباست که) محبوب ترین صلوات ما بر شما به گونه ای باشد که دوست می دارید، فرمود: بگوئید: خداوندا بر محمد و آل محمد صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستادی، و محمد و آل محمد را ببخشای، همان گونه که ابراهیم و آل ابراهیم را بخشودی، و بر محمد و آل محمد برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم برکت و فزونی دادی، راستی را که تو ستوده و والائی. اما کیفیت سلام را که خود دانستید .

کنزالعمال، ج 2، ص 182 و ج 1، ص 43.

12. در تفسیر طبری و سیوطی از ابراهیم در ذیل آیه شریفه: «ان اللَّه و ملائکته...» آورده اند که:

قالُوا یا رَسُولَ اللَّه! هذَا السَّلام قَدْ عَرفْناه، فَکَیفَ الصَّلاه عَلَیکَ؟ فَقالَ: قُولُوا: أللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدکَ وَ رَسُولکَ وَ أهلِ بَیْتِهِ کَما صَلَّیْتَ عَلی إبراهیم إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

 گفتند: ای رسول خدا! این سلام را دانستیم، صلوات بر شما چگونه است؟ فرمود: «بگوئید: خداوندا بر محمد بنده و رسولت و اهل بیت او صلوات فرست، همان گونه که بر ابراهیم صلوات فرستادی، راستی را که تو ستوده و والائی .

تفسیر طبری، ج 2، ص 32؛ تفسیر در المنثور، ج 5، ص 216

 

بخش تحقیقات و بررسی مقالات

       سایت التوحید

فضائل امام علی (علیه السلام)

فضائل امام على (علیه السلام)

مقدمه

شخصیت عظیم و گسترده امیر المؤمنین على علیه السلام وسیعتر و متنوعتر از این است که یک فرد بتواند در همه جوانب و نواحى آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد.براى یک فرد،حد اکثرى که میسر است این است که یک یا چند ناحیه معین و محدود را براى مطالعه و بررسى انتخاب کند و به همان قناعت ورزد.

یکى از جوانب و نواحى وجود این شخصیت عظیم،ناحیه تاثیر او بر روى انسانها به شکل مثبت‏یا منفى است و به عبارت دیگر«جاذبه و دافعه‏»نیرومند اوست که هنوز هم نقش فعال خود را ایفا مى‏نماید و در این کتاب درباره‏اش گفتگو شده است.

شخصیت افراد از نظر عکس العمل سازى در روحها و جانها یکسان نیست.به هر نسبت که شخصیت حقیرتر است کمتر خاطرها را به خود مشغول مى‏دارد و در دلها هیجان و موج ایجاد مى‏کند،و هر چه عظیمتر و پرنیروتر است‏خاطره انگیزتر و عکس العمل سازتر است،خواه عکس العمل موافق یا مخالف.

شخصیتهاى خاطره انگیز و عکس العمل ساز،زیاد بر سر زبانها مى‏افتند،موضوع مشاجره‏ها و مجادله‏ها قرار مى‏گیرند،سوژه شعر و نقاشى و هنرهاى دیگر واقع مى‏شوند،قهرمان داستانها و نوشته‏ها مى‏گردند.اینها همه،چیزهایى است که در مورد على علیه السلام به حد اعلى وجود دارد و او در این جهت‏بى‏رقیب و یا بسیار کم رقیب است.گویند محمد بن شهر آشوب مازندرانى-که از اکابر علماى امامیه در قرن هفتم است-هنگامى که کتاب معروف مناقب را تالیف مى‏کرد،هزار کتاب به نام‏«مناقب‏»که همه درباره على علیه السلام نوشته شده بود در کتابخانه خویش داشت.این یک نمونه مى‏رساند که شخصیت والاى مولى در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول مى‏داشته است.

امتیاز اساسى على علیه السلام و سایر مردانى که از پرتو حق روشن بوده‏اند این است که علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن اندیشه‏ها،به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام مى‏بخشند.

فیلسوفانى مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بو على و دکارت نیز قهرمان تسخیر اندیشه‏ها و سرگرم کردن خاطرها هستند.رهبران انقلابهاى اجتماعى مخصوصا در دو قرن اخیر،علاوه بر این،نوعى تعصب در پیروان خود به وجود آوردند.مشایخ عرفان پیروان خویش را احیانا آنچنان وارد مرحله‏«تسلیم‏»مى‏کنند که اگر پیر مغان اشارت کند سجاده به مى رنگین مى‏نمایند.اما در هیچ کدام از آنها گرمى و حرارت توام با نرمى و لطافت و صفا و رقتى که در پیروان على،تاریخ نشان مى‏دهد نمى‏بینیم.اگر صوفیه از دراویش لشکرى جرار و مجاهدانى کار آمد ساختند،با نام على کردند نه به نام خودشان.

حسن و زیبایى معنوى که محبت و خلوص ایجاد مى‏کند از یک مقوله است،و سیادت و منفعت و مصلحت زندگى که کالاى رهبران اجتماعى،و یا عقل و فلسفه که کالاى فیلسوف است،و یا اثبات سلطه و اقتدار که کالاى عارف است،از مقوله‏هاى دیگر.معروف است که یکى از شاگردان بو على سینا به استاد مى‏گفت اگر تو با این فهم و هوش خارق العاده مدعى نبوت شوى،مردم به تو مى‏گروند،و بو على سکوت کرد.تا در سفرى در فصل زمستان که با هم بودند،سحرگاه بو على از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار کرد و گفت:تشنه‏ام،قدرى آب بیاور.شاگرد تعلل کرد و شروع کرد به عذر تراشیدن.هر چه بو على اصرار کرد،شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد بستر گرم را ترک کند.در همین وقت فریاد مؤذن از بالاى ماذنه بلند شد که‏«الله اکبر،اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله‏».بوعلى فرصت را مناسب دید که جواب شاگرد را بدهد.گفت:تو که مدعى بودى اگر من ادعاى پیغمبرى کنم مردم ایمان خواهند آورد،اکنون ببین فرمان حضورى من به تو که سالها شاگرد من بوده‏اى و از درس من بهره برده‏اى آنقدر نفوذ ندارد که لحظه‏اى بستر گرم را ترک کنى و آبى به من بدهى،اما این مرد مؤذن پس از چهار صد سال فرمان پیغمبر را اطاعت کرده،از بستر گرم خارج شده و رفته بر روى این بلندى و به وحدانیت‏خدا و رسالت او گواهى مى‏دهد.ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

آرى فیلسوفان شاگرد مى‏سازند نه پیرو،رهبران اجتماعى پیروان متعصب مى‏سازند نه انسانهاى مهذب،اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم مى‏سازند نه مؤمن مجاهد فعال.

صفحه2

در على،هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابى و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتى از نوع خاصیت پیامبران.مکتب او،هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حسن و زیبایى و جذبه و حرکت.

على علیه السلام پیش از آنکه امام عادل براى دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند،خود شخصا موجودى متعادل و متوازن بود.کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود.هم اندیشه‏اى عمیق و دور رس داشت و هم عواطفى رقیق و سرشار.کمال جسم و کمال!218 روح را توام داشت.شب،هنگام عبادت از ما سوى مى‏برید و روز در متن اجتماع فعالیت مى‏کرد.روزها چشم انسانها مواسات و از خود گذشتگى‏هاى او را مى‏دید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهاى حکیمانه‏اش را مى‏شنید،و شب چشم ستارگان اشکهاى عابدانه‏اش را مى‏دید و گوش آسمان مناجاتهاى عاشقانه‏اش را مى‏شنید.هم مفتى بود و هم حکیم،هم عارف بود و هم رهبر اجتماعى،هم زاهد بود و هم سرباز،هم قاضى بود و هم کارگر،هم خطیب بود و هم نویسنده.بالاخره به تمام معنى یک انسان کامل بود با همه زیباییهایش.

مجموعه آثار جلد 16 صفحه 215

استاد شهید مرتضى مطهرى

على (ع) اسوه انسانیت

على (ع) اسوه انسانیت

تمام انسان‏ها در زندگى خود به دنبال‏«اسوه و الگو»مى‏باشند،و سعى مى‏کنند حرکات و گفتار خویش را همانند آن الگوها انجام دهند،خواه آن الگوها خوب باشند و یا بد،و خواه در کارهاى مطلوب باشد و یا نا مطلوب.

دین اسلام نیز این قانون کلى انسان‏ها و خواسته آنان را مورد تایید قرار داده،و در هر زمانى الگو و یا الگوهایى تعیین کرده،و مردم را به تبعیت از آنان سفارش نموده،و تخلف از این کار را موجب کیفر و عقاب دانسته است.

تمام انبیاى الهى از اول خلقت‏بشر،هر کدام الگو و اسوه پاک و بدون نقص براى پیروان خود بودند،و رسول خدا نیز طبق آیات زیادى از قرآن مجید به عنوان اسوه و الگو معرفى شده،و اطاعت او،اطاعت پروردگار عالم معرفى گردیده است.

پس از رحلت پیامبر عالیقدر،این مسئولیت عظیم به جانشین و وصى بر حقش‏«امیر المؤمنین على علیه السلام‏»انتقال یافته،و طبق دلایل زیاد و مدارک کافى که در این زمینه در بحث‏هاى گذشته نقل کردیم،آن بزرگوار از هر جهت در جایگاه ارشادى و رهبرى رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار گرفته،و وظایف وى را انجام مى‏دادند،و پیروان آئین مقدس اسلام نیز موظفند،این الگوى تمام نماى رسالت اسلامى پیامبر عزیز را،با جان و دل پذیرفته،و در تمام برنامه‏هاى شخصى و اجتماعى خویش از آن سرور پیروى نمایند.در این زمینه یکى از دانشمندان بزرگ اهل سنت مى‏گوید:

«فاما على علیه السلام فانه عندنا بمنزلة الرسول صلى الله علیه و آله فى تصویب قوله و الاحتجاج بفعله و وجوب طاعته...»

حضرت امیر المؤمنین على علیه السلام نزد ما همانند وجود مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله است،از نظر«عصمت‏»در گفتار،و تمسک به رفتار،و اطاعت و پیروى واجب از دستوراتش...

----------------------------------------------

[1] 1) سوره احزاب آیه 21 و آیات دیگر

[2] 2) شرح ابن ابى الحدید ج 20 ص 35

صفحه3

ملاحظه مى‏کنید که در این فراز جایگاه على،همانند جایگاه پیامبر است،مانند او معصوم است،و مردم در گفتار و رفتار موظفند او را الگوى خویش قرار داده،و از امرش بدون چون و چرا پیروى نمایند،به همان نسبتى که از رسول خدا تبعیت مى‏کردند.

در احادیثى از طریق شیعه و سنى،پروردگار عالم و رسول گرامى اسلام،«امیر المؤمنین على علیه السلام‏»را به عنوان‏«الگو»با عبارات گوناگون معرفى نموده،و از پیروان آئین مقدس اسلام و بندگان الهى مى‏خواهند که از وى پیروى نمایند،که ذیلا به چند مورد از آنها اشاره مى‏گردد:

1-عن النبى (ص) قال:قال الله تعالى:«ان علیا رایة الهدى،و امام اولیائى،و نور من اطاعنى و هو الکلمة التى الزمتها المتقین،من احبه احبنى و من ابغضه،ابغضنى فبشره بذالک فجاء على فبشرته...»

رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند!پروردگار عالم فرمودند!همانا على علیه السلام پرچم و نشانه هدایت است،او پیشواى بندگان و دوستان من است!«على‏»نور روشنگر پیروان الهى،و همان کلمه‏اى است که بر انسان‏هاى متقى واجب کرده‏ام،هر کس على را دوست دارد،مرا دوست داشته،و دشمنان وى دشمنان من هستند!!اى پیامبر!این فضیلت را به على خبر ده،و رسول اکرم نیز خبر داد

این حدیث داراى محتواى بسیار والا،و نشانگر فضیلت امیر المؤمنین است،که خداوند متعال الگو بودن و بى نظیرى على را مى‏رساند،و مى‏فرماید:

الف:خط على،و آئین و افکار وى،همان خط خدا و اسلام حقیقى است،و نزدیکى به‏آن حضرت و دوستدارى وى،نزدیکى به خدا و دوستدارى‏«الله‏»است،و بر عکس،دورى از على دورى از خداست.

ب:در این حدیث‏«على‏»پرچم هدایت و توحید معرفى گردیده،راهیان راه او افراد هدایت‏یافته و حقجو مى‏باشند

ج:خداوند«على‏»را در این فرازها«امام‏»و پیشواى اولیایش قلمداد نموده،که اسوه بودند آن حضرت را در بر دارد.

د:امیر المؤمنین على علیه السلام در این جملات‏«نور»مسلمانان مطیع و متعهد بیان گردیده،و در واقع اوست،که انسان‏هاى بیدار را از جهل و ضلالت و تاریکى‏هاى مختلف نجات مى‏دهد...

2-قال رسول الله (ص) :«یا على انت امام امتى و خلیفتى علیها بعدى و انت قائد المؤمنین الى الجنة... »

رسول خدا خطاب به امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:یا على!تو امام و پیشواى امت من هستى،و جانشین و خلیفه منى در میان آنان،و تو مؤمنین را به بهشت‏برین رهبرى و راهنمایى مى‏کنى...

در این حدیث‏شریف،پیامبر عظیم الشان با عبارات‏«امام‏»،خلیفه،قائد»الگویى آن حضرت را مورد تایید قرار داده است.

3-قال النبى (ص) :«من سره ان یحیى حیاتى،و یموت میتتى فلیتمسک بولاء على بن ابى طالب‏»

----------------------------------------------

[1] 3) قرائد السمطین ج 1 ص 151 ش 114،شرح ابن ابى الحدید ج 9 ص 167 ح 3

[2] 4) بحار ج 37 ص 84 ح 52

[3] 5) شرح ابن ابى الحدید ج 9 ص 168 ح 5

صفحه4

پیامبر اسلام فرمودند:هر کس دوست دارد مثل من زندگى کند و مثل من بمیرد،تمسک کند به ولایت على بن ابى طالب علیه السلام!!

قابل توجه است که حرکت در مسیر ولایت على علیه السلام نتیجه‏اش زندگى جاویدانه و عارفانه است همانند زندگى رسول خدا،بنابر این بمقتضاى این حدیث‏شریف،اسوه بودن آن حضرت مثل اسوه بودن استادش پیامبر بزرگ اسلام است.

و در حدیث دیگرى هست که تمام راهها جز راه على،و تمام رهبرى‏ها جز رهبرى على باطل است،و کلیه فرقه‏ها به جز پیروان امیر المؤمنین همگى در انحراف مى‏باشند،وفقط و فقط اسوه بودن على و اولاد پاک و معصوم آن حضرت مورد تایید خداوند است.

لقب‏«امیر المؤمنین‏»از سوى خدا فقط به على (ع) موهبت گردیده

لقب‏«امیر المؤمنین‏»همچون خلافت‏حضرت على علیه السلام مورد تجاوز یغماگران قرار گرفت،و هر امیر و خلیفه غاصب پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله خود را«امیر المؤمنین‏»خواند،حتى خلفاى‏«بنى امیه‏»و«بنى عباس‏»نیز در آن طمع کرده،و خود را با آن لقب انحصارى مولاى متقیان ملقب ساختند.

شکى نیست که این تاج افتخار«امیر المؤمنین‏»از طرف پروردگار عالم در زمان خود پیامبر اسلام به حضرت على علیه السلام اعطا شده است،و رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز مامور گردیده على علیه السلام را با آن لقب ملقب ساخته،و بارها به همان صورت حضرتش را بخواند،و در جریان‏«غدیر خم‏»و سایر موارد با همین عنوان و لقب،على علیه السلام را مورد خطاب قرار داده،و ولایت و جانشینى آن حضرت را تبریک گفته‏اند،اینک احادیثى را در این مورد تقدیم خوانندگان عزیز مى‏نمایم:

1-قال رسول الله (ص) :اوحى الى ربى ما اوحى ثم قال:«یا محمد!اقرء على على بن ابى طالب علیه السلام‏«امیر المؤمنین‏»فما سمیت‏به احدا قبله و لا اسمى بهذا احدا بعده‏»

رسول خدا مى‏فرماید:پروردگار عالم براى من‏«وحى‏»کرد و در آن مرا مامور ساخت که:على علیه السلام را با لقب‏«امیر المؤمنین‏»بخوانم،و فرمود:تا به حال کسى را با این لقب نخوانده‏ام،و به کسى نیز آن را نخواهم داد!!

این حدیث‏بطور صریح لقب‏«امیر المؤمنین‏»را از افتخارات خاص حضرت‏«على‏»مى‏شمارد،

2-عن ابى عبد الله (ع) قال:لما نزلت ولایة على بن ابى طالب،و کان من قول رسول الله (ص) :سلموا على على بامرة المؤمنین...فقالا:امن الله او من رسوله یا رسول الله فقال رسول الله (ص) من الله و من رسوله... امام صادق علیه السلام مى‏فرمایند:چون دستور ولایت و جانشینى على علیه السلام از جانب خدا نازل شد،پیامبر خدا در کلامش فرمود:به على علیه السلام با عنوان‏«امیر المؤمنین‏»سلام دهید، همه اطاعت کردند در این میان‏«ابو بکر و عمر»که حضور داشتند،پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آنان را نیز مامور کرد که به على علیه السلام با همین عنوان تبریک گفته و سلام دهند.

ابو بکر و عمر گفتند:هم فرمان خداوند است،و هم فرمان من...

----------------------------------------------

[1] 6) محجة البیضاء ج 1 ص 199،بحار الانوار ج 28 ص 4 ح 5،وسائل الشیعه ج 18 ص 31 ح 30

[2] 7) بحار الانوار ج 37 ص 290 ح 2

[3] 8) اصول کافى ج 1 ص 292 ح 1 باب النص على امیر المؤمنین

صفحه5

3-قال رسول الله (ص) :«...یا ام سلمة!هذا على امیر المؤمنین،و سید المسلمین،وصیى و وعاء علمى و بابى الذى اوتى منه،اخى فى الدنیا و الاخرة...»

«ابن عباس‏»مى‏گوید:در حالى که رسول خدا با همسرش‏«ام السلمة‏»نشسته بود،على علیه السلام وارد شده،و پیامبر خدا فرمودند:

اى ام اسلمة!این على بن ابى طالب است،گوشت و خون او،از گوشت و خون من است،او نسبت‏به من همچون هارون است‏به موسى جز این که بعد از من پیامبرى نخواهد آمد،اى ام السلمه!این على‏«امیر المؤمنین‏»است،او سرور مسلمانان،و وصى من،و جانشین علم من است او درى است که از طریق آن به سوى من مى‏آیند!!او در دنیا و آخرت برادر من است.

در این حدیث که از طریق اهل سنت نیز آمده است،مضامین بسیار فراوانى نهفته است:على علیه السلام بترتیب‏«عدل و نفس‏»پیامبر،و سپس‏«امیر المؤمنین‏»و«سرور مسلمانان‏»و«جانشین پیامبر»معرفى گردیده و آنگاه ولایت على تنها«مسیر رسالت نبوى‏»عنوان گردیده است!

4-قال رسول الله لانس:یا انس اول من یدخل علیک من هذا الباب‏«امیر المؤمنین‏»و سید المسلمین.و قائد الغر المحجلین و خاتم الوصیین....اذ جاء على صلوات الله علیه و آله فقال (ص) :من هذا یا انس؟ فقلت:على...

«انس بن مالک‏»گوید:روزى پیامبر خدا خطاب به من فرمودند:اى انس!نخستین شخصى که از این در وارد مى‏گردد«امیر المؤمنین‏»است،او پیشواى مسلمانان،و رهبر و بزرگ بزرگان،و پایان دهنده اوصیا است،ناگاه على علیه السلام از در وارد شد،پیامبر خدا فرمودند:یا انس!او کیست؟جواب دادم:على علیه السلام است،پیامبر از جایش بلند شده،و دست در گردن آن حضرت نموده،و با احترام بى نظیر با مولاى متقیان بر خورد کرد.

این احادیث نمونه مى‏رساند که لقب‏«امیر المؤمنین‏»یک تاج افتخارى انحصارى بر سر مبارک على بن ابى طالب از سوى پروردگار عالم است،و هیچ کس حق ندارد خود را«امیر المؤمنین‏»بنامد،و رسول خدا در زمان حیات خویش على علیه السلام را با آن لقب خطاب مى‏کرد،و در جریان‏«غدیر خم‏»همه مسلمانان از جمله‏«شیخین‏»مامور گردیدند على علیه السلام را با این عنوان مخاطب قرار داده،و به وى ولایتش را تبریک گویند.

مرحوم‏«علامه امینى‏»رضوان الله علیه از شصت منبع اهل سنت این واقعه را نقل نموده،که‏«ابو بکر و عمر»به امیر المؤمنین در روز«غدیر خم‏»روز ولایت على به خیمه آن سرور وارد گشته،و به او تبریک گفته‏اند.

اعتراف رقبا و دشمنان على (ع) بر الگو بودن آن حضرت

مولاى متقیان امیر مؤمنان على علیه السلام از نظر کمالات انسانى و سجایاى اخلاقى،و امتیازات و مناقب خاصى که دارد،در جهان آفرینش جز رسول خدا صلى الله علیه و آله نظیرى ندارد،و حتى بر تمام پیامبران و سفیران آسمانى،و تفوق داشته، فضایل و مناقب آن بزرگوار آنچنان گسترده و جامع است،که علاوه بر دوستانش،دشمنان ولایت نیز نمى‏توانند عظمت و الگویى آن سرور را انکار کنند،و در ایام حساس با داشتن بغض و کینه،زبان به مدیحه سرایى گشوده،و در فضایل اخلاقى و شخصیت‏بى همتاى او سخن گفته‏اند!

