در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

نگرشی کوتاه به زندگانی حضرت زهرا (س)


ولایت تکوینى

ولایت تکوینى به این معنى است که طبق مشیّت خدا زِمام عالم به دست اهل بیت (علیهم السلام) مى باشد و مسلّم است که حضرت فاطمه زهرا (س) از جمله معصومین مى باشند.

و حقّ تصرّف در جهان هستى براى ایشان است زیرا قلوبشان ظرف مشیّت و اراده حق تعالى است(1).

همانطورى که خداوند به انسان نسبت به افعال اختیاریش قدرت بخشیده است، به حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) هم قدرت تصرف در عالم را عنایت کرده است(2).

تمام کمالات و فضائلى که براى انبیاء و پیامبران الهى ثابت مى باشد براى ائمّه هدى (علیهم السلام) نیز خواهد بود به دلیل اینکه از تمام انبیاء افضل هستند.

ولایت تشریعى

حضرت زهرا (س) داراى ولایت تشریعى نیز مى باشند. زیرا وجود اهل بیت (علیهم السلام) علّت تشریع است که تشریع از لوازم عالم وجود است و وصف جدا نشدنى آن مى باشد.

هنگامى که اهل بیت (علیهم السلام) علّت تکوین عالمند، پس تشریع حاکم بر جهان که ملازم تکوین آن است نیز معلول ایشان خواهد بود.

و حضرت زهرا (س) جزو اهل بیت (ع) است چون مى فرمایند: (إنّهم نور واحد) اهل بیت (علیهم السلام) یک نورند.

(و انّ فاطمة حجّة علینا)(3) بدرستى که فاطمه (س) حجّت است بر ما اهل بیت.

و ایشان علّت فعلیّت تشریع و علّت بقاء و استمرار آن مى باشند.

ولایت تکوینى انبیاء و صالحین

قرآن مجید براى تعدادى از انبیاء و انسان هاى شایسته ولایت تکوینى را ثابت کرده است، بر این اساس (با توجّه به مطالب گذشته) چنین ولایتى براى حضرت زهرا (س) و دیگر اهل بیت به طریق اولى وجود خواهد داشت.

مانند حکایت آصف برخیا (وزیر سلیمان (ع) ) و عرش بلقیس(4) و یا سلیمان (ع) و آنچه که در تسخیر او بود، مثل بادها و شیاطین و دیگر امور طبیعت(5).

و قصّه کوهها و پرندگان با حضرت داود (ع)(6).

و یا سخن گفتن حضرت عیسى (ع) در گهواره و شفا دادن نابینایان و مبتلایان به بیمارى پیسى(7) ، زنده کردن مردگان و آفریدن پرندگان به امر خدا(8) ، و دیگر حکایات وارده در قرآن مجید که تعداد بسیارى از آنها در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده است. هر شخصى که به طور کامل از پروردگار متعال اطاعت نماید، داراى چنین قدرتى خواهد بود، (و مى تواند در تکوین و امور طبیعى جهان هستى تصرّفاتى داشته باشد) . مانند سلمان که با مردگان سخن مى گفت، و حضرت زینب (س) در بازار کوفه که با دست مبارکش به سوى مردم اشاره کرد، در نتیجه صداها در سینه ها حبس و زنگ شتران خاموش گشت.

در حدیث قدسى چنین آمده است: (عبدى اطعنى تکن مثلى) بنده من اطاعتم کن مانند من خواهى شد(9).

و روشن است که ولایت تکوینى انبیاء و اولیاء و ائمه هدى (علیهم السلام) ولایت ذاتى مستقل در عرض ولایت خداى متعال نمى باشد، بلکه امرى خدادادى و عطائى ربّانى است، روى این جهت مى فرماید: (قل لا أملک لنفسى نفعا ولا ضرا...)(10) بگو: سود و زیانى را براى خود دارا نمى باشم.

بنا بر این قدرت آنان در طول قدرت خداوند است و به اراده او حاصل مى گردد.

آگاهى آنان از غیب نیز بر اساس (الاّ من ارتضى من رسول...) است(11).

و با مستقل نبودن علمشان طبق فرموده خدا: (ولو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسّنى السّوء...)(12) منافاتى ندارد.

ولایت و علم غیب نبى و امام مانند شفاعت است، هیچ کسى جز خداى متعال به طور مستقل، مالک و داراى آن نیست، (قل لله الشّفاعة جمیعاً...)(13).

اگرچه به امر پروردگار بزرگ، افرادى مانند پیامبر و امام داراى مقام شفاعتند، (لا یشفعون الاّ لمن ارتضى...)(14).

پس گفته خداوند: (تکن مثلى) یا (فلا تضربوا لله الأمثال...)(15) با (لیس کمثله شى ء...)(16) منافاتى نخواهد داشت، زیرا (تکن مثلى) طولى است، و آن که نفى شده است، عرضى و استقلالى است.

و دنباله حدیث، (اقول للشّى ء کن فیکون و تقول للشّى ء کن فیکون)(17) قرینه و دلیل مثل بودن طولى و استقلالى است.

ادلّه اى که بر ولایت معصومین (علیهم السلام) دلالت مى کند

آنچه دلالت بر ولایت آن بانوى مکرّمه مى نماید، خواه در خصوص ایشان یا در ضمن ولایتى که براى بقیّه معصومین (علیهم السلام) وجود دارد فراوان است، برخى از آنها قبلا یادآورى شد و برخى دیگر بعدا ذکر خواهد شد:

از جمله سخن امام حسن عسکرى (ع) است که فرمودند (فاطمة حجّة الله علینا) فاطمه (ع) حجّت پروردگــار بر ما ائمّه مى باشد(18).

و نیز حدیث کساء و سخن پیامبر (ص) که فرمود: (لولا علىٌّ لما کان لفاطمة کفو آدم فمن دونه) اگر على (ع) نبود همتایى براى فاطمه (س) یافت نمى شد از آدم (ع) تا دیگران(19).

و همچنین ادلّه اى که به تساوى آن مکرّمه با حضرت على (ع) دلالت مى کند.

و همچنین ادلّه اى که دلالت برافضل بودن ایشان بر تمام پیامبران مى کند به ضمیمه ادلّه اى که درجات مختلفى از ولایت را براى پیامبران ثابت مى کند.

و احادیثى مانند (عبدى اطعنى تکن مثلى) که ولایت را براى هر بنده مطیع پروردگار ثابت مى کند که به طریق اولى بر ولایت آن بانو دلالت مى کند.

و نیز: قول حضرت على (ع) که فرمودند (الخلق بعد صنایعنا) ما ساخته پروردگاریم و مخلوقات ساخته ما هستند.

و اینکه خداوند دین خود را به رسولش تفویض نمود.

و هم چنانکه معصومین (علیهم السلام) جایگاه مشیت و اراده خدایند و اراده حق در آنها متحقق مى شود.

و توقیعى (نامه اى) که از حضرت مهدى، صاحب الأمر (عج) روایت شده که بعدا با ذکر منابع، احادیث مربوطه ذکر خواهد شد.

این ادلّه و دلیلهاى دیگر ولایت را براى آن حضرت اثبات مى کند.

از آیات قرآن نیز آنچه دلالت بر ثبوت ولایت براى همه آنها مى کند آیه شریفه (النّبىّ اولى بالمؤمنین...)(20) است به ضمیمه آیات و روایات متواتره، زیرا آنها همگى نور واحدند و هرچه براى اوّل ایشان باشد براى آخرین آنها نیز ثابت است. و همچنین آیه شریفه: (إنّما ولیّکم الله...)(21)، ولایتى در مرتبه ولایت پیامبر اکرم (ص) براى آنها ثابت مى کند هرچند از نظر فضیلت، درجات متفاوتى دارند. حضرت على (ع) در درجه بعد از پیامبر اسلام (ص) است. و حضرت زهرا (س) در درجه بعد از حضرت على (ع) است. یا طبق بعضى از روایات با او مساوى مى باشد. بعد از ایشان امام حسن (ع) و پس از او امام حسین (ع)، سپس حضرت مهدى (ع) است. و بعد از حضرت مهدى (ع)، امامان قبلى در درجه فضیلت قرار دارند. این نتیجه ایست که از بعضى احادیث استفاده مى شود.

 

1 ـ بحار الانوار: ص336 ح16 ب10 چاپ بیروت.

2 ـ این تصرّف به خاطر احاطه وجودى آنان بر عالم است چونکه اشرف مخلوقات هستند و اشرف باید سعه وجودى او از دیگران بیشتر باشد.

3 ـ تفسیر اطیب البیان: ج13 ص225.

4 ـ سوره نمل: آیه 40 .

5 ـ سوره ص: آیه36 و37 .

6 ـ سوره انبیاء: آیه 79 .

7 ـ لکه هاى سفید که روى پوست بدن پیدا مى شود.

8 ـ سوره آل عمران: آیه49 .

9 ـ (مثل بر وزن حبر یا وزن فرس) ، اوّلى اسم مصدر است و دومى مصدر است، از قبیل شبه و شبه و حسن و حسن.

10 ـ سوره اعراف: آیه188.

11 ـ سوره جن: آیه26 و 27 (عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الاّ من ارتضى من رسول...) او داناى غیب است و کسى را بر غیبش آگاه نمى کند مگر آن که خود برگزیده است.

12 ـ سوره اعراف: آیه188 اگر من از غیب آگاه بودم برخیر و نفع خود همیشه مى افزودم و هیچگاه زیان و رنج نمى دیدم.

13 ـ سوره زمر: آیه44 بگو همه شفاعتها به خدا اختصاص دارد.

14 ـ سوره انبیاء: آیه28 شفاعت نمى کنند جز آن کسى را که خدا از او راضى باشد.

15 ـ سوره نحل: آیه74 از روى جهل و نادانى براى خدا مثل و مانند نشمارید.

16 ـ سوره شوراى: آیه11 مانند او چیزى نیست.

17 ـ بحار الانوار: 376/9 ح16 ب24 .

18 ـ به تفسیر اطیب البیان: ج13 ص225 رجوع شود.

19 ـ تهذیب: ج7 ص470.

20 ـ سوره احزاب: آیه6 .

21 ـ سوره مائده: آیه55.

 

علّت غائى جهان هستى

امّا علّت غائى بودن ایشان براى کل جهان هستى، ادلّه و مؤیدات عدیده و بسیارى دارد.

در حدیث کساء چنین وارد شده است: (إنّى ما خلقت سماء مبنیّة ولا ارضا مدحیّة ولا قمرا منیرا ولا شمسا مضیئة ولا فلکا یدور ولا بحرا یجرى ولا فلکا یسرى الاّ فى محبّة هؤلاء الخمسة...)(1).

به درستى که من خلق نکردم آسمان بنا شده را، و زمین مسطح و ماه روشنى دهنده و آفتاب درخشنده و فلکى که دور مى زند، و دریائى که جارى است و کشتى که سیر مى کند مگر به جهت دوستى این پنج تن.

و در حدیث دیگر آمده است: (لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علىّ لما خلقتک ولولا فاطمة لما خلقتکما)(2).

اى محمّد، اگر تو نبودى من افلاک را نمى آفریدم، و اگر على نبود تو را نمى آفریدم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را نمى آفریدم.

و وجه عقلى این مطلب مى تواند این باشد که عدم آفریدن موجود کامل از تمام جهات و آفریدن موجود ناقص، یا دلیل بر جهل و نادانى خالق است و یا دلیل بر عجز و ناتوانى او در آفرینش است و یا نشانگر بخل اوست. که مقام و شأن پروردگار متعال از این عیوب پاک و مبرّى است، پس اگر حضرت زهرا (س) نبود، آفرینش جهان بر خلاف حکمت بنا مى شد.

علّت حدوث و بقاء جهان هستى

بعضى از علماء معتقدند که وجود اهل بیت (علیهم السلام) علّت محدثه جهان هستى مى باشد، یعنى خلقت جهان از آنان شروع شده است، در این باره از حضرت مهدى (عج) چنین نقل شده است: (نحن صنایع ربّنا والخلق بعد صنایعنا)(3) و امّا اینکه اهل بیت (علیهم السلام) علّت بقاء جهان هستى مى باشند، به خاطر این است که بقاء و ماندن هستى مانند حدوث و ابتداء آن به استمرار علّت احتیاج دارد. (این موضوع در علم ثابت شده است).

مانند روشنى چراغ که دوام آن به اتصال نیروى الکتریسته نیازمند است. آنها به اراده خداى متعال علّت بقاء هستى هستند چنانچه نیروى الکتریسته به اراده خداوند براى روشنائى نور مادّى علّت است.

به حضرت صادق (ع) عرض شد، آیا خداى متعال توانائى خلقت جهان بادوام، داراى ابدیّت را در کمتر از یک لحظه دارد؟ اگر چنین است در این صورت دیگر عملى براى خدا باقى نمى ماند و گفته یهودیان صحت پیدا مى کند چون آنها در باره خدا چنین گفته اند: (ید الله مغلولة...)(4) دست خدا بسته است.

آن حضرت در جواب چنین فرمودند: جهان هستى به ذات خداوند به طور مستمر قائم و پا برجاست، و مى توان گفت که نسبت جهان هستى به خداوند مانند صورتهاى ذهنى نسبت به ما است. یعنى به مجرد عدم توجّه به آنها منهدم مى شوند. و بر همین اساس وارد شده است: (لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها)(5) اگر حجّت در عالم نباشد زمین اهل خود را فرو خواهد برد.

و مقصود، انعدام و نابودى است نه انهدام و تغییر کردن شکل ظاهرى.

مثل از هم پاشیدن جهان در صورت نبودن نیروى جاذبه نیست بلکه اصلاً چیزى بدون حجّت در عالم باقى نمى ماند.

در دعاى ماه رجب چنین مى خوانیم: (فبکم یجبر المهیض و یشفى المریض و ما تزداد الارحام و ما تغیض)(6) به واسطه شما شکستگى ها التیام و بیماران شفا مى یابند و خلقت و عدمش در رحم مادران به واسطه شماست.

و غیر آن از ادلّه اى که گویاى این سه مرتبه از مراتب ولایت تکوینى مى باشد (علّت غائى، علّت حدوث و ایجاد عالم، علّت بقاء و استمرار عالم).

مراد از اولویّت (در آیه اولى بالمؤمنین) چیست؟

آیا اولویّت تکوینى است؟ یا منظور حق تقدم در صورت تنازع و اختلاف است؟ یا اینکه مراد حق تسلّطى است که فوق تسلّط انسانهاست همانطورى که خداوند متعال بر مولایى که بر عبد خود مسلّط است، حق تسلّط بالاتر دارد؟ یا اینکه منظور حق حاکمیت است؟ یا اینکه سه معناى اخیر باهم اراده شده یا تمام این معانى با هم اراده شده زیرا تمام آنها معنائى مشترک دارند و آن نوعى حق تسلّط است و لفظ در آن معناى واحد استعمال شده است؟

تمام این احتمالات قابل تصور است هرچند که برخى از آنها احتمال نزدیکترى دارند. بله اگر بگوئیم کلمه (اولى) اولویّت عرفى است باید مراد را معناى دوم بدانیم امّا به دلیل شواهدى که در باطن و ظاهر آیه وجود دارد اولوّیت در اینجا غیر از اولویّتى است که میان عرف مردم استعمال مى شود. دقت شود!

حق ایجاد و فسخ

در ظاهر یکى از اختیارات معصومین (علیهم السلام) حق فسخ است هم چنانکه که حق ایجاد دارند. یعنى همانطورى که شارع مقدّس حق ایجاد عقد نکاح و فسخ آن را به مرد داده، یا حق انعقاد عقد شرکت و یا فسخ آن را به شریک واگذار کرده، و همچنین در معاملات غیر قابل فسخ فقط حق ایجاد عقد را براى دو طرف معامله قرار داده و یا در مواردى حق فسخ را فقط به شخصى داده است.

برخى از معانى (تفویض)

تفویض تکوینى در مورد آنها، همان است که گذشت (همان حق تصرف در امور عالم) و دلیل بر آن نصوصى مانند (فیما الیکم التّفویض و علیکم التعویض)(7) و همچنین اجماع علما گواه بر آن است.

تفویض تشریعى یعنى اختیار امور شرعى و روایاتى همچون (المفوّض الیه دین الله)(8) و (انّ الله ادّب نبیّه بآدابه ففوّض الیه دینه) یعنى خداوند دین خود را به پیامبرش واگذار نمود(9) و روایات متواتره دیگرى بر آن دلالت مى کند.

در برابر این دو معناى صحیح، دو معناى نادرست براى (تفویض) وجود دارد:

اوّل اینکه خداوند متعال بعد از خلقت عالم بیکار شده است همچون کسى که کارگاهى احداث مى کند و سپس آن را به شخص دیگرى واگذار مى نماید و خود هیچ کارى نمى کند. این معنا نه تنها مخالف نص و اجماع است، بلکه مخالف قرآن و عقل است.

دوم اینکه خداوند متعال بعد از خلقت عالم آن را به خود واگذاشته است و کارهاى عالم خود بخود مى چرخد مانند کسى که دستگاهى ساخته و آن را به حرکت در مى آورد و بعد از آن خود بخود کار مى کند و این همان معنائى است که یهودیان براى آن قائل بودند، این معناى دوم تفویض باطل و نقطه مقابل عقیده (جبر) است که مى گوید: تمام کارها را خداوند انجام مى دهد (حتّى افعال انسان را) برخلاف قول به تفویض که مى گفت: خداوند متعال هیچ کارى انجام نمى دهد، ولى حقیقت این است که هردو ناصحیح مى باشند. واقعیت چیزى است میان آن دو بطوریکه وسیله ها از جانب خداوند و عمل از انسان است واز همین جهت انسان مستحق ثواب یا عقاب مى گردد.

توقیع شریف

و شاهد و دلیل بر این مطلب توقیع (نوشته) روایت شده از حضرت صاحب الامر (ارواحنا فداه) است: که در دعاى خود عرض مى کند:

(اسألک بما نطق فیهم من مشیّتک فجعلتهم معادن لکلماتک و ارکانا لتوحیدک و آیاتک و مقاماتک الّتى لا تعطیل لها فى کلّ مکان یعرفک بها من عرفک لا فرق بینک و بینها الاّ انّهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک بدؤها منک و عودها الیک اعضادٌ و أشهادٌ و مناةٌ و اذوادٌ و حفظةٌ و روّادٌ فبهم ملات سمائک و ارضک حتى ظهر ان لا اله الاّ انت...)(10).

(بار الها تو را مى خوانم به آن مشیت تو که در حق آنان (معصومین علیهم السلام) گویا شد پس آنها را معدن کلمات و اساس توحید و آیات خود گردانیدى، آنها را مقام هاى خود قرار دادى که هیچ گاه تعطیل پذیر نیست، هرکس تو را شناخت به وسیله آنان بود، فرقى بین تو و آنها نیست جز آنکه آنان بنده و مخلوق تو مى باشند، امور آنان به دست تو اصلاح مى شود از تو آغاز و به تو باز مى گردند، آنان بازوان توانا و شاهدان بینا و بخشندگان و حمایت کنندگان و نگهبانان و راهنمایان خیرخواه تو مى باشند به وسیله آنان آسمان و زمین را پر نمودى تا اینکه کلمه (لا اله الاّ الله) ظاهر گردید...).

کلمه (مناة) بر وزن قضات که جمع قاضى است بمعنى بخشندگان است و گرفته شده از منى الله تعالى فلانا بخیر یعنى خداوند خیر به فلانى عطا فرمود.