----------------------------------------------

[1] 9) فرائد السمطین ج 1 ص 150 ش 113

[2] 10) فرائد السمطین ج 1 ص 145 و 146 ح 109

[3] 11) الغدیر ج 1 ص 272 به بعد

صفحه6

مگر«معاویه‏»و دارو دسته‏اش هشتاد سال تمام بر ضد آن حضرت قیام نکردند؟مگر آنان در منابر رسمى و نماز جمعه‏ها بر سب و ناسزاگویى مولا بسیج نشدند؟مگر پول‏ها و دراهم و دنانیر«بنى امیه‏»براى نابود کردن فضایل و مناقب امیر المؤمنین مصرف نمى‏گشت؟

ولى با تمام تلاش و بسیج دولتى،و مزدور کردن مبلغین خودفروش...سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نایل آیند،بلکه گاه بى‏گاه خود نیز مجبور مى‏شدند لب به فضائل آن حضرت بگشایند،زیرا حقیقت‏سرانجام پیروز است...

«ابن ابى الحدید»مى‏نویسد:«و ما اقول فى رجل اقر له اعداوه و خصومه بالفضل و لم یمکنهم جحد مناقبه،و لا کتمان فضائله...

چه بگویم در مورد مرد بى نظیرى که دشمنانش به فضائل و مناقب وى اعتراف مى‏کنند!و هرگز براى آنان مقدور نشد که مناقبش را انکار نموده،و فضایلش را بپوشانند!آنگاه مى‏افزاید که‏«بنى امیه‏»خیلى تلاش کردند که بر خر مراد سوار گردند،و على و اسم او را از صفحه تاریخ محو کنند،ولى همانند«مشک‏»عطر او عالم را فرا گرفت...!!

خود«معاویة بن ابى سفیان‏»روزى به وزیر مشاورش‏«عمر بن عاص‏»گفت:

«و الله انى لا علم انى لو قتلته دخلت النار،و لو قتلنى دخلت النار!قال له عمر فما حملک على قتاله؟قال: الملک عقیم!!

سوگند به خدا من حتما مى‏دانم که اگر على علیه السلام را بکشم مستحق آتش خواهم شد،و چنانچه او مرا در این جنگ بکشد،باز هم من در آتش خواهم بود!«عمرو عاص‏»پرسید:پس چرا با على مى‏جنگى؟ معاویه گفت:پادشاهى نازاست!!

توجه مى‏فرمائید که‏«معاویه‏»دشمن درجه یک على علیه السلام به حقیقت و اسوه بودن آن حضرت اعتراف مى‏نماید...

آرى نه تنها معاویه بلکه تمام دشمنان على علیه السلام وى را حق مى‏دانستند،ولى دنیا و ریاست و هوا و هوس چشم عقل آنان را کور کرد،و خود را به درهم و ریاست فروخته،و با على به مبارزه پرداختند،و لیکن در موارد گوناگون به حقیقت و اسوه بودن على اعتراف مى‏کردند.

مرحوم‏«علامه مجلسى‏»رضوان الله علیه باب مخصوصى را در«بحار الانوار»آورده است،که:اعترافات دشمنان مولاى متقیان در فضائل و مناقب آن حضرت است... و در این زمینه‏«خلیفه ثانى‏»هنگام مرگش در مورد على علیه السلام گفت:

«قد کنت اجمعت‏بعد مقالتى لکم ان اولى امرکم رجلا هو احراکم ان یحملکم على الحق و اشار بیده الى على علیه السلام...»

من مى‏خواستم بعد از سخنانم براى شما،آزاد مردى را برایتان خلیفه نمایم که جوانمردترین شماست،

----------------------------------------------

[1] 12) شرح نهج البلاغه ج 1 ص 16

[2] 13) بحار الانوار ج 33 ص 50

[3] 14) بحار الانوار ج 40 ص 117 تا 127

[4] 15) تاریخ طبرى ج 4 ص 227،شرح ابن ابى الحدید ج 1 ص 190

صفحه7

او با رهبرى خود جامعه مسلمین را به سوى حق مى‏کشاند،و آنگاه با دستش به طرف على علیه السلام اشاره کرد...

و در جاى دیگر از او آمده است:اگر على را خلیفه کنند،او به راه راست مردم را هدایت مى‏کند و بالاخره در فراز دیگرى از سخنانش آمده است:

اجرؤهم و الله ان ولیها ان یحملهم على کتاب الله و سنة نبیهم لصاحبک،اما ان ولى امرهم حملهم على المحجة البیضاء و الصراط المستقیماى‏«ابن عباس‏»!با جرئت‏ترین این افراد (اهل شورا) که بتواند مردم را مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر رهبرى کند،صاحب تو على علیه السلام است،چنانچه او متصدى امور مردم بوده و به خلافت‏برسد،جامعه را به راه صحیح و مستقیم وادار مى‏سازد!!

على‏«صراط مستقیم‏»است

اگر میان دو نقطه با فاصله را در نظر بگیرید،کوتاهترین راه بین آن دو را«خط مستقیم‏»گویند.و این یک قانون مسلم‏«ریاضى‏»است که در«هندسه‏»مورد بحث علما و دانشمندان ریاضى است و ثمرات و آثار بسیارى بر آن مترتب مى‏باشد.

در قرآن مجید و احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز در مورد«صراط مستقیم‏»که معنى و مفهوم‏«خط مستقیم‏»را مى‏دهد،آیات و اخبار فراوانى آمده است،که به‏«ولایت امیر المؤمنین علیه السلام‏»تفسیر گردیده،هر چند مصداق‏«منحصر به فرد»نبوده باشد.

آرى على علیه السلام و«ولایت‏»او«خط مستقیم‏»است،و راه او کوتاهترین راهى است،که انسان بدون انحراف و بدون ضلالت و گمراهى فاصله مبدء و معاد را مى‏پیماید،و به رضاى الهى و بهشت جاویدان که مقصد پرهیزکاران است نایل مى‏گردد،راهى که دستگیره محکم دین (عروة الوثقى) و ریسمان خدا (حبل الله) در آن خلاصه مى‏گردد،و این مضمون احادیثى است که از خاطرتان مى‏گذرد:

مرحوم‏«علامه امینى‏»از کتاب‏«مناقب خوارزمى‏»نقل مى‏کنند که آورده است:

«الصراط صراطان:صراط فى الدنیا،و صراط فى الاخرة،فاما صراط الدنیا فهو على بن ابى طالب،و اما صراط الاخرة فهو جسر جهنم من عرف صراط الدنیا جاز على صراط الاخرة

صراط دو صراط است:یکى در دنیا و دیگرى در آخرت،صراط دنیا همان‏«على بن ابى طالب‏»است ولى صراط آخرت پلى است که بر روى جهنم نصب گردیده،هر کس صراط دنیا را بشناسد از صراط آخرت به آسانى مى‏گذرد!!! این حدیث علاوه بر اینکه على علیه السلام و ولایت او را«صراط‏»معرفى مى‏کند، راه نجات در آخرت را نیز به آن مرتبط مى‏سازد،و کسى که در دنیا معرفت ولایت على را پیدا نکند،بر جهنم سقوط مى‏نماید....

و در کتاب شریف‏«بحار الانوار»مرحوم‏«علامه مجلسى‏»بیست و پنج‏حدیث از طریق سنى و شیعه نقل مى‏کنند که مولاى متقیان‏«على بن ابى طالب علیه السلام‏»صراط مستقیم و همان میزان و راه خدایى است که پروردگار عالم آیاتى را در این زمینه در قرآن مجید نازل فرموده است،و از جمله آنها است:

----------------------------------------------

[1] 16) کامل ابن اثیر ج 3 ص 399،و شرح ابن ابى الحدید ج 12 ص 108

[2] 17) ابن ابى الحدید ج 6 ص 327،و ج 12 ص 52

[3] 18) مناقب خوارزمى به نقل الغدیر ج 2 ص 311

صفحه8

«جابر بن عبد الله انصارى‏»:ان النبى هیا اصحابه عنده،اذ قال: (و اشار بیده الى على (ع) هذا صراط مستقیم فاتبعوه الایة فقال النبی:کفاک یا عدوى؟

«جابر بن عبد الله انصارى‏»مى‏گوید:ما در کنار پیامبر خدا نشسته بودیم که صحبت از«صراط مستقیم‏»بود،و یکى از«صحابه‏»عند و لجاجت کرد،رسول خدا صلى الله علیه و آله اصحابش را جمع کرد، و با اشاره به مولاى متقیان على علیه السلام فرمودند:«این صراط مستقیم‏» است،از وى تبعیت کنید، سپس خطاب به آن مرد لجوج فرمود:آیا براى تو کافى است؟!

و خود امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرمایند:هرگز در یک زمان دو دعوت متفاوت،حق و حقیقت نمى‏باشد،بلکه یکى از آنها باطل بوده،و پیروانش را به ضلالت و گمراهى مى‏کشاند،و بدین طریق با اشاره به اینکه:«بین مبدا و معاد،و خالق و مخلوق و عاشق و معشوق بیش از یک خط راست نمى‏گنجد»خود را صراط مستقیم دانسته،و دیگران را باطل معرفى مى‏فرمایند

پس بدین طریق نتیجه مى‏گیریم که:آنچه در آیات قرآن و احادیث رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام در مورد«صراط مستقیم‏»آمده است،ولایت و مسیر امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام است،هر چند خلاصه و منحصر کردن آیات در«مصداق خاص‏»از نظر«فن تفسیرى‏»صحیح نیست ولى بدون شک‏«ولایت على‏»مصداق اول و بارز همین آیات است.چنانچه در تفسیر آیه یکصد و سه سوره‏«آل عمران‏»نیز،در تفسیر«حبل الله‏» و در تفاسیر شیعه و سنى و از جمله‏«عیاشى‏»به ولایت على و اهل بیت علیهم السلام معنى شده است و احادیثى از امام باقر و امام صادق علیهما السلام این نظر را تایید کرده است و مرحوم‏«علامه مجلسى‏»در کتاب خود با نقل شانزده حدیث‏شریف این نظر را مورد تایید و عنایت قرار داده‏اند

آفتاب ولایت ص 97

على اکبر بابازاده

----------------------------------------------

[1] 19) اشاره به آیات سوره مریم آیه 36،و سوره یس آیه 61،و سوره زخرف آیه 61 و 64.

[2] 20) بحار الانوار ج 35 ص 365 ح 6،و براى ملاحظه سایر احادیث‏به همین منبع از ص 363 تا ص 375

[3] 21) ما اختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلالة نهج البلاغه فیض ص 1171 حکمت 174

[4] 22) و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا...

[5] 23) به تفسیرهاى مختلف شیعه و سنى و ذیل همین آیه مراجعه فرمائید از جمله تفاسیر عیاشى، مجمع البیان،المیزان،نمونه

[6] 24) بحار الانوار ج 36 ص 15 تا ص 21

صفحه9

سیرى در فضایل و شخصیت على (ع)

سیرى در فضایل و شخصیت على (ع)

نگارش و احصاء فضایل و مناقب امیر المؤمنین على علیه السلام نه تنها براى من،بلکه براى تمام نویسندگان و محققین اگر محال نباشد،بسیار دشوار است،زیرا شخصیت و عظمت آن بزرگوار در افکار محدود انسان‏هاى عادى نمى‏گنجد،و تا به حال نیز نویسندگان و دانشمندان عالیمقام‏«سنى و شیعه‏»و حتى محققین و مورخین غیر اسلامى،درباره حضرتش کتاب‏هاى زیادى نوشته‏اند،ولى همگى در گوشه‏اى از مناقب مولاى متقیان خلاصه مى‏گردد...