کلمه (اذواد) جمع ذائد است مانند اصحاب که جمع صاحب است و از مادّه ذاد بمعنى (حمایت کرد) گرفته شده است پس اذواد یعنى حمایت کنندگان. بنا بر این باید گفت هرکس خیرى شامل حالش مى شود و یا اینکه سوئى از او دفع مى گردد فقط به واسطه آنان است.

و اینکه آسمان و زمین از آنان پر شده است مانند خورشید است که تمام هستى را پر کرده هرچند جرم آن کوچک است.

و شاید بتوان گفت رمز ورود زیارت جامعه و دو دعاى ماه رجب از جانب ائمّه (علیهم السلام) بیان راه وسط و معتدلى بین فکر مادّیگراى خلفاى جور از طرفى و افراط و زیاده روى صوفیّه که قائل به وحدت وجود یا وحدت موجود در اواخر عصر حضور ائمّه (علیهم السلام) بودند مى باشد.

بدیهى است که ظاهر شدن (لا اله الاّ الله) توسط آنان بدین جهت است که تمام عالم را شرک فرا گرفته آنهم نه فقط شرک بت پرستى یا شرک مسیحیّت یا یهود بلکه شرک اهل تسنّنى که قائل به جسم بودن خداوند متعال و مانند آن هستند، زیرا حضرت امیرالمؤمنین على (ع) فرمود (هرکس براى خدا وصف زائد بر ذات قائل شود او را قرین شى ء دیگر دانسته و هرکس براى خدا قرین بیاورد پس براى او دومى آورده و هرکس براى او دومى قائل شود براى او جزء قائل شده..)(11).

مخفى نماند آنچه ما به طور خلاصه بیان کردیم حاصل صدها آیه و روایت است که در مباحث اصول دین ذکر شده اند، بدانجا رجوع شود.

بازگشتى به مطالب قبل

اشاره کردیم چون خداوند متعال، عالم وجود را در اختیار آنها قرار داده، کارهاى خارق العاده از آنان سر مى زند، معجزات و کرامات دارند پس آنها محل و قرارگاه مشیت خداوند مى باشند. و همچنین گذشت که خداوند اختیار دین خود را هم به دست آنان قرار داده است (المفوّض الیه دین الله) و این کارهاى خارق العاده شامل عدم وجود یا وجود داشتن مى شود همچون هلاک شدن ساحر به وسیله حضرت رضا (ع) و یا زنده کردن مردگان با معجزه حضرت عیسى (ع) که هرگونه تبدیل و تغییر را شامل مى شود.

خداوند مى فرماید:

(ولن تجد لسنة الله تبدیلاً و لن تجد لسنّة الله تحویلا)(12) یعنى هیچ گاه سنت هاى الهى تبدیل و تغییر نمى یابند. و یکى از آن سنت هاى الهى این است که خداوند عالم تکوین و اختیار دین را به دست معصومین (علیهم السلام) داده است. و این مانند آن است که سوریه را تبدیل به عراق و یا عراق را به سوریه تبدیل نمایند و یا اینکه مردى را زن و یا زنى را مرد گردانند همانطور که در واقعه امام مجتبى (ع) چنین شد(13).

 

1 ـ بحار الانوار: 23/35 ح15 ب1 .

2 ـ کتاب کشف اللآلى بنا بر نقل مرحوم آیة الله آقاى میرجهانى در کتاب (الجنة العاصمة) و علامه مرندى در کتاب (ملتقى البحرین) صفحه14 و مستدرک سفینة البحار ج3 ص334 و عوالم العلوم صفحه26 به نقل از کتاب مجمع البحرین. البته احادیث دیگرى در این باره ذکر خواهد شد.

3 ـ کتاب غیبت شیخ طوسى: 173 حدیث7 چاپ تهران. و کتاب بحار الانوار: ج53 ص178 ح9 ب31 چاپ بیروت.

بعضى از علماى علم کلام، موضوع فوق را پذیرفته اند و براى آن ادّله و شواهد و مؤیّدات فراوانى نقل کرده اند که به بعضى از آنها اشاره مى نمائیم.

البته امکان واسطه بودن ایشان در خلقت عالم امرى است واضح و آشکار بلکه از نظر حکمت الهى راجح و لازم است. از جمله شواهد آن مضمون حدیث قدسى است که مى فرماید: (... و هى فاطمة و بنورها ظهر الوجود من الفاتحة الى الخاتمة) و او فاطمه است و به نور او وجود عالم از ابتداء تا پایان ظاهر گشته است.

(کتاب خصائص الفاطمیّة، صفحه 1).

و ظاهرا مقصود ظهور هستى از کتم عدم تا نور وجود است و باء براى سببیّت است. و حضرت زهرا (س) فرموده است: (... و نحن وسیلته فى خلقه و نحن خاصّته و محل قدسه و نحن حجّته فى غیبه...) ما وسیله خدا در خلقت هستیم و خاندان و جایگاه قدس و حجّت خدائیم. (کتاب (السفینة و فدک) که از کتاب شرح نهج البلاغه، ج16 ص211 این حدیث را نقل کرده است) .

مطلق بودن کلمه (وسیلته) هم حدوث و هم بقاء را اقتضاء مى کند. پس تنها واسطه در ایجاد عالم و واسطه افاضه وجودى جهان هستى، آن حضرات مى باشند. علامه مجلسى رحمة الله علیه چنین مى گوید: در اخبار فراوانى وارد شده است: (لا تقولوا فینا ربّا و قولوا ما شئتم ولن تبلغوا) نسبت خدائى به ما ندهید، و جز آن هرچه مى خواهید بگوئید و هرگز به نهایت و صف ما نخواهید رسید. (بحار الانوار: ج25 ص347).

کلمه رب، براى آن ذاتى که واجب الوجود است، علم مى باشد، بنا بر این نسبت واجب الوجود بودن به آن حضرات صحیح نمى باشد، زیرا که آنان آفریده خداى متعالند، لکن بعد از این مرتبه مى فرماید: (قولوا فینا ما شئتم) و از مصادیق آن، واسطه منحصر کلّ جهان هستى مى باشند، خصوصا با در نظر گرفتن جمله (ولن تبلغوا) و عقد سلبى و عقد ایجابى کلام و با ملاحظه اینکه، گوینده کلام انسان معصوم حکیمى است که به تمام دقائق و زوایاى سخن توجّه تام دارد، حقیقت امر واضح و روشن خواهد بود.

و روایت شده، چنانچه مصنف محترم به آن اشاره کرده است: (نحن صنایع ربّنا والنّاس بعد صنایعنا) ما آفریده پروردگاریم و مردم آفریده ما هستند.

(کتاب غیبت شیخ طوسى، ص173 ح7 و کتاب بحار الانوار: ج53 ص178) و در (نامه28 نهج البلاغه) چنین آمده است: (انّا صنایع ربّنا والنّاس بعد صنایع لنا) ولام در کلمه (لنا) براى تقویت است و جمله (صنایعنا) در حدیث سابق شاهد آن است.

و در کتاب بحارالانوار به نقل از کتاب خصال شیخ صدوق رحمة الله علیه، امیرالمؤمنین (ع) چنین فرموده است:

(ایّاکم والغلوّفینا، قولوا إنّا عبیدٌ مربوبون و قولوا فى فضلنا ما شئتم) از زیاده روى در باره ما دورى جوئید، ما را بندگان پروردگار متعال بدانید و در باره فضیلت ما هرچه مى توانید بگوئید. (بحار الانوار: ج51 ص113).

این حدیث شریف وامثال آن، استمرار فیض الهى را مشروط به وجود ایشان مى داند (و حضرت زهرا (س) جزو آنان است) و تنها چیزى که از وجودشان نفى شده مسئله واجب الوجود بودن آن بزرگواران است.

و امّا روایاتى که نفى واسطه بودن اهل بیت (علیهم السلام) از آن استفاده مى شود، یا باید بر تقیّه حمل شود، و یا اینکه مقصود، مستقل بودن و در عرض خداى متعال بودن ایشان است، نه اینکه طولى بودن وجودشان. و مستند بودن قدرتشان بر خداى متعال، نفى شده باشد، به عنوان مثال، این روایت ملاحظه شود، زرارة ابن اعین مى گوید: از امام صادق (ع) چنین سؤال کردم:

(ان رجلا یقول بالتّفویض، فقال: و ما التّفویض؟ قلت: انّ الله تبارک و تعالى خلق محمّدا و علیا صلوات الله علیهما ففوّض إلیهما فخلقا و رزقا و أماتا و أحییا، فقال: کذب عدوّ الله إذا أنصرفت إلیه فاتل علیه هذه الایة الّتى فى سورة الرّعد (ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم).

مردى در باره شما اهل بیت قائل به تفویض است، حضرت فرمودند: تفویض چه معنائى دارد؟

عرض کردم: خداى متعال محمّد (ص) و على (ع) را آفرید و امور جهان را به آنان واگذار نمود، پس آنان خلق مى کنند و روزى مى دهند و زنده مى کنند و مى میرانند.

حضرت فرمودند: دشمن خدا دروغ مى گوید، چون به سوى او رفتى، آیه سوره رعد را بر او تلاوت کن. (یا آنکه این مشرکان، شریکانى براى خدا قرار دادند که آنها هم مانند خدا چیزى خلق کردند. براىتان خلق خدا و خلق شریکان مشتبه گردید) .

(سوره رعد: آیه16)، (بحار الانوار: ج25 ص343، 344).

ملاحظه مىکنیم که امام (ع) تفویض را که به معناى شریک خداوند در آفرینش باشد (عرضیّت) را نفى کرده است.

و سایر روایات در این باره نیز چنین توجیه مى شود، و با دقّت و تأمّل حقیقت امر آشکار مى گردد. با توجّه به اینکه مطلق بودن سؤال سائل، شامل حتىّ طولیّت در خلق نیز مى گردد، و آن نیز محل ابتلاء است و شاید اصلا مقصود سائل همین قسمت بوده است، و با این حال امام (ع) فقط عرضیّت را نفى کرده و از آن به عنوان شریک یاد شده، چنانچه تفویض به معناى واگذارى همه امور به آنان بدون دخالت خداى تبارک و تعالى نیز باطل و بى معنى است. و براى این بحث، مقام جداگانه اى است که فقط به طور اشاره متذکر آن شدیم.