ما در این فصل فقط به بخشى از فضایل آن حضرت خواهیم پرداخت،ولى در عین حال سعى خواهیم کرد به آن دسته از مناقب بپردازیم،که تناسبى با موضوع پیشوایى و رهبرى داشته باشد،و شایستگى‏هاى ذاتى مولا را نشان دهد،و الا چنانچه اشاره شد تمام اوصاف و فضایل آن حضرت براى هیچ کس قابل شمارش و توصیف نیست،و همانند اقیانوس بزرگ و عمیقى مى‏ماند که هر کس از ساحل آن تجاوز نماید،غرق مناقب و فضایل بى نظیرش خواهد بود.

رسول گرامى اسلام در شخصیت‏بى انتهاى على و کمالات بى نظیر و فضایل بى پایانش احادیثى فرموده‏اند که به بخش کوچکى از آنها اشاره مى‏نمائیم.

1-قال رسول الله (ص) :«لو ان الریاض اقلاما،و البحر مدادا،و الجن حسابا،و الانس کتابا ما احصوا فضایل على بن ابى طالب‏» پیامبر بزرگوار اسلام فرمودند:اگر تمام باغ‏ها قلم گردد،و همه دریاها مرکب باشد،و کلیه جن‏ها حسابگر و انسان‏ها نویسنده باشند،تا فضایل و مناقب على بن ابیطالب علیه السلام را بشمارند،نمى‏توانند!!!

2-قال عمر بن الخطاب:سمعت رسول الله یقول:لو ان السموات السبع،و الارضین السبع وضعتا فى کفة و وضع ایمان على فى کفة لرجح ایمان على

«عمر بن خطاب‏»از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که شنیدم مى‏فرمود:اگر تمام هفت آسمان و زمین در یک کفه ترازو قرار بگیرد،و ایمان على علیه السلام در کفه دیگر،ایمان او سنگینى مى‏نماید!!!

3-قال رسول الله (ص) :«و الذى نفسى بیده لولا ان تقول طوائف من امتى فیک ما قالت النصارى فى ابن مریم،لقلت الیوم فیک مقالا لا تمر بملا من المسلمین الا اخذوا التراب من تحت قدمیک للبرکة‏»

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:سوگند به آن خدایى که،جان من در دست قدرت او است،اگر نبود این که گروهى از امت من تو را مثل نصارا که عیسى را به خدایى اشتباه گرفتند،غلو کنند،در مورد فضایل و مناقب تو مطالبى مى‏گفتم،که تمام مسلمانان خاک زیر پاى تو را توتیاى چشم خود مى‏کردند.

----------------------------------------------

[1] 1) محجة البیضاء ج 4 ص 206،الکفایة الگنجى للشافعى ص 125،و شبیه ان بحار الانوار ج 40 ص 7 ح 17

[2] 2) ترجمه الامام على بن ابى طالب ج 2 ص 364،ریاض طبرى ج 1 ص 244،مناقب خوارزمى ص 78، کفایة گنجى شافعى ص 129،بحار الانوار ج 40 ص 119 ح 5،الغدیر ج 2 ص 299 و کتب دیگر

[3] 3) مسند احمد حنبل بنقل شرح ابن ابى الحدید ج 9 ص 168 ح 6،و ج 5 ص 4،و محجة البیضاء ج 4 ص 205،بحار ج 35 ص 315 و ص 323 و ج 39 ص 18

صفحه10

4-قال‏«ابن عباس‏»:سمعت‏«عمر بن الخطاب‏»و هو یقول:کفوا عن على بن ابى طالب،فانى سمعت من رسول الله (ص) یقول فیه خصالا،لو ان خصلة منها فى جمیع ال الخطاب،کان احب الى مما طلعت علیه الشمس...»

«ابن عباس‏»از«عمر بن خطاب‏»نقل مى‏کند که او مى‏گفت:هرگز در مورد«على بن ابیطالب‏»بد نگوئید، زیرا من از پیامبر خدا درباره وى فضایلى را شنیدم،که هر گاه فقط یکى از آن مناقب در«آل خطاب‏»بود، براى من از آنچه آفتاب بر آن مى‏تابد بهتر بود...-على علیه السلام مى‏گوید:روزى رسول خدا مرا مامور ساخت که در کوچه‏هاى شهر مدینه بانگ بر آورده و اعلان نمایم:هر کسى به اجیر خود ظلم کند ملعون است، و هر کس از غیر مولى و سرپرستش تبعیت نماید ملعون است، و کسى که بر پدر و مادرش نفرین نماید او نیز ملعون است ...

حضرت مى‏فرمایند:من این ماموریت را بخوبى انجام دادم،بعد گروهى جمع شده،که از میان آنان‏«عمر بن الخطاب‏»به من گفت:تفسیر و شرح این جملات چیست؟من او را به پیامبر اسلام متوجه ساختم...

«عمر»با جمعى از اصحاب بر پیامبر اکرم وارد گردیدند،و از آن حضرت در مورد مفاهیم جملات‏«امیر المؤمنین‏»توضیح خواستند،نبى اعظم فرمودند:مراد از جمله اول،آیه 23 سوره‏«شورى‏»است که خداوند مى‏فرمایند:اى پیامبر بگو:من از شما در برابر رسالتم چیزى نمى‏خواهم جز احترام اهل بیتم، بنابر این هر کس به ما ستم کند،لعنت‏خدا بر او باد.

و اما منظور از جمله دوم،پروردگار عالم در آیه 6 سوره‏«احزاب‏»مى‏فرماید:پیامبر براى شما از خود شما اولى است، روى این حساب،من مولا و سرپرست هر کسى هستم،«على بن ابى طالب‏»نیز مولا و سرپرست او است،هر کس از على اطاعت نکند،لعنت‏خدا بر او باد.

و اما جمله سوم،من خدا و شما را شاهد مى‏گیرم،که من و«على بن ابى طالب‏»پدر این امت هستیم،هر کس بر من و یا على ناسزا بگوید،لعنت‏خدا بر او باد.

----------------------------------------------

[1] 4) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 13 ص 229 و 230

[2] 5) الا من ظلم اجیرا اجره فعلیه لعنة الله

[3] 6) الا من توالى غیر موالیه فعلیه لعنة الله

[4] 7) الا و من سب ابویه فعلیه لعنة الله

[5] 8) قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى

[6] 9) النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم

[7] 10) انى و علیا ابو المؤمنین

ارزش ذکر صلوات بر محمد و آل محمد

ارزش ذکر صلوات بر محمد و آل محمد


صلوات برتر از بیست هزار سال طاعت فرشته

وقتی که پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم در شب معراج به آسمان چهارم رسید، فرشته ای را دید که لوحی در پیش روی خود نهاده و در آن نگاه می کند و مانند رودی اشک از دیدگان می ریزد.

آن ملک متوجه حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم در آسمان چهارم نشد و لذا جبرئیل با بال خود بر او زد و هنگامی که ملک متوجه شد، بلافاصله رکاب آن حضرت را بوسید ، تعظیم و اکرام نمود و عرض کرد: یا رسول الله مرا معذور دارید، چرا که نور زیادی از این لوح متصاعد بود و به همین جهت من متوجه حضور شما نشدم .

آن حضرت فرمودند: در این لوح چه چیزی نوشته شده است؟ ملک عرض کرد، در این لوح نوشته است: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، علی ولی الله. سپس ملک گفت که من دو رکعت نماز بجا آورده ام که بیست هزار سال طول کشیده است. به امر خدا پنج هزار سال در قیام و پنج هزار سال در رکوع و پنج هزار سال در سجود و پنج هزار سال درحال تشهد بودم. حالا ثواب این نماز را به شما هدیه می کنم به امت شما. حضرت باز فرمودند که امت من احتیاج به نماز تو ندارند. پس بدان که به عزت خدا هر کس از گناهکاران امت من یک بار صلوات بفرستند، ثواب آن از بیست هزار سال طاعت تو برتر است.

منبع:

آمالی صدوق، ج 3، ص 429/ لئالی الاخبار،ج3، ص 429.

صلوات سبب شفاعت پیامبران

حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: پدرم رسول خدا صلى‏الله‏ علیه ‏و آله بر من وارد شد در حالى که مهیاى خواب بودم. حضرت فرمودند: اى فاطمه نخواب مگر بعد از آن که چهار عمل را به جاى آورى: اول، ختم قرآن کنى؛ دوم ، پیامبران را شفیعان خود گردانى ؛ سوم ، مؤمنین را از خود خشنود گردانى ؛ چهارم ، حج و عمره کنى. حضرت این را فرموده و اقامه نماز کردند ، من صبر کردم تا نماز پدرم تمام شد. سپس پرسیدم یا رسول ‏الله، مرا به چهار چیزى امر فرمودید که در این مدت زمان، قدرت انجام آنها را ندارم.

پدرم تبسمی کرده، فرمودند: هر گاه سه مرتبه سوره «اخلاص‏» را بخوانى گویا ختم قرآن کرده ‏اى، و هر گاه صلوات بفرستى بر من و پیامبران پیش از من ، همه ما شفیعان تو خواهیم بود و هر گاه براى مؤمنین استغفار کنى پس تمامى ایشان از تو خشنود مى‏شوند ، و هر گاه بگویى «سبحان‏ الله و الحمدلله و الله‏ اکبر» مثل این است که حج و عمره انجام داده باشى.

بوى عطر

مرحوم آخوند ملاعلى همدانى رحمة ‏الله‏ علیه ، حکایت نموده ‏اند که: روزى پیرمردى جهت‏ حساب خمس و زکات نزد من آمد، متوجه شدم که از آن پیرمرد بوى عطر عجیبى به مشامم مى‏رسد که تا به حال نظیر آن را استشمام نکرده ‏ام. از او پرسیدم از چه عطرى استفاده مى‏کنى؟ گفت: این بوى خوش، قصه‏ اى دارد که تا کنون آن را براى احدى نقل نکرده ‏ام. قصه این است که شبى در عالم خواب پیامبر خدا صلى ‏الله ‏علیه‏ و آله را زیارت نمودم ، در حالى که آن حضرت نشسته بودند و حدود ده یا بیست نفر اطراف ایشان حضور داشتند و من هم در آن مجلس بودم.

حضرت فرمودند: کدام یک از شما بر من زیاد صلوات مى‏فرستید ؟ مى‏خواستم بگویم که من زیاد صلوات مى‏فرستم، اما ساکت‏ شدم. بار دوم پرسیدند: باز هم کسى پاسخ نگفت. براى بار سوم حضرت فرمودند: کدام یک از شما بر من زیاد صلوات مى‏فرستد؟ مى‏خواستم بگویم من، که با خود فکر کردم شاید دیگران بیشتر از من صلوات مى‏فرستند. پس آنگاه پیامبر اکرم صلى ‏الله‏ علیه ‏و آله، بلند شده و خطاب به من فرمودند: شما بر من زیاد صلوات مى‏فرستى ، و مرا بوسید. از آن پس این بوی عطر از من استشمام می گردد.

صدقه زبان

پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏وآله فرمودند: اى مردم ، با اطاعت ‏خدا، به خدا نزدیک شوید تا این که خداوند شما را به خیر برساند... و از اموال خودتان در حقوق لازم انفاق کنید. در این حال، مردم بلند شده و عرض کردند اى رسول خدا بدن ما ضعیف است و مال و منالى هم نداریم که بذل و بخشش کنیم، پس چه کنیم؟

حضرت فرمودند: صدقات قلبى و زبانى بدهید. باز مردم سؤال نمودند: چگونه صدقه بدهیم؟ حضرت فرمودند: صدقات قلبى، این است که محبت‏ خدا و محمد رسول خدا و على ولى خدا و همه کسانى که براى قیام در راه دین خداوند انتخاب شده ‏اند ( ائمه معصومین علیهم‏السلام) و محبت‏ پیروان آنها و کسانى را که از دوستداران شیعیان هستند در دلتان ایجاد کنید. اما صدقات زبان، این است که مشغول به ذکر خداوند باشید و صلوات بر محمد و آلش بفرستید، زیرا خداوند شما را به واسطه این اعمال به بهترین درجات مى‏رساند.

صلوات و رنج ‏شیطان

روزى پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله از راهى عبور مى‏کرد. در راه شیطان را دید که خیلى ضعیف و لاغر شده است. از او پرسید: چرا به این روز افتاده ‏اى؟ گفت: یا رسول ‏الله از دست امت تو رنج مى‏برم و در زحمت‏ بسیار هستم . پیامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده ‏اند ؟ گفت: یا رسول ‏الله، امت ‏شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصایص را ندارم . اول این که هر وقت ‏به هم مى‏ رسند سلام مى‏کنند. دوم این که با هم مصافحه - دست دادن- مى ‏کنند. سوم آن که ، هر کارى را که مى‏ خواهند انجام دهند «ان‏ شاء الله» مى ‏گویند ، چهارم از این خصلت ها آن است که استغفار از گناهان مى ‏کنند ، پنجم این که تا نام شما را مى‏ شنوند صلوات مى‏فرستند و ششم آن که ابتداى هر کارى « بسم الله الرحمن الرحیم‏» مى‏ گویند.

عاجزترین مردم

پیامبر خدا فرمودند: دوست دارید شما را به بخیل‏ ترین ، کسل ‏ترین ، عاجزترین ، دزدترین و جفاکارترین مردم راهنمایى کنم؟ بخیل‏ترین مردم کسى است که هنگام ملاقات با مسلمانى به او سلام نمى‏کند، کسل‏ترین مردم کسى است که در عین صحت و سلامتى و فراغت ‏خاطر، خداى خود را حمد و ستایش نمى‏ کند، دزدترین مردم کسى است که از نمازش مى‏ دزدد ، جفاکارترین مردم کسى است که نام مرا بشنود و صلوات بر من نفرستد و عاجزترین مردم کسى است که قدرت و توانایى دعا کردن را ندارد.

درباره کیفیت صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله

درباره کیفیت صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله، در روایات بى‏شمارى که از طرق اهل سنت و اهل‏بیت ‏علیهم‌السلام رسیده، صریحاً آمده است که «آل محمد» را به هنگام صلوات بر «محمد» باید افزود در غیر این صورت صلوات ابتر و ناتمام خواهد بود. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: بر من درود ناقص نفرستید. گفتند: اى رسول خدا! درود ناقص چیست؟ حضرت فرمودند: این که بگویید: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ.
بلکه بگویید: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ
.

روز جمعه و صلوات

همچنین در روایات سخت تأکید شده است که در هر روز جمعه بر محمد و اهل‏بیت او هزار مرتبه صلوات بفرستید و در روزهاى دیگر صد مرتبه و نیز امام محمد باقرعلیه السلام فرمود: هیچ عبادتى در روز جمعه نزد من محبوب‏تر از صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام نیست.

www.tebyan.net منبع

وصیت امام علی (علیه السلام)


عدالت در قضاوت

قضاوت در اسلام بسیار ساده است و هیچگونه تشریفاتى ندارد، مثلا حضرت امیر مؤمنان على(ع) در مرکز دولت گسترده خود که شهر کوفه بود تنها یک قاضى داشت، با اینکه عده اى جمعیت شهر کوفه را در آن زمان چهار میلیون نفر نوشته اند، و علتش این است که اسلام با آزادیهاى گسترده اى که به مردم داده 90٪ جرایم امروز دنیا را جرم نمى داند، و مردم را گرفتار دادگاه نمى کند، مثلا اگر نگاهى به دادگاهها کنید خواهید یافت که اکثر باصطلاح مجرمین عبارتند از: کسى که جنسى وارد کرده یا اینکه بطور غیر قانونى وارد شده یا اینکه بدون گذرنامه خواسته خارج شود و یا اینکه بدون مجوز قانونى خانه خریده و یا اینکه بدون اجازه جنسى را خرید و فروش کرده، یا بدون مجوز دست به کار و کاسبى زده، یا پروانه ساختمان نداشته و در اراضى خارج از محدوده خانه ساخته و بطور غیر قانونى کشاورزى کرده، و بالاخره صدها موردى که اسلام مردم را در تمام آنها آزاد گذاشته و قوانین ضد اسلام آنها را محدود ساخته است مخالفین آن قوانین را، بعنوان مجرم به دادگاه معرفى مى کنند.

بله موارد بسیار اندکى از مشکلات فردى و اجتماعى وجود دارد، که دادگاه اسلامى با کمال سادگى آنها را حل و فصل مى کند، و لذا ممکن است در یک شهر یک یا چند میلیونى تنها یک قاضى به کارها رسیدگى کند.

یکى دیگر از بدعتهاى غرب تشکیل دادگاههاى متفاوت است مثل دادگاه جزاء، محکمه صلح، دادگاه ارتش، دادگاه ویژه فلان چیز و نظایر اینها، اما در اسلام چون تساوى حقوق همگان در برابر قانون در نظر گرفته شده تنها یک دادگاه و یک حاکم است که به تمام امور فوق رسیدگى مى کند، بله طبق پاره اى از روایات دادگاه تمیز و استیناف نیز در نظام قضائى اسلام وجود دارد.

مثل روایت زیر:

سعد بن عباس نقل مى کند که: رسول خدا(ص) روزى از منزل عائشه خارج شد و مرد عربى را سوار بر یک شتر ملاقات کرد، مرد عرب عرضه داشت: اى محمد آیا این شتر را خریدارى مى کنى؟ پیامبر فرمودند: آرى، آن را بچند مى فروشى؟

مرد عرب گفت: یکصد درهم، پیامبر فرمودند: ارزش شتر تو بیش از این است، و بالاخره شتر را به مبلغ چهارصد درهم خریدارى نمود، اما هنگامى که پیامبر پول را به آن مرد عرب تحویل داد، آن مرد گفت: شتر شتر من و پول هم پول من است و اگر محمد ادعائى دارد، بایستى شاهد داشته باشد.

پیامبر اکرم فرمودند: آیا راضى به قضاوت پیرمردى که به نزدیک ما مى آید، هستى؟ گفت: آرى، وقتى پیر مرد نزدیک شد پیامبر (ص) عرض حال کردند: من شتر را خریده ام و حال شتر از آن من و پولها از آن عرب است، اما مرد عرب انکار کرده و شاهد خواست، به همین جهت داور برحسب ظاهر حق را به مرد عرب داد، پیامبر در این راى استیناف خواسته و مرد عرب را نگاه داشتند، تا اینکه مرد دیگرى پیدا شد، پیامبر فرمودند آیا به قضاوت این شخص که نزدیک میشود راضى هستى؟ گفت: آرى، وقتى نزدیک شد پیامبر اسلام شکایت کردند و مرد عرب منکر شد، و داور دوم نیز مثل داور اول راى داد، پیامبر اسلام مجددا استیناف خواسته و مرد عرب را نگاه داشت و به او فرمود: بنشین تا شخصى بیاید و به حق قضاوت کند، دراین میان حضرت على(ع) نزدیک شد، پیامبر فرمودند: آیا قضاوت این جوان را مى پذیرى؟ گفت آرى، امام که نزدیک شد و طرفین عرض حال کردند، حق را به پیامبر اکرم داد و به آن عرب فرمود: پیامبرى که در تمام گفته هایش از سوى خداوند راست گفته چگونه براى یک شتر دروغ مى گوید از این روایت جواز تجدید نظر و استیناف رأى دادگاه بدست مى آید.

بهرحال رعایت عدالت از سوى قاضى بسیار سفارش شده، و حتى اسلام دستور مى دهد که قاضى بایستى طرفین نزاع را احترام کند و صداى خود را بلندتر از آنان نکند.

در تاریخ حضرت امیر مؤمنان على(ع) آمده: امام روزى یکى از قضات خود بنام (ابوالاسود الدؤلى) را از منصب خود معزول داشت، این شخص به خدمت امام شرفیاب شده و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین، چرا مرا معزول داشتید در حالى که من نه جنایت و نه خیانتى مرتکب شده ام؟! امام فرمودند: چون شنیده ام که صدایت را بلندتر از صداى طرفین نزاع قرار مى دهى.

آخرین وصیت امام

حضرت امیر مؤمنان على بن ابى طالب(ع) در میان کعبه ـ خانه خدا ـ بدنیا آمده و در میان محراب خانه خدا ـ مسجد کوفه ـ در حالت نماز ضربت خورده و کم کم چشم از دنیا فرو بست.

زندگانى آن امام بزرگ از بدو تولد تا روز شهادت سراسر درس و اسوه است براى هر انسانى که به دنبال سعادت دنیا و آخرت باشد، ما بگوشه هائى از آن زندگانى افتخارآمیز اشارت برده، و تا حدودى چگونگى رفتار و کردار او را متذکر شدیم، که او همیشه شایسته رهبرى جوامع انسانى، و شایسته امامت بوده و هست، و على(ع) براى همیشه بسان خورشیدى است که در افق بشریت پیوسته مى درخشد، نور مى دهد و حتى اگر هم روزى خورشید سرد و خاموش و بى فروغ گردد، واقعیت آن امام عظیم براى همیشه باقى و جاوید است.

یکى از آخرین وصیتهائى که نمود این بود:

(الله الله فى القرآن، فلا یسبقنکم بالعمل به غیرکم) یعنى: خدا را بیاد آورید، خدا را بیاد آورید، در باره قرآن نکند غیر مسلمین به قرآن عمل کنند و از شما سبقت گیرند.

متأسفان امروز قوانین اسلامى در غالب خود کشورهاى اسلامى عمل نمى شود، بلکه کشورهاى غیر اسلامى آنها را به مرحله اجرا گذاشته، و پیوسته به پیش مى تازند.