و نمونه اى دیگر که سخن امام (ع) مسئله را توضیح مى دهد: (انا برى ء من الغلاة کبرآءة عیسى بن مریم من النّصارى) من از غلو کنندگان بى زارم، همانند بى زارى عیسى پسر مریم از گروه نصارى. (بحار الانوار: ج25، ص266).

و این تشبیه دلیل بر این است که مسئله خدا بودن اهل بیت (علیهم السلام) مورد بى زارى واقع شده است، زیرا مسیحیان چنین عقیده اى در باره حضرت عیسى داشتند و او را شریک خداوند مى دانستند نه مخلوق او.

و در روایت دیگرى آمده: (و إنّا لنبرأ إلى الله عزّ و جلّ ممّن یغلوا فینا فیرفعنا فوق حدّنا، کبراءة عیسى بن مریم من النصارى، قال الله عز و جلّ: (و إذا قال الله یا عیسى بن مریم ءأنت قلت للنّاس اتّخذونى و أمّى إلهین من دون الله) ما برائت مى جوئیم به سوى خداوند از کسى که در باره ما زیاده روى کند و مرتبه ما را فوق حدّمان بداند مانند برائت حضرت عیسى پسر مریم از گروه نصارى، خداوند متعال چنین مى فرماید: یاد آور آن هنگامى که خداوند فرمود: اى عیسى پسر مریم آیا تو به مردم گفتى که مرا و مادرم را خدایانى جز الله بدانید. (سوره مائده: 116)، (بحار الانوار: ج25 ص272).

و همچنین سخن حضرت مهدى (عج) : (لیس نحن شرکاءه فى علمه ولا فى قدرته بل لا یعلم الغیب غیره...) ما در علم و قدرت شریک خداوند نیستیم و جز او کسى غیب نمى داند (بحار الانوار: ج25 ص266).

با اینکه آگاهى ایشان ازغیب و عمومیّت قدرتشان به اذن پروردگار متعال از واضحات است. و سخن حضرت مهدى (عج) مسئله را توضیح بیشترى مى دهد، مى فرماید: (إنّى برىٌ إلى الله و إلى رسوله ممّن یقول إنّا نعلم الغیب أو نشارک الله فى ملکه...) من از کسى که بگوید: ما (ائمه هدى) غیب را مى دانیم و در ملک با خدا شریک هستیم بى زارم. (بحار الانوار: ج25 ص266).

در واقع آنچه که مورد نفى واقع شده در این سخن شریف شریک بودن امامان با خداوند است، نه اینکه عمل و قدرت و علم اهل بیت (علیهم السلام) بر اساس تکیه بر پروردگار متعال است.

مراجعه به روایت طولانى که در (جلد25 بحار الأنوار صفحه273) مطلب را بیشتر توضیح مى دهد، به خاطر اینکه امامان (علیهم السلام) با کسانى که عقیده به الله بودن حضرت على (ع) داشتند، با سختى مقابله مى کردند.

4 ـ سوره مائده: آیه64 .

5 ـ بحار الانوار: ج51 ص113؛ بصائر الدرجات ص288 ، 489 .

6 ـ بحار الانوار: ج99 ص195.

7 ـ بحار الانوار: ج99 ص199 (قسمتى از دعاهاى هر روز ماه رجب که اوّل آن الحمد لله الذى اشهدنا مشهد اولیائه فى رجب... است) .

8 ـ بحار الانوار: ج52 ص20. 

9 ـ بحار الانوار: ج25 ص334. 

10 ـ بحار الانوار: ج95 ص393 چاپ بیروت (در مفاتیح الجنان در یکى از دعاهاى هر روز ماه رجب آمده است). 

11 ـ بحار الانوار: ج54 ص176. 

12 ـ سوره فاطر: آیه43. 

13 ـ بحار الانوار: ج43 ص327. 

فضیلت فاطمه زهرا (س) بر انبیاء

در فضیلت حضرت زهرا (س) روایات بسیارى آمده که به چند دسته تقسیم مى شود:

از جمله روایاتى وجود دارد که نشان مى دهد اطاعت از صدّیقه کبرى (س) بر همه مخلوقات و تمام أنبیاء (علیهم السلام) واجب است.

از حضرت باقر (ع) چنین نقل شده است: (وَ لَقَدْ کانَتْ عَلَیْها السلام مَفْرُوضَةَ الطاعَةِ عَلى جَمیع مَنْ خَلَقَ الله مِنَ الْجِنَّ وَالأنْسِ وَالطَّیْرِ وَالْوَحْشِ وَالأنبِیاءِ وَالملائِکَةِ...).

(و به تحقیق اطاعت از او [حضرت فاطمه زهرا (س)] بر تمام مخلوقات خداوند از جن، انس، پرندگان، حیوانات وحشى، انبیاء و فرشتگان واجب بوده است) .

روایات دیگر از انتخاب شدن اهل بیت (علیهم السلام) توسط خداوند متعال خبر مىدهد در این باره رسول الله (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:

(اِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ أَشْرَفَ عَلى الدُّنْیا فَاخْتارَنى مِنْها عَلى رِجالِ الْعالَمینَ، ثُمَّ اطَّلَعَ الثّانِیَةَ فَاخْتارَکَ عَلى رِجالِ الْعالَمینَ، ثُمَّ اطَّلَعَ الثّالِثَةَ فَاخْتارَ الأئمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ عَلى رِجَالِ العَالَمِیْنَ ثُمَّ اطَّلَعَ الرّابِعَةَ فَاخْتَارَ فاطِمَةَ على نساء العالَمینَ)(1).

(به راستى که خداى متعال به دنیا نظرى کرد پس مرا از بین آن همه بر تمام مردان جهان انتخاب نمود، و در مرتبه دوم تو را (اى على) بر همه مردان جهان انتخاب کرد، و در مرتبه سوّم ائمّه هدى را بر جمیع مردان برترى داد، سپس از میان همه زنان عالم فاطمه زهرا (س) را انتخاب کرد) .

با توجّه به همتائى آن حضرت با پیامبر اکرم (ص) که این حدیث به آن اشاره دارد، و همچنین فضیلت حضرت را بر جمیع انبیاء ثابت مى کند و به ضمیمه ادلّه اى که او را بر فرزندان معصومش برترى مى دهد، واضح است که ایشان از جمیع انبیاء (علیهم السلام) افضل و بالاتر هستند.

در کتاب کمال الدین چنین آمده است: (... ثُمَّ اطَّلَعَ إلى الأرْضِ إطّلاعةً ثالثةً فاخْتارَکِ و وَلَدیْکِ...)(2).

(حسن و حسین علیهما السلام) را انتخاب نمود(3).

و نظیر آن، گفته خداى متعال است در حدیث قدسى: (یا مُحَمَّد إنّى خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّا وَ فاطِمَةَ وَالْحَسَن وَالْحُسَیْن مِنْ سِنْخِ نُورى وَ عَرَضْتُ وِلایَتَکُمْ عَلى اَهْلِ السَّمواتِ وَالأرَضینَ فَمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدى مِنَ الْمُؤْمِنینَ...)(4).

(اى محمّد، به درستى که من تو را و على و فاطمه و حسن و حسین را از نور خود آفریدم، آنگاه ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمینها عرضه کردم، پس هر کس آن را پذیرفت نزد من از مؤمنین خواهد بود) .

روایتى که به طور صریح و آشکار فضیلت ایشان را ثابت مى کند. از فرمایش رسول اکرم (ص) است که:

(ما تَکامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِىِّ حَتّى أَقَرَّ بِفَضْلِها وَ مُحَبَّتِها)(5).

(نبوّت و پیامبرى براى هیچ پیغمبرى کامل نمى شود مگر اینکه به محبّت و فضیلت فاطمه زهرا (س) اقرار داشته باشد) .

فاطمه زهرا (س) از تمام انبیاء بجز رسول اکرم (ص) بالاتر است چون پیامبر اسلام (ص) آن بزرگوار را پاره تن خود معرفى کردند(6).

و هنگامى که رسول گرامى اسلام (ص) از تمام انبیاء افضل و برتر باشد، پس پارهٴ تن او نیز چنین خواهد بود(7).

الف: نام حضرت زهرا (س) بر عرش الهى و درب بهشت

قال رسول الله (ص):

(وَلَیْلَةً عُرِجَ بى إلى السَّماءِ رَأیْتُ عَلى بابِ الْجَنَّةِ مَکْتُوبا لا اِلهَ اِلاّ الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عِلىٌّ حَبیبُ الله وَالْحَسَنُ وَالْحُسَینُ صَفْوَةُ الله، فاطِمَةُ خِیَرَةُ الله، عَلى باغِضِهِمْ لَعْنَةُ الله) .

رسول خدا (ص) فرمود:

در شب معراج که به آسمان (و عالم بالا) رفتم، بر درب بهشت چنین نوشته دیدم، که خدائى نیست جز خداى یکتا، و محمّد فرستاده خداست، على دوست او، حسن و حسین برگزیده خالص خدایند، فاطمه بهترین انتخاب اوست، نفرین خدا بر کسى باد که دشمنى و بغض آنان را در قلب خود داشته باشد(8).

و رسول مکرم (ص) فرموده است:

(أنا وَ عَلىٌ وَ فاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالحُسَیْنُ کُنّا فى سُرادِقِ الْعَرشِ: نُسَبِّحُ الله فَسَبَّحَتِ المَلائِکَةُ بِتَسْبیحِنا قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الله عَزَّ وَ جَلَّ آدم بِألْفَى عام، فَلَمّا خَلَقَ الله عَزَّ وَ جَلَّ آدم امر المَلائِکَةَ انْ یَسْجُدُوا لَهُ وَلَمْ یُؤْمَرُوا بِالسُّجُودِ الاّ لأجْلِنا...)(9).