پیشرفت کشورهاى غیر اسلامى

سخنى است منسوب به سید جمال الدین اسد آبادى که مى گوید: (در اروپا اسلام را دیدم اما بدون مسلمین، و در بلاد اسلام مسلمین را دیدم اما بدون اسلام) و این واقعیتى است که متأسفانه در حال حاضر اسلام چیزى است و مسلمین چیز دیگر!.

ما باید براى پیشرفت خود، عوامل دشمن را بسنجیم و بشناسیم، تا بدانیم او چرا نیرومند است و ما نیستیم؟!.

مثلا در کشور اشغال شده فلسطین که هم اکنون بدست اسرائیلیان و صهیونیستها اداره مى شود، اگر ریشه یابى کنیم که چگونه آنان توانسته اند در میان دریائى از مسلمین و در قلب اعراب، با وجود حالت جنگ همیشگى پیوسته باقى مانده و روز بروز به پیش بتازند؟! خواهیم یافت که آنان چگونگى سعادت و ترقى در دنیا را از اسلام آموخته و به مرحله اجرا گذاشته اند. بطور مثال در کشور اسرائیل تعدد احزاب، آزادى اظهار نظر، آزادى انتخابات، آزادى مطبوعات و دیگر آزادیها براى مردم تأمین شده و اخوت و برادرى در سایهٴ دین کلیمى را در اسرائیل مشاهده مى کنید، چنانچه در پاره اى از کتابها و همچنین روزنامه هاى خارجى آمده: که انسان در کشور اسرائیل به جامعه غریب و شگفت آورى بر مى خورد: افراد یهودى اعم از سیاه، سپید، سرخ پوست، زرد پوست، آفریقائى، آسیائى، اروپائى، آمریکائى همه باهم برابر و با وجود اختلافات زیاد در رنگ، زبان و آداب و رسوم با یکدیگر مجتمع و متحد هستند.

وآنگهى آنان دین خود را جزو سیاستشان دانسته، و معیار را در درجه اخلاص به آئین یهود و خدمت به یهودیان قرار داده اند، به عنوان نمونه بگزارشى که در یک روزنامه عربى چند سال پیش بچاپ رسیده بود توجه فرمائید:

(قبل از انتخاب (مناخیم بگین) بریاست دولت اسرائیل، رقیب انتخاباتى او کاندیداتورى خود را پس گرفته و انصرافش را اعلام نمود، و همین کار موجب شد که بگین به قدرت برسد و علت انصراف رقیب بگین در حزب مخالفش این بود که حزب طرفدار بگین چند روزى قبل از انجام انتخابات اعلام کرد که همسر آقاى (شیمون پرز) رقیب انتخاباتى بگین، مبلغ دو هزار دلار بعنوان پس انداز در بانکهاى آمریکا سپرده، و این دلیل بى اعتمادى بر بانکهاى اسرائیلى است، و هرچه او و همسرش از این مسئله دفاع کردند، که آمریکا دوست اسرائیل است و همسر آقاى پرز در راه سفر به دلیل ترس از دزدان این کار را کرده اما دفاع آنها مؤثر واقع نشد و بالاخره همین اتهام ناچیز موجب پیروزى بگین در انتخابات شد).

همچنین اسرائیل مردم خود را تشویق به ازدواج و افزایش فرزندان مى کند، و یک نفر که در زمان شاه مخلوع از ایران براى معالجه به اسرائیل سفر کرده بود، نقل مى کند: در آنجا بیشتر زنان کارمند در بیمارستان و مکانهاى دیگر را حامله یافتم، از یکى علت این کار را پرسیدم؟ گفت: دولت اسرائیل ما را تشویق به حامله شدن و تکثیر نسل مى کند.

و در یک گزارش روزنامه عربى دیدم که مجموعه مطبوعات اسرائیل در جراید و مجلات بیش از جراید و مجلات تمام کشورهاى عربى است، و اصدار مجله و یا روزنامه در اسرائیل مجاز و آزاد است، و همچنین در حدود یک هزار روزنامه و مجله و صدها ایستگاه رادیوئى طرفدار اسرائیل در خارج این کشور پیوسته به نفع اسرائیل تبلیغات مى کنند.

توجه لازم:

از این چند نمونه اى که در اسرائیل معمول است، تذکر چند نکته را لازم مى دانیم:

1 ـ تأمین آزادى در اسرائیل و سرکوبى آزادى در اغلب کشورهاى اسلامى، موجب پیشرفت آنان شده، که اسلام نیز آزادى را محترم و سرکوبى آن را حرام شمرده، اما این قانون اسلامى را متأسفانه دشمن مورد بهره بردارى قرار مى دهد.

2 ـ اخوت و برادرى در سایه دین را اسرائیل عمل مى کند، و مسلمین از آن دور شده و در میان خود مرزهائى قائل هستند که تمام این مرزها برخلاف اسلام بوده، و متأسفانه از این قانون اسلامى نیز دشمن بهره مى برد.

3 ـ اسرائیل براى رهبران خود اخلاص به دین و مردم را شرط مى داند و این قانونى است اسلامى که غالبا مسلمین بدان پشت پا زده اند.

4 ـ اسرائیل مردم را تشویق به ازدواج و تکثیر نسل مى کند برخلاف اغلب مسلمین که نسل خود را محدود و یا عقیم مى سازند و شعار (فرزند کمتر، زندگى بهتر) را سر مى دهند، در حالى که پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود: ازدواج کنید و تکثیر نسل کنید که من با کثرت شما روز قیامت بر امتهاى دیگر مباهات مى کنم حتى اگر فرزندان شما سقط شده هم باشند.

5 ـ در اسرائیل مطبوعات آزاد و در اغلب کشورهاى اسلامى بسیار محدود و تحت مقررات است و کسى حق اخراج روزنامه و یا مجله ندارد مگر با رضایت مقامات، آنهم تحت شرایطى کمرشکن و در صورت اجازه هم باید تحت نظارت دولت و توجیه کننده اعمال آن باشد.

6 ـ اسرائیل همه گونه تبلیغات در سراسر دنیا دارد بر خلاف مسلمین.

البته اسرائیل بعنوان یک نمونه از دشمن محارب ما بود، و الا همین اوضاع و احوال در دیگر کشورهاى باصطلاح دمکراتیک نیز وجود دارد، که امید است با رشد و آگاهى یک میلیارد مسلمان و شناخت صحیح آنان از اسلام و معارف اسلام بزودى مسلمین از خواب سنگین خود بیدار شده، و مجددا قدرت و عظمت خود را باز یابند. انشاءالله.

حاکمیت امیر مؤمنان

س1: چرا در زمان امیر مؤمنان على(ع) اوضاع آرام نشده و مکتب حاکمیت نیافت؟ و چرا آن حضرت پیوسته مشغول جنگ جمل یا صفین و یا نهروان بود؟

ج: جنگ با رئیس دولتى دلیل بر عدم آرامى اوضاع و عدم حاکمیت مکتب نیست، چنانچه در زمان پیامبر بزرگ هم دهها جنگ رخ داد، پس جنگ با یک رهبر دلیل بر عدم قدرت و حاکمیت او و یا مکتبش نیست.

س2: پس چرا آن حضرت از کار یاران و اطرافیان خودش آه مى کشید، و تأسف مى خورد؟

ج: زیرا آن حضرت مى خواست بدون کیفر دادن به افراد و بدون خونریزى، کشور را اداره کند، و بجاى مجازات افراد و خشونت با تبهکاران، منطق را حاکم کند تا اسوه باشد و رحمت اسلامى را به مرحله اجرا گذارد، چرا که خداوند متعال ارحم الراحمین است، و در روایات چنین آمده که: به اخلاق خدائى خو بگیرید، و همچنین پیامبر بزرگ اسلام (ص) رحمتى براى تمامى عالمیان بوده، و على(ع) نیز رحمت براى همگان بود.

و اگر امیر مؤمنان آدمکشى، خونریزى، زندان و شکنجه مى کرد، تا به امروز یک فرمانرواى نمونه و شایسته اى براى جهانیان جهت حل مشکلاتشان نبود، همانطورى که آقاى (برناردشو) در حق پیامبر (ص) مى گوید: (محمد است که اگر امروزه زنده و برانگیخته شود، مى تواند مشکلات جهانیان را حل کند).

و لذا مشاهده مى شود که امام على(ع) کسانى را که ناسزایش گفتند، آزارش دادند و مورد اهانت قرارش دادند، مورد عفو و بخشش قرار داد.

و حتى هنگامى که عده اى بر علیه آن امام عظیم الشأن دست به تظاهرات زدند، امام نخست فرزندش امام حسن(ع) را به سوى آنان فرستاد تا ارشاد شان کند، و هنگامى که اصرار آنان را بر تظاهرات ضد خود دید، آزادشان گذاشت و این آیه شریفه را تلاوت فرمود (و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غـیر سبیل المـؤمنین نولـه ما تولى و نصله جهنم و سائت مصیراً)(1) یعنى: کسى که با پیامبر ستیزه جوئى کند، پس از آنکه راه هدایت برایش شناخته شده، و جز راه مؤمنان را پیروى کند، با آنچه که دوست داشت قرارش داده، و به جهنم واصلش مى کنیم، و جهنم بدسرنوشتى است.

بنا بر این قدرت و حاکمیت امیر مؤمنان(ع) استوار بود:

1 ـ همیشه وجدان و روح آن حضرت آسوده خاطر بود به حدى که هنگام شهادت فرمود: بخداى کعبه رستگار شدم.

2 ـ عموم مسلمین رضایت کامل از رفتار امام داشتند، جز تعدادى از سودجویان و طمعکاران، و این طبیعى است که هر دولت و رئیس دولتى یک عده سودجو، ناراضى و مخالف دارد و به همین جهت است که مى بینیم در مدت حکومت آنحضرت هیچکس به فکر ترور او نبوده و جز شخصى تبهکار از روى حقد و کینه درونى و شهوت جنسى، و گمان مى رود که اصل توطئه آن حضرت از سوى معاویه طرح ریزى شده بود، طبق پاره اى از شواهد تاریخى.

و لذا به هنگام شهادت امیر مؤمنان(ع) مردم طورى گریه و ناله مى کردند مثل ایام رحلت پیامبر اسلام(ص).

3 ـ از روز شهادت بلکه از روز ولادت آن حضرت تا به امروز بهترین یاد و نام را در جوامع انسانى از خود بجاى گذاشته، و امروز نام مبارک او بر فراز مأذنه ها، منابر، رادیوها، تلویزیونها و مطبوعات با کمال احترام و عظمت برده مى شود، و او تنها امامى است که شیعیان واهل سنت اتفاق نظر بر خلافت او پس از پیامبر اسلام دارند، منتهى شیعیان او را خلیفه نخستین پیامبر خدا (ص)، و اهل سنت او را خلیفه چهارم مى شمارند.

4 ـ همچنین فرزندان برومند آن حضرت یکى پس از دیگرى تا به امروز مورد احترام تمام جهانیان و محافل علمى هستند، و این جز براى امیر مؤمنان، براى شخص دیگرى معروف نیست که فرزندانش تا این درجه مورد احترام همگان باشند.