من و على و فاطمه و حسن و حسین در زیر خیمه عرش خدا جاى داشتیم، به تسبیح پروردگار مشغول بودیم، پس تسبیح گفتند ملائکه به تسبیح ما قبل از آنکه خداوند عزوجل خلق کند آدم را به دو هزار سال، و هنگامى که آدم آفریده شد به ملائکه دستور داده شد که براى آدم سجده نمایند، و این سجده در واقع به خاطر ما بود.

و در روایت دیگرى چنین فرموده است:

لمّا خلق الله إبراهیم کشف عن بصره، فنظر فى جانب العرش نورا فقال: إلهى و سیّدى ما هذا النّور؟ قال یا ابراهیم هذا نور محمّد صفوتى، قال إلهى و سیّدى و أرى نور إلى جانبه؟ قال یا إبراهیم هذا نور على ناصر دینى، قال: إلهى و سیّدى و أرى نورا ثالثا یلى النّورین؟ قال: یا إبراهیم هذا نور فاطمة تلى أباها و بعلها)(10).

وقتى خداوند، ابراهیم را آفرید، پرده از دیدگان او برطرف شد، پس به جانب عرش الهى نظرى افکند و عرض کرد: خداوندا، این چه نورى است.

فرمود: این نور محمّد، برگزیده خالص من است.

عرض کرد: مولاى من، نورى را در کنار آن مشاهده مى کنم؟

فرمود: این نور على یارى کننده دین من است.

عرض کرد: نور سومى را نزد آن دو نور مى بینم؟

فرمود: اى ابراهیم این نور فاطمه است که در کنار پدر و شوهرش قرار دارد.

ب ـ آفرینش نور ایشان قبل از حضرت آدم (ع)

از حضرت صادق (ع) چنین نقل شده که حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند:

(خلق نور فاطمة قبل ان تخلق الأرض والسّماء... خلقها الله عزّوجلّ من نوره قبل ان یخلق آدم...)(11).

ج ـ حکایت کشتى حضرت نوح (ع)

وقتى که میخهاى کشتى را کوبید پنج میخ باقى ماند، چون دست او به اوّلین آنها رسید، از آن نورى همانند یک ستاره درخشان تابید.

میخ اوّل به نام رسول اکرم (ص) بود و دوم اختصاص به نام مبارک حضرت امیرالمؤمنین (ع) و بقیّه آن به نام حضرت زهرا (س) و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بود، که در این باره رسول گرامى (ص) مى فرماید:

(ولولانا ما سارت السّفینة بأهلها)(12).

اگر ما نبودیم کشتى حرکت نمى کرد و به ساحل نمى رسید.

د ـ آموختن نام مقدّس آنان به پیامبران (علیهم السلام)

از حضرت مهـدى (ع) وارد شده که جناب زکریّا (ع) ، از پروردگار متعال، آموختن نامهاى پـنج نور مقدّس را درخواست نمود(13) ، و آنچه که دراین باره از حضرت باقر (ع) درذیل آیه شریفه (ولقد عهدنا إلى آدم من قبل...)(14) نقل شده است که مى فرمایند: کلماتى در باره محمّد، على، فاطمه، حسن، حسین و امامان از نسل ایشان بوده است(15).

هـ ـ مطالبى که در باره منزلت ایشان در روز قیامت است

مانند سخن پیامبر بزرگوار (ص):

(... والّذى بعثنى بالحقّ إنّ جهنّم لتزوفر زفرة لا یبقى ملک مقرّب ولا نبى مرسل الاّ صعق فینادى إلیها ان یا جهنّم یقول لک الجبّار اسکنى بعزّى واستقرّى حتّى تجوز فاطمة بنت محمّد صلّى الله علیه و آله و سلّم إلى الجنان...) .

قسم به آن خدائى که مرا به حق فرستاده است: جهنّم (روز قیامت) صدائى خواهد کرد که فرشتگان و پیامبران از صداى آن، فریاد شان بلند مى شود و به آن مى گویند: آرام باش تا اینکه فاطمه دختر محمّد (ص) به بهشت وارد شود(16).

و ـ آنچه بر افضل بودن ایشان بر ائمه هدى (علیهم السلام) دلالت دارد.

مانند فرموده امام حسین (ع):

(امى خیر منّى)(17) مادرم زهرا از من بهتر است. و روایات دیگر(18).

البته ائمه هدى (علیهم السلام) از این جهت همگى مانند ایشان هستند (همه آنان بر جمیع پیامبران برتر مى دارند) و روایاتى مانند نماز خواندن حضرت عیسى (ع) پشت سر حضرت مهدى (عج) مؤید این مطلب است(19).

درس هائى از سیره حضرت فاطمه زهرا (س)

در زندگى و رفتار آن بانو نکات فراوانى براى فراگیرى وجود دارد که چنانچه مسلمانان بلکه عالم بشریت به آنها عمل نمایند قبل از آخرت به سعادت رسیده و دیگران را نیز سعادتمند مى نمایند.

ما به عنوان نمونه بعضى از آن نقاط را یادآورى مى نمائیم.

ازدواج با میمنت آن بزرگوار که حضرت رسول (ص) در اوّل بلوغ او را به تزویج در آورد. اگر دختران ما نیز در اوائل بلوغ ازدواج نمایند سعادتمند گشته و تا حد زیادى از شاخه هاى فساد در جامعه قطع مى گردد. زیرا معناى ازدواج آنها در این سن ازدواج پسران در سن بلوغ است پس انسان به کار حرام رغبت نمى نماید.

و ما قبیله هائى را در بلاد اسلامى دیده ایم که همینطور عمل مى کنند و به همین سبب کار خلاف کم مى شود و نزدیک به حد صفر مى رسد. برعکس جاهائى که چنین روشى وجود ندارد میزان خلاف بطور جدى بالا مى رود، و از طرف دیگر منجر به انواع بیمارى و عقده هاى روحى وفشارهاى عصبى و متلاشى شدن بنیان خانواده و زیادى مشکلات و غیره مى گردد.

همچنین در جهیزیّه ساده آن بزرگوار بالاترین سرمشق براى کم کردن مهریه ها و قناعت کردن به حد امکان و توانائى وجود دارد و همانا حضرت رسول (ص) فرمود: (افضل نساء امّتى اصبحهنّ وجها و اقلّهن مهرا)(20) برترین زنان امّت من آنهائى هستند که از همه خوشروتر و مهریه شان از همه کمتر است(21).

و باز فرمود: (القناعة مال لا ینفد)(22) قناعت سرمایه اى پایان ناپذیر است.

و از على (ع) منقول است که فرمود: (لا کنـز اغنى من القناعة)(23) هیچ گنجى مانند قناعت انسان را بى نیاز نمى کند.

و این خود رمز خوشبختى و تحرک هرچه بیشتر و جدى تر به سوى آینده است، زیرا دو زوج جوان براى پیشبرد زندگى به سوى جلو همدیگر را یارى مى نمایند، و شاید همین امر سرّ کلام خداوند را روشن مى سازد که فرمود: (ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله)(24) در صورتى که تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نیاز مى سازد.

این در حالى است که سنگینى مهریه ها و پیچیده شدن مقدّمات و برنامه ها و تشریفات زائد موجب عقب افتادن ازدواج ها مى گردد، چه بسا باعث مى شود افراد مادام العمر مجرد بمانند که خود خطرات و مضرات فراوانى را در پى دارد.

همچنین چرخاندن کارهاى منزل توسط آن بانوى مکرّمه که کارهاى داخل خانه به ایشان و کارهاى بیرون به حضرت على (ع) واگذار شده بود و این باعث آرامش روحى و سلامت جسمى مى گردد، زیرا کارهاى زحمت دار على رغم ناراحتى و خستگى موجب صحت و سلامتى مى گردد، در حالیکه راحتى و بیکارى سبب بیماریهاى گوناگون مى شود. مؤیّد این مطلب تاریخ است تا جایى که سراغ داریم یکبار بیشتر بیمارى براى آن حضرت نقل نکرده اند. و آن بیمارى آخر عمر بوده که در اثر رنجهاى فراوان و فشار در و دیوار منتهى به شهادت آن بزرگوار گردیده است (درود خدا بر او باد).

چه بسا به خاطر اینکه امّت اسلامى را به کار و زحمت آموخته کنند، حضرت رسول الله (ص) با آن همه لطف و مهربانى حاضر نشد خادمه اى به دختر خود عطا فرماید، تا یک درس عملى براى تمام زنان مسلمان باشد، و شایداصل درخواست حضرت فاطمه زهرا (س) و بدنبال آن عدم اجابت پیامبر (ص) براى تعلیم بوده است.

امّا دستیابى حضرت به فضّه به خاطر ضرورت پیش آمده بود، زیرا کارهاى سختى که باید با دست انجام مى شد مانند آسیاب کردن و نان پختن و شستن و امثال آن متراکم شده، به علاوه فرزندان خردسال حضرت و اهمیّت پرداختن به کارهاى آنان از طرفى و مراجعه زنان به آن حضرت در باره کارها و مسائل خود ضرورت امر را تجدید مىنمود.

با این حال مى بینیم بعد از آمدن فضّه نیز پیامبر (ص) کارها را بین آندو تقسیم فرموده، به طورى که یک روز نوبت حضرت زهرا (س) ویک روز نوبت فضّه بود(25) این کار علاوه بر اینکه درسى است براى امّت تا با زیردستان خود مواسات داشته باشند، تأکیدى است بر تحمل کارها و زحمت و رنج حتّى در جایى که شخص دیگرى نیز وجود داشته باشد.

قابل ذکر است که فضّه زنى شوهردار و داراى خانواده و فامیل بوده است و این از داستان قرآن خواندن او در سفر حج و دیدار با فرزندانش معلوم مى شود. چنانچه اسلام اینگونه است که هیچ دخترى را بدون همسر وا نمى گذارد بطورى که سلمان محمّدى وقتى حاکم بر مدائن شده بود با زنى ازدواج نمود و مشاهده کرد آن زن دخترى از شوهر قبلى دارد و هنوز ازدواج نکرده است، گفت: من از رسول خدا (ص) شنیدم که مى فرمود: (مضمون روایت) اگر دختر خانه، ازدواج نکند و کار نامشروع مرتکب شود عقاب آن برگردن اهل خانه است.