5 ـ زیر پرچم آن حضرت دولتهاى شیعه در تاریخ اسلام تشکیل یافت از قبیل دودمان آل بویه، صفویه، طباطبائیان، حمدانیان، فاطمیان، ادریسیان، قطب شاهیان و جز اینها از دهها دولتهاى شیعى مذهبى که زمان کشورهاى اسلامى را پس از آن امام به مدت کوتاهى تا به امروز به دست گرفته اند، و این به معنى تأیید ما از تمامى آن دولتها و کارهایشان نیست، بلکه مى خواهیم بگوئیم که یکى از بزرگترین عوامل سعادت و حاکمیت یک انسان این است که بنام و شهرت او دولتهائى تشکیل و بر سر کار آیند.

6 ـ بارگاه آن پیشواى عظیم الشأن در شهر نجف اشرف همیشه محور دلها بوده، چنانکه در زمان حضرت امام جعفر صادق(ع) بلکه پیش از او نیز تا به امروز این مطلب عیانست، و هر سال میلیونها انسان به زیارت بارگاه شریف او شرفیاب مى شوند و اگر آزادى در کشورهاى اسلامى رعایت مى شد، مى دیدیم که امروزه شهر نجف اشرف یکى از بزرگترین شهرهاى جهان بود، و شاید بتوان گفت در حدود پنجاه میلیون انسان در کنار مرقد مقدس مولاى متقیان در این شهر مقدس اقامت مى گزیدند، اما متأسفانه اتحاد شرق و غرب بر علیه اسلام و تخلف مسلمین و مرزبندى و جدائى کشورهاى اسلامى از یکدیگر، همراه با فشارهاى رو به افزایش استعمار بر مسلمین و بویژه بر شیعیان موجب عدم تحقق این هدف گشته، و اینجانب امید دارم که انشاء الله به زودى روزى خواهد آمد که نجف اشرف چنین شود، و میلیونها نفر هر ماه و هر روز به زیارت مولاى متقیان شرفیاب شوند، همانطور که هم اکنون خوشبختانه در زوار بارگاه مقدس حضرت امام رضا(ع) مشاهده مى شود که ایرانیان چگونه به زیارت آن امام بزرگ مى شتابند، و گاهى اوقات مثل ایام تعطیلات تابستان زوار امام رضا (ع) هر سال از مرز پنج میلیون زائر مى گذرند، با وجودى که بیشتر زوار امام رضا ایرانى هستند، و دولتهاى کشورهاى اسلامى ملتهاى خود را از زیارت آن حضرت در خراسان باز داشته و ممانعت مى کنند، و باید دانست که در حال حاضر جمعیت شیعیان سراسر جهان در حدود پانصد میلیون نفر است که در شوروى، چین، هند، پاکستان، افغانستان، اندونزى، یمن، کشورهاى خلیج، عراق، سوریه، لبنان، ترکیه و ایران و غیره پخش هستند.

 

1 ـ سوره نساء، آیه115 .

 

رفتار امام علی ( علیه السلام )


آزادى در اسلام

حضرت على(ع) دومین حاکم اسلامى است که توانست آزادیهاى اسلامى را به همگان حتى کفار ارزانى دارد چه آنکه آزادى در اسلام بیشمار است. قرآن مجید راجع به پیامبر بزرگ، و هدف بعثت او را چنین بیان مى کند:

بار گران و غل و زنجیرهائى را که بر مردم بوده، از پشت آنان بر مى دارد (یضع عنهم اصرهم و الا غلال التى کانت علیهم)(1) دو عبارت را در این آیه شریفه ملاحظه مى کنید: (اصر: بار گران) و (اغلال: زنجیرها) و این به دو معنى است:

1 ـ گاهى بر پشت انسان بار سنگینى مى گذارند که با وجود باز بودن دست و پایش، قادر به حرکت از جاى خود نبوده، و در نتیجه زمین گیر مى شود، این را (اصر) یعنى بارگران گویند.

2 ـ و گاهى هم بار سنگینى بر پشت انسان نیست اما دست و پایش در قید و بند است که در نتیجه نمى تواند حرکتى انجام بدهد.

این دو مثال را در جامعه اگر پیاده کنیم، خواهیم یافت که برخى از جوامع خود راگرفتار تشریفاتى نموده، که به مرور زمان بر کاهل آنها سنگینى مى کند، مثل: تشریفات ازدواج، دادگسترى، خانه دارى، خانه سازى و دیگر شئونات زندگى امروز.

و برخى جوامع هم گرفتار قوانین و مقرراتى شده اند که دست و پاى آنها بسته، و آزادیهایشان را محدود ساخته است..

یکى از مهمترین اهداف پیامبر گرامى اسلام(ص) این بود که بار سنگین تشریفات را از پشت جامعه انسانى برداشته و قید و بندهاى اختناق را از بین ببرد، و لذا دین مبین اسلام تمام آزادیها را براى انسان محترم شمرده، مگر در موارد بسیار معدود که براى حفظ آزادى اکثریت جامعه، آزادى چند نفر را محدود نموده است، قرآن مجید خطاب به پیامبر گرامى اسلام مى فرماید: به مردم بگو که من از شما پاداشى نمى خواهم و شما را به زحمت و مشقت نمى اندازم (قل ما اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین)(2) و در آیه اى دیگر مى فرماید: پس به مردم تذکر بده، که تو یاد آورنده اى و بر مردم مسلط نیستى (فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمسیطر)(3)، و همچنین نداى قرآن براى همیشه بلند است که: در انتخاب دین هیچگونه اکراه و اجبارى نیست (لا اکراه فى الدین)(4) و لذا پیامبر عالیقدر اسلام(ص) هیچکس را اجبار بر پذیرش دین اسلام نفرمود، نه در جنگ بدر، نه در جنگ خیبر، نه در فتح مکه، نه در جنگ حنین و نه در دهها جنگى که دشمنان اسلام بر علیه اسلام روا داشتند...

همچنین امیر مؤمنان على(ع) به پیروى از رسول خدا(ص)، آزادى تمام اقشار و حتى اقلیتهاى مذهبى تحت پرچم اسلام را محترم شمرد، و در حالى که آن امام بسیار مقتدر، و قلمرو حاکمیتش از نیمه هاى شوروى تا غرب آفریقا بوده است، هیچکس را اجبار به ترک دین خود، و پذیرش دین اسلام نکرد، بلکه بعکس در روایات مکررى از ائمه اطهار (ع) راجع به اقلیتهاى مذهبى آمده که: (الزموهم بما التزموا به) با آنان به همان ایده اى که دارند رفتار کنید...

حضرت امیر مؤمنان على(ع) در روایت مشهورى که از آن بزرگوار نقل شده مى فرماید: (بنده دیگران مباش حال آنکه خداوند تو را آزاد آفریده است) و همچنین در قسمتى از یک روایت مفصل مى فرماید: (... تمام مردم آزاد هستند...) همچنین حضرت امام حسین(ع) در روز عاشورا به هنگام شدت آتش جنگ با لشکریان بنى امیه به آنان خطابى فرمود که براى همیشه در فضاى تاریخ بشریت طنین افکن است، و هر انسان آزاده اى آن را بگوش دل مى نوازد: (ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم).

گر شما را به جهان دین و آئینى نیست           لااقــل مـردم آزاده بدنیـا باشـد

و بالاخره روایات وارده از معصومین (ع) راجع به آزادیهاى مردم بسیار است، تا جائى که فقهاى اسلام، با استفاده از قرآن مجید و روایات، قاعده اى را بطور اختصار و سر بسته بیان فرموده اند که: (مردم برجان و مال خویش مسلط هستند) از اینرو هر انسانى مى تواند با جان و مال خویش هر کارى را انجام دهد مشروط بر اینکه مخالف اوامر الهى نباشد، پس آزادى در هر موردى از قبیل: تجارت، صنعت، کشاورزى، ساختمان سازى، سفر، اقامه، اظهار نظر، مطبوعات ـ اعم از روزنامه، مجله و کتاب ـ تأسیس ایستگاههاى فرستنده رادیوئى و تلویزیونى، آموزش، ازدواج و دیگر نیازمندیهاى مشروع انسانى، از دیدگاه اسلام محترم است.

حضرت امیر مؤمنان على(ع) به پیروى از پیامبر عالى مقام اسلام(ص)، مردم را در هرگونه تصرفى در زمینهاى موات آزاد گذاشته بود و لذا جمعیت شهر نوبنیاد کوفه در زمان آن امام در حدود چهار میلیون نفر، و بنا به نقل مورّخین وسعت این شهر ده فرسخ (60 کیلو متر) بوده است، زیرا پیامبر اسلام فرموده بود: (کسى که زمین مواتى را آباد کند از آن اوست)، (زمینهاى موات ملک خدا و پیامبر است، و هر کس که بخشى از آن را آباد کند، از مال او خواهد بود)، (کسى که در اطراف زمین موات دیوار بکشد از آن اوست)، (کسى که زمین موات را آباد کند از آن بهره اى داشته، و اگر چهارپایان از علف زمین او چیزى بخورند، برایش صدقه محسوب مى شود) و بالاخره در روایتى دیگر نیز مى فرماید: (کسى که سبقت بگیرد به چیز مباحى که دیگران بر او سبقت نگرفته اند، حق او در آن شى ء، بر دیگران مقدم است).

و با استناد به دهها روایت صحیح وارده از ائمه اطهار علیهم السلام، همانند روایات فوق است که فقهاى اسلامى فتوى داده اند: هرکس حق استفاده از تمام منابع ثروتهاى مباح عمومى را دارد مثل: چوب، میوه و یا برگ جنگل، نمک و یا ماهى دریاها و رودخانه ها، جانوران صحراها... و جز اینها از موارد حلالى است که اسلام مقرر فرموده، چرا که خداوند ثروتهاى زمین را براى عمومى بشر آفریده، و در آیه اى چنین تصریح مى کند: (خداوند است که آسمانها و زمین را آفریده و از آسمان آب را فرود آورد، پس توسط آن براى شما از میوه جات روزى فراهم آورد، و کشتى را براى شما مسخر فرمود تا به خواست او در دریا حرکت کند، و رود خانه ها و آفتاب و ماه به طور پیوسته، و شب و روز را براى شما آفریده، و از هرچه که سئوالش کردید، به شما ارزانى داشته، و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، نخواهید توانست آنها را به حساب آورد، به درستى که انسان ستمگر و کفرکیش است (الله الذى خلق السماوات والارض و انزل من السماء ماءاً فأخرج به من الثمرات رزقاً لکم و سخر لکم الفلک لتجرى فى البحر بأمره و سخر لکم الأنهار وسخر لکم الشمس والقمر دائبین و سخر لکم اللیل والنهار و آتاکم من کل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار)(5).

و در واقع همین آزادیهاى مطلق و گسترده بود، که در آغاز اسلام مردم را گروه گروه بسوى اسلام جلب کرد، و اگر انشاءالله مجدداً قدرت جهانى به دست مکتب اسلام و نمایندگان واقعى پیامبر خدا بیفتد، امید است که تمام انسانها، حتى مردم آمریکا، شوروى، چین و نظایر آنها به دین اسلام بگروند، چرا که بشر بطور فطرى همیشه نظام بهتر را پذیرفته، و نظامهاى غیر آن را ترک مى کند.

شبى در صفین

شبى در جنگ صفین، آب فرات به دست لشکریان معاویه افتاد، معاویه دستور داد که آب بر سپاه على(ع) بسته شود، هنگامى که خبر به امیر مؤمنان رسید، به لشکریان خود دستور آماده باش فورى داد، و ضمن خطبه اى به آنان فرمود: (الموت فى حیاتکم مقهورین، والحیاة فى موتکم قاهرین...) یعنى: اگر زیر بار ذلت دشمن باشید مرده اید حتى اگر به ظاهر زنده باشید، و اگر در برابر دشمن پایمردى کنید براى همیشه زنده اید حتى اگر به ظاهر شهید شوید... و سپس دستور حمله جهت آزادسازى فرات از دست دشمن را صادر فرمود، سپاه امام با یک حمله حساب شده توانستند نیروهاى بنى امیه را از نهر فرات دور ساخته، و خود بر آنجا مسلط گردند، پس از پایان موفقیت آمیز این حمله سپاهیان حضرت امیر(ع) خواستند مقابله به مثل کرده و آب را بر لشکر معاویه ببندند، حضرت این کار را اجازه نداد و فرمود: که استفاده از آب براى همگان آزاد است، چنین عملى در کدام تاریخ بشر جز اسلام وجود دارد؟! اسلام تا این اندازه شخصیت انسانها را محترم شمرده که حتى آب را بر دشمن محارب نمىبندد.

شاهکار در خیبر

در اینجا بى مناسبت نیست که به شاهکارى نظیر این از پیامبر بزرگ اسلام اشاره کنیم:

به هنگام محاصره دژهاى محکم خیبر توسط سپاهیان رسول خدا، و مقاومت یهودیان ساکن در آن، شخصى از یهودیان به خدمت پیامبر اسلام شرفیاب شده و عرضه داشت:

یا محمد من به شما راهى نشان مى دهم، که اگر آن را پیش گیرى، یهودیان خیبر به راحتى تسلیم مى شوند و آن راه این است که جوى آبى از خارج قلعه خیبر به سوى داخل آن روان است، و این راه آبى بسان شریان زندگى آنهاست، اگر راه آب را مسدود کنید آنان در اثر فشار تشنگى ناگزیر به تسلیم خواهند شد... اما پیامبر بزرگ و معلم انسانیت با عاطفه اى توصیف ناپذیر به آن یهودى فرمود:

نه.. من چنین کارى نمى کنم، زیرا در این دژها پیرمردان، پیرزنان، کودکان بى گناه، زنان شیرده و افرادى ضعیف هستند خوش ندارم پیروزى من به قیمت تشنگى آنان تمام بشود..!

و با وجودى که قرآن مجید مى فرماید: به درستى دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنین، یهودیان و مشرکان خواهى یافت (لتجدن اشدالناس عداوة للذین آمنوا الیهود والذین اشرکوا)(6) پیامبر اسلام با وجود دشمنى و کینه توزى آنان، پس از فتح دژهاى خیبر با کمال عطوفت و مهربانى با اسیران یهود رفتار کرد...

و این طرز رفتار زندگانى پیامبر بزرگ بود که مردم را به سوى اسلام جلب مى کرد، نه جنگ جوئى و جنگ افروزى و لذا تمام کشته هاى جنگهاى پیامبر، در بیش از هشتاد جنگ از طرفین (مسلمین و کفار) یک هزار و چهارصد نفر بوده که عده اى آن را یک هزار و هشت نفر نیز شمرده اند، و حال آنکه ما مى بینیم که قبل از اسلام کشتارهاى عجیبى صورت مى گرفته، مثلاً فارسها به قلمرو رومیان حمله مى کرده، و از مدائن تا مصر مردم را قتل عام مى کردند، و بعکس گاهى رومیها به فارسها حمله مى کرده، و از مصر تا مدائن آدمکشى مى کردند و شعار عربها در جنگ با یکدیگر این بود: براى این خاندان نه زن، نه مرد و نه کودکى را باقى گذارید این راجع به قبل از اسلام.

اما بعد از اسلام اگر تاریخ جنگهاى جهان را ورق بزنید، خواهید یافت که چه جنگهائى رخ داده و چه کشتارهاى عجیبى روى داده است، و میلیونها انسان به خاک و خون کشیده شده اند.

رفتار با اسیران فارس

پس از استیلاى سپاهیان اسلام بر کشور ایران، تعداد بسیارى به اسارت نیروهاى اسلام در آمده و بسوى شهر مدینه گسیل داده شدند، هنگامى که آنها را در مجلس خلیفه وقت آوردند، خلیفه تصمیم بر بردگى و فروش آنان گرفت، اما حضرت على(ع) از این کار ممانعت کرده و فرمود: پیامبر اسلام فرموده: عزیزان یک قوم را عزیز بشمارید و به آنان نیکى کنید، و اینان در قوم خود عزیز بوده اند، سپس آن حضرت در همان مجلس سهم اسیران خود را آزاد فرمود، و بنى هاشم به پیروى از آنحضرت، سهم خود را آزاد کردند، و طبق یکى از قوانین اسلامى اگر قسمتى از بردگان آزاد شوند، بقیه را نیز دربر مى گیرد و بخش آزاد نشده آن بردگان و اسیران نیز آزاد شدند، و در نتیجه خلیفه نتوانست آنها را به بردگى در آورد.

ملاحظه کنید که اسلام تا چه حدى بر عطوفت و شفقت و مهربانى بنوع انسان تأکید کرده تا جائى که پیامبر عالیقدر اسلام (ص) مى فرماید: (ارحموا ثلاثاً و حقاً لهم ان یرحموا، عزیز قوم ذل و غنیاً افتقر و عالماً ضاع ما بین جهال) یعنى: سه شخص را مورد مرحمت و لطف خود قرار بدهید: اولا کسى که روزگارى عزیز بوده و حال ذلیل شده، ثانیا کسى که روزگارى ثروتمند بوده و حال فقیر و تهیدست شده، و ثالثا دانشمندى که در میان عده اى نادان ضایع شده است.

همچنین پیامبر بزرگ اسلام (ص) مى فرماید: (ارحموا من فى الارض یرحمکم من فى السماء) یعنى: اهل زمین را رحم کنید، تا خداوند متعال شما را مورد مرحمت قرار بدهد.

و بطورى کلى پیامبر اسلام(ص) مظهر رحمت و شفقت بوده تا جائى که قرآن او را بعنوان رحمتى براى تمامى عالمیان ذکر کرده است (و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین)(7).

رحمت براى همه

و امیر مؤمنان حضرت على(ع) نیز همین حالت را داشته، و براى همگان رحمت بوده است، تا جائى که او را پدر یتیمان لقب داده اند، و در متون تاریخى آمده که هنگام بسترى شدن آن حضرت در اثر ضربت زهر آگین ابن ملجم ـ قاتل آن حضرت ـ طبیبان معالج براى امام شیر گاو تجویز کردند، هنگامى که این خبر در شهر کوفه شایع شد، دهها مرد و زن و کودک هرکدام با ظرفى شیر در خانه امام گرد آمدند تا شیر مورد نیاز پدر و حامى خود را تهیه کنند... و حضرت کمى تناول مى کردند و بقیه آن را براى ابن ملجم مى فرستادند.

تفقد از نابیناى زمین گیر

هنگامى که امام حسن و امام حسین علیهما السلام از بخاک سپردن امیر مؤمنان به سوى خانه باز مى گشتند، صداى دلخراش ناله ضعیفى از داخل یک خرابه به گوش آندو بزرگوار رسید، آن دو امام که تربیت شده در مکتب وحى بوده وخود را مسئول بر ضعیفان و بینوایان مى دانستند، با شنیدن صداى ضعیف وارد خرابه شدند، پیر مرد نابینا و زمین گیرى را دیدند که خود را آلوده کرده و ناله ضعیفى داشت، احوال او را پرسیدند؟ در پاسخ گفت:

مى بینید که من نابینا و زمین گیر هستم، یکى از مردان خدا هر روز بطور مداوم مرا مورد تفقد قرار مى داد، خشگم مى کرد، بدن و لباسم را تمیز مى نمود و حتى غذا را لقمه کرده و در دهانم مى گذاشت... اینجا پیر مرد عقده گریه گلویش را فشرد و آهى جانسوز کشید و ادامه داد:

اکنون سه روز است که او نیامده، بسیار گرسنه ام و خودم را کثیف کرده ام و نمى دانم چرا او نیامده؟!.

امام حسن و امام حسین با شنیدن سخنان آن پیرمرد پرسیدند: آیا از او نشانه اى در نظر دارى؟

پیرمرد پاسخ داد: من که نابینا هستم، فقط این نشانه در نظرم هست که به هنگام ورودش همه چیز و حتى سنگ ریزه هاى آن خرابه بصدا در آمده و پیوسته صداى ذکر خدا از آنها بگوشم مى رسید.

اینجا بود که آن دو بزرگوار اشک در چشمانشان حلقه زد و گفتند، اى مرد او پدر ما على بن ابى طالب(ع) بود، که ما هم اکنون از خاکسپاریش باز مى گردیم.

پیرمرد با شنیدن خبر ناگوار شهادت امیر مؤمنان آهى کشید و روى خاک افتاد و جان داد.

اگر کمى در اطراف این داستان مطالعه کنیم، خواهیم یافت که این یکى از بزرگترین شاهکارهاى امیر مؤمنان بود، زیرا رهبر یک مملکت بسیار بزرگ و شاید بزرگترین قدرت دنیاى آن روز، با صدها مشکلات و مسئولیتهاى اجتماعى، آنقدر خود را مسئول مى داند تا جائى که رسیدگى به یک نابیناى فلج جزء برنامه کار روزانه او قرار مىگیرد و بدون استنکاف و تکبر او را تمییز و خشک کرده و غذایش مى دهد این شیوه رفتار رهبر، با ضعیف ترین فرد جامعه در تاریخ انسان بى نظیر است مگر در مورد رهبران الهى.

خوراک آن حضرت

حضرت على(ع) نان جوین خشک همراه با نمک میل مى نمود، و شکم مبارک خود را هیچگاه سیر نمى کرد، و هر گاه شخصى علت این کار را مىپرسید، مىفرمود: شاید در دورترین نقاط قلمرو حاکمیت من ضعیفى باشد که غذاى سیر نخورده، و من باید همانند او زندگى کنم!

 

1 ـ سوره اعراف، آیه156 . 

2 ـ سوره ص، آیه87 . 

3 ـ سوره غاشیه، آیه هاى21 و22 . 

4 ـ سوره بقره، آیه257 . 

5 ـ سوره ابراهیم، آیه 31 ـ 33. 

6 ـ سوره مائده: آیه 82. 

7 ـ سوره انبیاء، آیه107 .