و امّا آرد کردن، خمیر ساختن، پختن، بافندگى کردن، شستن، نگهدارى از فرزندان و انجام دهها کار دیگر خانه توسط آن بزرگوار به کمک فضّه بود، پس در تمام اینها آموزشى براى طرز رفتار زن در زندگى زناشوئى است. اگر این نوع زندگى در خانه هاى ما رواج بگیرد کجا ما احتیاج به وارد کردن اجناس از شرق و غرب پیدا مى کنیم حتّى گوشت و غیر گوشت مثل ضروریّات و کالاهاى اساسى.

همچنین گفتار آن بانو که به امیرالمؤمنین (ع) گفتند: (ما عهدتنى کاذبة ولا خائنة)(26) یعنى هیچگاه یاد ندارى که دروغى گفته یا خیانتى کرده باشم. این براى تعلیم همسران در برابر شوهران آنهاست وگرنه على (ع) این مطلب را مى دانست.

همینطور وقتى پیامبر (ص) مى بیند که درب خانه حضرت زهرا (س) پرده اى نصب شده داخل خانه نمى شود(27)، این نیز درس دیگرى براى ماست و چه بسا حضرت زهرا (س) عمدا این برنامه را تهیّه نمودند تا اینکه وسیله اى براى تعلیم باشد و زنان غرق در ناز و نعمت نشوند در حالیکه بسیارى از مردم با مشکلات زندگى دست و پنجه نرم مى کنند.

حضرت رسول (ص) فرمودند: کسى که سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد این شخص به من ایمان نیاورده است(28) .

و همچنین نقاط برجسته دیگرى که در سیره نورانى آن حضرت وجود دارد و تمام آنها عبرتها و برنامه هاى تربیتى و راههاى سعادت دنیا و آخرت مى باشد.

برترى مقام معصومین (ع) ذاتى است

مقام بالاى آنها ریشه در جوهره وجود و ذات آنان دارد، مانند برترى طلا بر نقره، و بر این معنا ادلّه چهارگانه (قرآن، احادیث، اجماع و عقل) دلالت مى کند.

مراد ما از دلیل عقلى، هم برهان انّى است (استدلال از معلول بر علت) ، زیرا اعمال آنان از درون ذات آنها خبر مى دهد و هم برهان لمّى است (استدلال از علت بر معلول) ، زیرا قدرت مطلقه حق در جایى که مانع نباشد حتما اعمال مى شود، و این مطلب اقتضاى آفریدن و موجود برتر را مى کند، بله بعد از این دلیل عقلى که کلیّت موضوع را مشخص مى کند تشخیص جزئیات و مصادیق را با ادلّه نقلى یعنى قرآن و احادیث در مى یابیم.

خداوند سبحان مى فرماید: (تلک الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض)(29) بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم.

و باز مى فرماید: (انظر کیف فضّلنا بعضهم على بعض)(30) بنگر چگونه بعضى را بر بعض دیگر برترى دادیم.

و مى فرماید (نفضّل بعضها على بعض فى الاکل)(31) ما بعضى را براى خوردن بر بعض دیگر برترى دادیم. و همچنین آیات و روایات متواتره دیگر. همچنین کرامات صادره از آنان نیز بر این معنا دلالت مى کند. البته کسى اشکال نکند که خداوند اگر دیگران را هم مانند آنان مى آفرید آنان نیز به درجات بالا مى رسیدند، زیرا بدیهى است که اگر دیگران این قابلیت را داشته باشند حتما اینگونه آفریده مى شدند زیرا در حکمت خداوندى لازم است که هر ماهیت ممکنى را در صورت نبودن مانع به مرحله وجود برساند وگرنه یا باید گفت خداوند عاجز است یا جاهل و بى خبر و یا داراى خبث و بخل که هرسه از مقام اقدس احدیّت دور است.

بله چنانچه چیزى قابلیت تحقق و وجود را نداشته باشد، مانند اجتماع دو نقیض و مانند اینکه یک چیز هم فیل و هم مورچه باشد، یا اینکه هم زوج و هم فرد باشد، یا هم وجود و هم عدم باشد، یا اینکه خلقت او خلاف مصلحت باشد، در این صورت آن شى ء خلق نمى شود چون موارد اوّل محال ذاتى و مورد دوم محال عارضى است یعنى چون کار قبیحى است از حکیم على الاطلاق صادر نمى شود.

الگوى پذیرى از پیامبر

شش موقعیّت براى پیامبر (ص):

قرآن کریم سخن از تأسّى و الگوپذیرى از پیامبر (ص) را به میان آورده است(32) و على (ع) فرموده است: (تأسّى به پیامبر نمائید والاّ ایمن از هلاکت نخواهید بود)(33) و در روایات هم سخن از تأسّى به ائمّه (علیهم السلام) آمده است، پس وظیفه ما پیروى از آنهاست و یکى از آنها حضرت زهرا سلام الله علیهاست زیرا آنان حجّت هاى پروردگارند. البته این در جایى است که عملى از مختصات آنها نباشد که دیگر جاى تأسّى ندارد.

و امّا در مورد شخص پیامبر (ص) ظاهرا اعمال ایشان را مى توان به شش دسته تقسیم نمود:

1 ـ احکام اولیّه (یعنى احکامى که در حالت عادّى و ابتدائى بر هر موضوع مترتب مى شود) خواه از کلام حضرت فهمیده شود یا از عمل یا از سکوتى که باعث تأیید و نشان دهنده رضایت ایشان باشد، مانند واجب بودن نماز، یا حرمت شراب و احکام دیگر تکلیفى یا وضعى. و همچنین احکامى که به دو صورت انجام مى شود مانند روزه در وطن و افطار در سفر، اینها هردو از احکام اوّلى است، نه اینکه یکى حکم اوّلى و دیگر حکم ثانوى باشد زیرا هر مکلف مختار است که یا در وطن باشد و روزه بگیرد، و یا در سفر باشد و افطار نماید.

2 ـ احکام ثانوىّ و آنها احکامى هستند که در شرایط خاصّى بر موضوع مترتب مى شوند، مثل حالت اضطرار و امثال آن.

در این دو نوع احکام باید به پیامبر (ص) تأسّى کرد، زیرا پیامبر (ص) گاهى از روى اضطرار کارى را انجام مى دادند که در حالت عادى جائز نبوده است، مانند مجبور شدن حضرت به حمل سلاح هنگام ورود به مکّه، یا خواندن نماز نشسته در حال بیمارى، و اینها از مختصات حضرت نمى باشد.

البته حضرت هیچگاه بر طبق (مالا یعلمون) یعنى احکام مخصوص حالت جهل به حکم و یا (ما اخطأوا) یعنى احکام مخصوص حالت اشتباه و خطا و یا (ماسهوا) یعنى احکام سهو و (مانسوا) یعنى احکام نسیان و فراموشى عمل نکرده اند، زیرا از این چهار حالت منزه و مبرء مى باشند.

امّا اینکه آیا بر حسب (ما اکرهوا) یعنى احکام وقت اکراه که از جانب غیر بر انسان تحمیل مى شود عمل کرده اند یا نه؟ جایى را نیافتیم.

اهل سنت عقیده دارند سهو و نسیان از حضرت صادر شده امّا اجماع شیعه بر خلاف آن است و عقل و نقل هم آن را رد مى کند.

3 ـ  کارهاى عمومى حضرت: مانند خریدن فلان شتر یا ازدواج با زنى چند ساله و چیزى را خوردن یا آشامیدن، اینها از چیزهائى نیست که واجب الاقتداء باشد به طورى که هرکس چنین نکند هلاک مى گردد.

بله از اینکه حضرت چنین اعمالى انجام مى داد،استفاده مى شود آن کارها مباح بوده است. بعضى از اهل تسنن استفاده وجوب کرده اند و از همین جهت گفته اند سالى یکبار باید در محل زباله بول نمود! که هم از جهت دلیل و هم نحوه استدلال باطل و غیر قابل قبول است، و لذا خود آنان هم این وجوب را در بلند کردن همسر براى دیدن نوازندگان قائل نشده اند، البته این هم طبق یکى از افترائاتى است که به آن وجود مقدّس زده اند.

4 ـ احکام حکومتى آن حضرت که همان دستورات حکومتى خاصّى است که درشرائط خاص صادر شده است مانند اینکه در جنگى اسامه را به فرماندهى نصب نمودند یا فلانى را والى بحرین کردند و مانند آن، بدیهى است این گونه احکام براى حضرت على (ع) در زمان حکومت خودشان واجب نبوده هرچند آن شخص منصوب عدالت خود را از دست نداده باشد.

5 ـ اختیارات ولایت: هرچند حضرت از جانب خداوند متعال این اختیارات را داشته اند، ولى ما در جایى ندیده ایم که ایشان مثلاً شخص آزادى را غلام کند، یاغلامى را بدون رضایت صاحبش آزاد کند، یا ازدواجى را فسخ کند، یا ملکیّتى را زائل یا ایجاد نماید، بله در روایتى آمده است که حضرت على (ع) در جریان طغیان فرات تهدید نمود که تمام آزادها را به غلامى مى کشاند.

و همچنین این نوع تصرّفات را از سایر ائمّه (علیهم السلام) سراغ نداریم.

آنچه در داستان سمره واقع شد و حضرت فرمان کندن درخت او را دادند هرچند بعضى گفته اند از اختیارات ولایتى بوده است، امّا به نظر مایکى از احکام قضائى است که هر فقیهى مى تواند در شرائط خاص آن را صادر کند.

6 ـ احکام مختص به پیامبر (ص) مانند ازدواج با بیش از4 همسر و غیر آن که در کتابهاى شرایع و جواهر والنکاح ذکر گردیده و اینگونه احکام مخصوص خود حضرت انجام گرفته، هرچند شبیه آنها در مورد بعضى از معصومین بوده است مانند حرام بودن ازدواج با غیر حضرت زهرا در زمان حیات ایشان که این از مختصات آن بانو است و یا حرام بودن گفتن لقب امیرالمؤمنین بر غیر حضرت على (ع) و یا اختصاص بعضى از احکام به حضرت مهدى صاحب الزمان (عج) چنانچه از برخى اخبار فهمیده مى شود.

مرگ و زندگى معصومین (علیهم السلام) یکسان است

آنها در حال مرگ مانند زندگان مى باشند چه از جهت ولایت تکوینى و چه ولایت تشریعى زیرا ادلّه اى که ذکر شد به این علّت عمومیّت دارند مگر نوع هفتم ولایت که همان حقّ حکومت است. اگر گفته شود آنها در حال مرگ چطور در امور تکوینى تصرف مى نمایند؟

جوابش این است:

اولا آنها نمى میرند زیرا آنها (احیاءٌ عند ربّهم یرزقون)(34) زنده اند و نزد پروردگار روزى مى خورند و فقط لباس عوض کرده اند البته هر انسانى بعد از مرگ این چنین است، زیرا خدا آنها را براى بقاء ابدى آفریده نه فناء و زوال و در حدیث است که پیامبر (ص) کشتگان مشرکین بدر را مورد خطاب قرار داد و وقتى شخصى اعتراض نمود فرمودند: (تو شنواتر از آنان نیستى)(35).

نیز در زیارت آمده (و إنّک حىّ)(36) شهادت مى دهم که تو زنده اى.

ثانیا بر فرض که آنها غیر زنده باشند چه اشکالى دارد خداوند سبحان به یک غیر زنده اى حیات ببخشد همانطورى که رزق مى دهد، شفا مى دهد و کارهاى دیگر انجام مى دهد.

قرآن مى فرماید: (ما هر موجود زنده را از آب آفریدیم)(37) و بدیهى است که آب موجودى غیر زنده است ولى خداوند علت تمام علتهاست و فرقى براى او نمى کند که با یک موجود زنده ایجاد حیات و زندگى کند و یا با یک موجود غیر زنده.

در آیه دیگرى آمده است: (یخرج الحىّ من المیّت)(38) خداوند زنده را از مرده خارج مى کند. در داستان گاو بنى إسرائیل که ذبح شد و سبب زنده شدن شخصى مقتول گردید همانطورى که مشتى از خاک پاى فرستاده خدا سبب زنده شدن گوساله سامرى گردید، و در داستان ارمیا پاشیدن آب بر هزاران نفر که از خانه هاى خود خارج شده و مرده بودند و آب باعث زنده شدن آنها گردید، که این داستانها در قرآن کریم ذکر شده اند.

از همین رو داستان گاو بنى إسرائیل فقط براى بیان تاریخ نبوده است، بلکه براى بیان عبرتهائى بوده، من جمله اینکه خداوند متعال مى تواند مرده اى را به وسیله شى ء بى جان دیگرى زنده گرداند، چنانچه داستان نجوى(39) (که دستور رسید هرکس مى خواهد ملاقات خصوصى با پیامبر (ص) داشته باشد باید اوّل صدقه بدهد و هیچ کس به آن عمل نکرد جز امیرالمؤمنین علیه السلام) فقط براى بیان یک داستانى که بعدا نسخ گردید نمى باشد، بلکه در صدد بیان این معناست که مردم عباداتى را که مربوط به اعضاء و جوارح است انجام مى دهند ولى وقتى مسأله پول و مال در میان مىآید مقدار ایمان آنها معلوم مى شود، بنا براین فکر نشود این داستان فقط فضیلت امیرالمؤمنین (ع) را بیان مى کند.

وسعت علم و قدرت ایشان

اهل بیت پیامبر گرامى (علیهم السلام) که حضرت فاطمه (س) یکى از آنان است دائره علم و قدرتشان به اذن خداوند تمام کائنات را در بر مى گیرد و در زیارت رجبیّه آنچه که دلیل براین مطلب باشد آمده است، همانطورى که در پاره اى از احادیث وارد شده (یعلمون ما کان و ما یکون و ما هو کائنٌ) مى دانند هرچه را که قبلا و فعلا و بعدا وجود دارد، و این عقلا محال نیست و شبیه این عمومیت و وسعت را در هوا و حرارت و قوه جاذبه و غیر اینها مشاهده مى کنیم، همانطورى که حضرت عزرائیل از جهت میراندن علم و قدرت او به همه انسانها بلکه ملائکه احاطه دارد چنانچه در روایات آمده است.

خداوند در حق ابراهیم (ع) مى فرماید: (و کذالک نرى إبراهیم ملکوت السّموات والأرض)(40) همچنین ما ملکوت و باطن آسمان و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.

و در حق یعقوب مى فرماید: (ولمّا فصلت العیر قال أبوهم إنّى لأجد ریح یوسف)(41) همین که قافله از مصر جدا شد، پدرشان (یعقوب علیه السلام) گفت: من بوى یوسف را مى شنوم.

و معصومین (علیهم السلام) از ملائکه و انبیاء برتر مى باشند همانطور که نصوص و اجماع، دال براین مطلب است و قبلا گذشت.

خداوند در حق رسول خاتم (ص) مى فرماید: (إنّا ارسلناک شاهدا و مبشرّا و نذیرا و داعیا الى الله بأذنه و سراجا منیرا)(42).

خداوند، بودن هیچ قیدى(43) را بر پیامبر خود اطلاق (شاهد) ننموده است، و این اطلاق نشان دهنده ٴ عمومیّت است همانطورى که بقیّه صفات حضرت هم عمومى است و بدیهى است که شاهد بودن ممکن نیست مگر براى کسى که حاضر باشد و علم داشته باشد.

و باز خداوند مى فرماید: (و جئنا بک على هؤلاء شهیدا)(44) تو اى پیامبر روز قیامت به عنوان شاهد بر پیامبران گذشته آورده مى شوى.

این مطلب را، قول خداوند متعال تأیید مى کند که بعد از آن مى فرماید: (یومئذ یودّ الّذین کفروا و عصوا الرّسول لو تسوّى بهم الأرض ولا یکتمون الله حدیثا)(45) روز قیامت کفار و کسانى که معصیت پیامبر (ص) را نموده اند آرزو مى کنند که با خاک یکسان باشند... (معلوم مى شود پیامبر با خبر بوده که آنها شرمنده مى شوند) و باز در روایات آمده است: (اگر شیاطین اطراف دلهاى بنى آدم طواف نمى کردند هر آینه ملکوت آسمانها را مى دیدند)(46) وقتى بنى آدم اگر موانع برطرف گردد چنین توان و قدرتى داشته باشند پس اهل بیت (علیهم السلام) سزاوارترند.

و در تشهد نماز مى گوئیم: ( السلام علیک أیّها النّبىّ و رحمة الله و برکاته) تا پیامبر حاضر و ناظر نباشد خطاب نمودن به او چه معنا دارد.

در حدیث آمده (نزّهونا عن الرّبوبیّة و قولوا فینا ما شئتم)(47) یعنى ما را از مرتبه خدائى منزه نمائید و هرچه خواستید در حق ما بگوئید. این بدان جهت است که گروهى آنها را خدا دانستند پس مورد نهى قرار گرفتند، امّا بعد از مرتبه خدائى هرگونه کمالى در آنها وجود دارد و نمونه اى از آن علم و قدرت فراگیر است که بعضى از قسمت هاى زیارات امام حسین (ع) و جامعه بر این مطلب دلالت دارد.

امّا اینکه در روایت وارد شده فرشته اى سلام ها را به پیامبر اکرم (ص) مى رساند، این منافات با مطالب گذشته ندارد، زیرا این، نظیر رساندن صحیفه اعمال توسط فرشتگان به سوى خداوند است، (با اینکه خداوند خودش علم کامل دارد) و امّا اینکه گاهى حضرت از چیزهائى سؤال مى کردند این مانند سؤال خداوند است که پرسید (و ما تلک بیمینک یا موسى...)(48) اى موسى در دست راست خود چه دارى، و نمونه هاى دیگر ازاین قبیل که بر شخص مطلع از روایات متواتره پوشیده نیست.

علم غیب ائمّه و رفتار عملى آنان

روشن است که علم غیب داشتن آنان هیچ تغییرى در رفتار عملى آنان ایجاد نمى کرد، واز همین رو امام مجتبى (ع) بدون هیچ اجبارى اقدام به نوشیدن مایع مسموم مى نماید، و شخص پیامبر اکرم (ص) گوشت مسموم را مى خورد که همان منتهى به مرگ ایشان مى شود. و حضرت على (ع) از زمان مرگ خود آگاه است ولى با این حال به مسجد مى رود با اینکه مى توانست کسى دیگرى به نیابت خود بفرستد، یا نگهبانانى با خود همراه سازد و یا ابن ملجم را زندانى کند یا از مسجد بیرون نماید یا اینکه عده اى را مأمور مواظبت از او قرار دهد و کارهائى از این قبیل.

امّا اینکه اینطور جواب دهیم: آنان در هنگام نازل شدن مرگ بى خبر هستند یا اینکه بگوئیم آنان مجبورند این کارها را انجام دهند، مثل مسموم نمودن امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) به وسیله هارون و مأمون یا امثال این جوابها که خلاف ظاهر ادلّه مى باشد و قانع کننده نیز نمى باشند.

اگر قرار بود علم غیب در رفتارشان اثر بگذارد نمى بایست پیامبر (ص) در فقدان فرزندش ابراهیم بگرید، و نمى بایست امام حسین (ع) در شهادت و فقدان فرزندان و اصحاب خود بگرید، با اینکه آنان خوب مى دانند و مى بینند آنها به بهشت برین منتقل مى شوند. کسى که مى داند فرزندش به مکان کاملاً خوبى رفته و از همه جهات در رفاه و آسایش است آیا گریه مى کند؟ و همچنین نمى بایست یعقوب از فراق یوسف (ع) گریه کند و حال آن که او مى دانست فرزندش زنده است و بزودى بعد از مدتى بصورت پادشاه به او بر مى گردد.

اگر گفته شود برفرض اینکه حضرت یوسف رحلت کرده بود، این گونه گریستن چه معنا دارد آن هم به طورى که چشمان آن حضرت نابینا گردد تا اینکه بر او ترسیدند؟ در جواب او مى گوئیم: همانطورى که چشمه ها منبع آب و خورشید منبع نور است همچنین خداوند براى معنویات نیز معادنى قرار داده است و یعقوب (ع) منبع عطوفت و مهربانى است تا مردم از او الگو بگیرند و اگر او نبود به چه کسى تأسّى کنند؟

بنا بر این علم غیب آنان هیچ گونه اثرى در عواطف انسانى آنها نداشته تا بتوانند الگوئى مناسب براى مردم باشند وگرنه مردم مى گفتند اینکه على (ع) آن گونه در جنگها حمله مى کرد به خاطر علم غیب او بوده است که ما از آن بى بهره ایم بلکه مثل میثم تمّار (با اینکه از مکان قتل خود از قبل با خبر بود) به کوفه مى آید با اینکه مى توانست به مکّه برود در جایى که دست مأموران ابن زیاد به او نرسد، و مثالهاى فراوان دیگر از این قبیل.

و همینطور است مسأله قدرت الهى آنان که فقط در موارد اعجاز به آن دست مى زدند و الاّ آنها قادر بودند هرگونه گرفتارى را از خود و شیعیانشان برطرف سازند. بنا بر این آنها بلاتشبیه همچون شخص وکیلى هستند که بدون اجازه موکل خود هیچ کارى نمى کند هرچند که قدرت انجام دادن آن را دارد و الله العالم.

اختیارات و استفاده از آنها

البته آنان در دین تصرف ننموده اند هرچند این اختیار را دارند، و شاید به این علت باشد که حکّام جور نیز این اختیار را حق خود ندانند و به وسیله آن در دین تصرف نکنند، و على رغم این تدبیر مى بینیم که باز آنهائیکه بناحق بر مسند جانشینى پیامبر تکیه زده بودند در احکام الهى تصرف نمودند مانند تحریم متعه و حج تمتّع و بدعت گذاشتن نماز تمام در عرفات و موارد دیگر.

پس اگر مشاهده مى نمودند پیامبر در احکام الهى دخل و تصرف مىکند، ایشان چه مىکردند؟!

جالب اینکه در این زمینه با نسبت کذب دادن به پیامبر احکامى جعل نمودند همچون استحباب بول کردن در مزبله (ادرار نمودن در مکانهائى که زباله جمع مىشود)!! 

و از همین جهت مى بینیم که گفتند بول کردن در مزبله (محل زباله ها) مستحب است به دلیل نسبت کذبى که به حضرتش دادند.

از آنچه گذشت معلوم گردید هفت معناى ولایت در حق آنها ثابت است:

آنها علت خلقتند، آنها وسیله خلقتند همچون حضرت عزرائیل که وسیله میراندن است، و اینکه خلقت پاینده به وجود آنهاست.

و همینطور در شرع و دین، آنها علت و وسیله و عامل بقاى آن هستند، علاوه بر آن حکومت نیز حق آنان است، و البته این حق حکومت همیشه با انواع دیگر حق تصرف شرعى همراه نمى باشد.

 

1 ـ (فاطمة الزهرا) علامه امینى: صفحه43 چاپ تهران. 

2 ـ کمال الدین: ص262 ح1. 

3 ـ قبلا گذشت که امام حسین (ع) مى فرماید: (مادرم از من بهتر است) . 

4 ـ این حدیث در بسیارى از مصادر مذکور است از جمله منتخب الأثر و غیبت شیخ طوسى و تأویل الآیات و مقتل خوارزمى و فرائد السمطین و تفسیر فرات، مراجعه شود به عوالم العلوم فاطمة الزهراء: ص13 و 14. 

5 ـ مدینة المعاجر سید هاشم بحرانى رحمة الله علیه، کما اینکه حدیث دیگرى را نیز نقل مى کند که خداوند متعال مى فرماید: (هذا نُورى... افَضَّلُهُ عَلى جَمیع الأنبِیاءِ...) (این نور من است، و من آن را بر همه پیامبران برترى مى دهم) .

این حدیث در کتاب علل الشرایع و مصباح الأنوار ذکر شده، پس به کتاب عوالم العلوم ص61 مراجعه شود، در کتاب لسان المیزان هم چنین آمده است: (لَمّا خَلَقَ الله آدَمَ وَ حَوّاءَ تَبَخْتَرا فى الجَنَّةِ وَ قالَ: مَنْ أَحْسَنُ مِنّا؟ فَبَیْنَما هُما کَذلِکَ اِذهُما بِصُورَةِ جارِیَةٍ لَمْ یُرَ مِثْلُها، لَها نُورٌ شَعْشَعانى یَکادُ یُطفى الأبصارَ قالَ: یا رَبَّ ما هذِهِ؟ قالَ: صُورَةُ فاطِمَةَ...) (هنگامى که خداى متعال آدم و حوا را آفرید، با حالت تبختر و برازندگى در بهشت راه مى رفتند، و مىگفتند: چه کسى از ما دو نفر بهتر است؟ در آن حالت بطور ناخود آگاه با صورت زیباى بانویى که مانندش تا کنون رؤیت نشده بود برخورد نمودند، نور درخشانى داشت که همه دیده ها را به خود جلب مى کرد. گفتند: بار پروردگارا این کیست؟ خداوند تبارک و تعالى فرمود: این صورت فاطمه است...). 

کتاب (بهجة قلب المصطفى) ، صفحه76 .

6 ـ نه فقط از نظر مادى و جسمى بلکه از نظر روحى نیز چنین است. 

7 ـ دلائل الامامة طبرى: ص28 چاپ نجف اشرف. 

8 ـ کتاب بغداد: ج1 ص259. 

9 ـ تأویل الآیات: ج2 ص509. 

10 ـ کتاب الاربعون ابن ابى فوارس به نقل از عوالم: صفحه17 و18 و نظیر این گونه روایات بسیار است، مى توان به کتاب کشف الغمه: ج1 ص454 و منتخب الأثر و غیبت شیخ طوسى و تأویل الآیات و مقتل خوارزمى مراجعه نمود. و نظیر آن در کتاب علل الشرایع و دلائل الامامة نیز دیده مى شود. 

11 ـ عوالم صفحه16، 17، 28 و در کتاب فرائد السمطین از ابو هریرة چنین نقل شده است: (هنگامى که خداى متعال آدم را آفرید و از روح خود دراو دمید، به جانب عرش نظرى افکند، ناگاه انوار خمسه طیّبه در حالى که در رکوع و سجود بودند چشمان او را خیره کرد...) و نظیر همین روایت در کتاب عوالم فاطمه زهرا (س) صفحه22 از کتاب کمال الدین و صفحه24 از کتاب کافى نقل شده است. با توجّه به این موضوع که سبقت در آفرینش دلیل بر افضلیت است، به دلیل قاعده امکان اشرف که در معقول ثابت شده است. 

12 ـ عبقات الانوار مجلد حدیث سفینه، و مخفى نماند که به برکت پنج نور مقدّس، حضرت نوح (ع) و یارانش نجات پیدا کردند. 

13 ـ بحار الانوار: ج52 ص84. 

14 ـ سوره طه: آیه115. 

15 ـ مناقب ابن شهر آشوب. 

16 ـ بحار الانوار: ج22 ص492. 

17 ـ ارشاد: ص232 چاپ بیروت. 

18 ـ به صفحه7 همین کتاب مراجعه شود. 

19 ـ بحار الانوار: ج14 ص 349 ح12 باب24 . 

20 ـ وسائل الشیعه: ج15 ص10. 

21 ـ احتمال دارد که مراد از خوشروئى خوش اخلاقى و گشاده روئى باشد نه زیبائى ظاهر. 

22 ـ نهج الفصاحه: چاپ تهران، ص448 ح2111 . 

23 ـ نهج البلاغة: کلمات قصار، شماره371 . 

24 ـ سوره نور: آیه32 . 

25 ـ دلائل الامامه طبرى: چاپ نجف، ص49 و مسند فاطمة: چاپ تهران، ص42 و بحار الانوار: ج43 ص28. 

26 ـ روضة الواعظین: ص181، چاپ قم. 

27 ـ مناقب شهر آشوب: چاپ قم 343/3؛ و بحار الأنوار: ج43 ص86. 

28 ـ وسائل الشیعه: ج8 ص490. 

29 ـ سوره بقره: آیه253 . 

30 ـ سوره اسراء: آیه21 . 

31 ـ سوره رعد: آیه4 . 

32 ـ سوره احزاب: آیه21 . 

33 ـ نهج البلاغه، خطبه160 . 

34 ـ سوره آل عمران: آیه169 . 

35 ـ بحار الانوار: ج6 ص207. 

36 ـ بحار الانوار: ج99 ص103. 

37 ـ سوره الانبیاء: آیه30. 

38 ـ سوره روم: آیه19 . 

39 ـ سوره مجادله: آیه12 . 

40 ـ سوره انعام: آیه75 . 

41 ـ سوره یوسف: آیه94 . 

42 ـ سوره احزاب: آیه45 ـ 46. 

43 ـ حذف قیود دال بر عمومیّت است. 

44 ـ سوره نساء: آیه41 . 

45 ـ سوره نساء: آیه 42. 

46 ـ بحار الانوار: ج56 ص163. 

47 ـ بحار الانوار: ج25 ص347 و در آنجا علامه مجلسى مى فرماید: روایات فراوانى به این مضمون رسیده است. 

48 ـ سوره طه: آیه17.

 









نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد