در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

عصمت و افضلیت حضرت زهرا




آیه کریمه تطهیر: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/33) بهترین گواه است بر عصمت بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به اضافه آیات کریمه و روایات شریفه ای که در مانند کتاب شریف «اصول کافی» «باب الحجّة» آمده است، و نیز مقام پیوند دادن رسالت و نبوت را به مقام امامت و ولایت که قرآن مجید به آن اشاره نموده و فرموده است: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ... یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»(رحمن/19و22) که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و نُه امام معصوم از فرزندان امام حسین علیه السلام می باشند دلالت کافی بر عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها دارد، و آن هم عصمت بالایی که حضرت را بعد از پدر در مقام کفو امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام قرار داده است.

قصه حضرت آدم (علیه‌السلام)

قصه حضرت آدم (علیه‌السلام)


نام مبارک حضرت آدم (علیه‌السلام) که نخستین پیامبر است، شانزده بار به نام آدم (علیه السلام) و هشت بار به عنوان بنی آدم(علیه‌السلام) و یک بار به عنوان ذریّه آدم (علیه‌السلام) بر روی هم بیست و پنج بار، در نه سوره و در بیست و پنج آیه، در قرآن مجید آمده است.[۱]

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: «دلیل نامیدن آدم (علیه‌السلام) به این اسم، بدان خاطر است که او از ادیم و پوسته و قشر زمین آفریده شده است و شیخ صدوق گوید: ادیم نام چهارمین لایه درونی زمین است که آدم (علیه‌السلام) از آن خلق شده است.[۲]
خداوند آدم (علیه‌السلام) را بدون پدر و مادر بیافرید، تا دلیل باشد بر قدرت الهی.[۳]
وی نهصد و سی سال عمر کرد[۴]، و سرانجام در پی تبی طولانی در روز جمعه یازدهم محرم وفات یافت و در غاری میان کوه ابوقبیس دفن شده و صورت او به طرف کعبه قرار دارد.[۵]
در قرآن مجید راجع به حضرت آدم (علیه‌السلام) حالات مختلف و گوناگونی ذکر شده و ما به یازده قسمت از حالات مزبور اشاره می‌کنیم که عبارتند از:
نخست: خلقت حضرت آدم (علیه‌السلام) و آفرینش او
آدم(علیه‌السلام) از دو بعد تشکیل شده، جسم و روح، خدا نخست جسم او را آفرید، سپس از روح خود در او دمید و به صورت کامل او را زنده ساخت. از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که درباره چگونگی آفرینش انسان آمده، به خوبی استفاده می‌شود که انسان در آغاز، خاک بوده است.[۶]
[از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سؤال شد که آیا سرشت آدم (علیه‌السلام) از تمام انواع گل بوده است و یا نوعی خاص از آن؟ حضرت فرمود: سرشت وی از تمام گل بوده است و اگر غیر این می‌بود انسان‌ها یکدیگر را باز نمی‌شناختند و تمام آن‌ها به یک شکل و صورت می‌بودند و همچنانکه خاک کره زمین در رنگ‌های مختلف از سفید و سرخ و بور و زرد متنوع است و نیز به جهت شرایط آب و هوایی به صورت حاصلخیز و شوره‌زار درآمده است، به همان شکل انسان‌ها نیز به صورت نژاد‌ها و رنگ‌های مختلف در سراسر جهان پراکنده شده‌اند.][۷]
سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل درآمده است،[۸] و بعد به گل بدبو (لجن) تبدیل شده[۹]، سپس حالت چسبندگی پیدا کرده[۱۰]، و بعد به حالت خشکیده درآمده و همچون سفال گردیده است. [۱۱]
فاصله زمانی این مراحل که چند سال طول کشیده روشن نیست. این قسمت نشان دهنده مراحل تشکیل جسم آدم (علیه‌السلام) است که همچنان تکمیل شد، تا به صورت یک جسد کامل درآمد، آنگاه خداوند تبارک و تعالی به هنگام غروب روز جمعه از روح خویش در آدم(علیه‌السلام) دمید،[۱۲] و به صورت کامل او را زنده ساخت.
دوم: انتخاب آدم(علیه‌السلام) از جانب خداوند به پیامبری
قرآن در این خصوص می فرماید: «ان الله اصطفی آدم و نوحاً و ال ابراهیم؛ همانا خداوند برگزید (از میان جهانیان وقت) آدم و نوح(علیهماالسلام) و ...».[۱۳]
هنگامی که خداوند اراده کرد تا در زمین خلیفه و نماینده‌ای که حاکم زمین باشد قرار دهد، این موضوع را به فرشتگان خبر داد،‌ولی فرشتگان از این خبر شگفت زده شدند و با خود گفتند: کسی که جانشین خدا در زمین او خواهد شد هرگز نمی‌تواند عالمی برپا سازد که از نظر پاکی و رحمت برابر با ملکوت آسمان باشد، چه این که خداوند پیش از آدم(علیه‌السلام) انسان‌هایی را آفریده بود و آنان در زمین به فساد و تباهی پرداختند. فرشتگان به خدای خود چنین عرضه داشتند: آیا در زمین انسانی را قرار می‌دهی که با گناه و معصیت در آن، فساد کند و به خونریزی بپردازد، در حالی که ما آن گونه که در شأن توست، تو را منزه دانسته و به شکرانه‌ات تو را مدح و ستایش می‌کنیم! فرشتگان بدین جهت این سخن را به خدای خویش عرضه کردند، که خویشتن را برتر از آفریده‌ای می‌دانستند که قرار بود جانشین قرار گیرد و خود را به جانشینی در زمین سزاوارتر از او می‌پنداشتند. اما خدای متعال با اسرار غیبی که بر آنان پوشیده بود و حکمتی که خاص آفرینش آدم (علیه‌السلام) بود به آنان پاسخ داد: خداوند چیزی را می‌داند که آنان از آن آگاهی ندارند.[۱۴]
سوم: تعلیم اسماء به آدم (علیه‌السلام)
پس از آنکه خداوند، حضرت آدم (علیه‌السلام) را آفرید، اسماء[۱۵] را به وی آموخت، تا در زمین توان یافته و به نحوی بایسته از آن‌ها بهره‌مند گردد، از طرفی خدای سبحان اراده فرموده بود که عیناً به فرشتگان بنمایاند، این آفریده جدیدی که به دیده حقارت بدان می‌نگریستند، دارای دانش و شناختی برتر از آنان است و به همین دلیل از آنان خواست که اگر به گمان خود راست می‌گویند و به جانشینی در زمین از آدم(علیه‌السلام) سزاوارترند، به وی خبر دهند، از آن اسمائی که تعلیم آدم (علیه‌السلام) داده شد. ولی فرشتگان از پاسخ درمانده و با عذر و پوزش، خدای خویش را مخاطب قرار دادند: «خدایا ما تو را آن گونه که سزاواری، منزه می‌دانیم و بر اراده تو معترض نیستیم، چرا که ما از علم و دانش جز آنچه به ما بخشیده‌ای، بهره‌ای نداریم و تو از هر چیز آگاهی، و کارهایت بر اساس حکمت است.»
سپس خداوند به آدم(علیه‌السلام) فرمود: ای آدم(علیه‌السلام) خبر بده به آن فرشتگان از آن اسماء (که به تو تعلیم داده شده است). وقتی که آدم(علیه‌السلام) فرشتگان را از آن اسماء خبر داد، فرشتگان در شگفتی فرو رفتند، خداوند به آنها فرمود: «آیا به شما نگفته بودم که من (خداوند) عالم به غیب و پنهانی‌های آسمان‌ها و زمین هستم و آگاهم به آنچه آشکارا می‌گویید و آنچه را نهان می‌دارید». [۱۶]
چهارم: سجده کردن فرشتگان به آدم(علیه‌السلام)
موضوع تکامل انسان، تا به درجه‌ای که فردی از آنان به نام آدم(علیه‌السلام)، برگزیده خداوند قرار گرفت و این خلقت و تکامل آن و اختیار کردن برگزیده‌ای از آن، تا جایی که به فرشتگان دستور رسید، یک چنین سمبل خلقت را مورد تکریم و احترام فوق العاده‌ای قرار داد. به قسمی که او را برای کمال خلقت و برگزیدگی وی، مورد سجده تکریم و تعظیم نه عبودیت قرار دهند. این حقیقت در پنج آیه مختلف مطرح شده، و تکرار آن مستوجب عظمت یک چنین سمبلی واقع گشته، که بدانند نه یکبار و نه دوبار، بلکه پنج بار در سوره‌های گوناگون قرآن، آن هم با عبارات و کلمات مختلف عنوان گردیده است.[۱۷]
چنانکه می‌فرماید: «به یاد آور! ای محمد (صلی الله علیه و آله) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم سجده کنید به آدم (علیه‌السلام)، و همه سجده کردند جز ابلیس، که سرپیچی کرد و تکبر ورزید واز کافرین محسوب گشت.»[۱۸]
همه فرشتگان – برای امتثال امر خداوند – بر آدم(علیه‌السلام) سجده کردند مگر شیطان که از سر عناد و تکبر، از سجده کردن سرباز زد، خداوند سبب سجده نکردن او را می‌دانست، با این همه، علت را از او جویا شد. ابلیس برتری خود را بر آدم (علیه‌السلام) و این که وی از آتش و آدم(علیه‌السلام) از گل آفریده شده است عنوان کرد، به نظر ابلیس، آتش برتر از گل بود و بدین سان فوق العاده تکبر ورزید، در این هنگام خدای سبحان او را از بهشت راند و به دلیل تکبرش، وی را پیوسته تا روز قیامت مورد لعنت خویش قرار داد.[۱۹]
رانده شدن ذلّت بار شیطان از بهشت، پاداش عناد، تکبر و سرپیچی وی از سجده بر آدم(علیه‌السلام) بود، شیطان از پروردگار خویش درخواست کرد تا روز قیامت او را زنده نگاه دارد. خدای متعال نیز بنا به حکمتی که اراده فرموده بود به او پاسخ مثبت داد، ابلیس درخواست خود را این گونه بیان کرد:
«پروردگارا! به دلیل این که به هلاکت (راندن) من حکم کردی.سوگند می‌خورم تمام تلاشم را به کار ببرم و فرزندان آدم(علیه‌السلام) را گمراه کرده، آنها را از راه تو منحرف سازم و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نخواهم کرد واز هر راهی که بتوانم به سراغ آنان رفته، از غفلت و ضعف آن‌ها استفاده خواهم کرد تا آنان را فریفته، به فساد و تباهی بکشانم‌ و بیشتر آن‌ها را از شکرگزاری تو منصرف سازم».
ولی خداوند او را نکوهش کرد و فرمود: «ای نکوهیده و طرد شده از رحمت من، از بهشت بیرون رو، سوگند می‌خورم که جهنم را از تو و همه پیروانت از فرزندان آدم(علیه‌السلام) آکنده خواهم ساخت.»[۲۰]
پنجم: سکونت آدم و حوا(علیهماالسلام) در بهشت و اخراج آن‌ها
پس از برگزیدگی آدم(علیه‌السلام) و مسجود فرشتگان قرار گرفتن، به وی و زوجه‌اش از جانب خداوند دستور رسید که در بهشت مسکن گزینند و به نعمت‌های خدایی متنعم گردند ولی از یک درخت ممنوعه تناول نکنند و نزدیک آن نگردند، چنانکه می‌فرماید: «گفتیم به آدم(علیه‌السلام) و همسرش در بهشت مسکن اختیار بنمایید و از نعمت‌های آن فراوان بخورید، ولی نزدیک این درخت برای خوردن نشوید، زیرا از ستمکاران (به خویشتن) خواهید گردید.»[۲۱]
ولی شیطان به سراغ آن‌ها آمد و آن‌ها را وسوسه کرد، تا لباس‌های تقوا را که باعث کرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. به آنها گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، مگر به خاطر اینکه – اگر از آن بخورید – فرشته خواهید شد، یا جاودانه در بهشت خواهید ماند و برای آنها سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم،» به این ترتیب آن‌ها را با فریب‌کاری، از مقامشان فرود آورد، هنگامی که آن‌ها فریب شیطان خورده واز آن درخت تناول کردند، لباس‌های کرامت و احترام از اندامشان فرو ریخت. خداوند آن‌ها را سرزنش کرد و به آن‌ها فرمود: «آیا من شما را از آن درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست.»
آدم و حوا(علیهماالسلام) به طور سریع به اشتباه خود پی بردند و توبه کردند و به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهی طلب رحمت کرده و گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم روا داشتیم، اگر ما را نبخشایی و از ما درنگذری، قطعاً در زمره زیانکاران خواهیم بود.» ولی خداوند آدم و حوا(علیهماالسلام) را از بهشت به زمین فرود آورد و آن‌ها را آگاه ساخت که فرزندانشان با یکدیگر دشمنی می‌کنند، آن‌ها باید در زمین اقامت گزینند و آن‌ را آباد سازند و تا پایان عمرشان از آن بهره‌مند شوند و خدای سبحان آن‌ها را رهنمون شود. هر کس از هدایت الهی پیروی کند، در دنیا مرتکب گناه نشده و هرگز در آن به بیچارگی نمی‌افتد.» [۲۲]
ششم: درختی که آدم و حوا(علیهماالسلام) از آن نهی شده بودند
در داستان آدم(علیه‌السلام) آمده است، که خداوند همه خوردنی‌های بهشت را بر وی آزاد و حلال کرد و او را تنها از خوردن و نزدیک شدن به یک درخت منع فرمود. در این‌که این درخت چه بوده است؟ مرحوم طبرسی روایات بسیاری می‌آورد که این درخت بوته گندم بوده است، ولی در روایات دیگری گفته شده که تاک یا نهال انجیر بوده است.[۲۳] و شیخ طوسی افزون بر روایات گندم و انگور و انجیر، روایتی از حضرت علی(علیه‌السلام) می‌آ‌ورد که این درخت، درخت کافور بوده است.[۲۴]
هفتم: بهشتی که جایگاه آدم(علیه‌السلام) بود، آیا در زمین بوده یا آسمان؟
مقدمه: عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه‌السلام) سؤال شد: «آدم و حوا (علیهما السلام) قبل از خروج از بهشت چه مدتی را در آنجا به سر بردند؟ حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی به هنگام غروب روز جمعه از روح خویش در آدم(علیه‌السلام) دمید، آنگاه حوا (علیهاالسلام) را از پهلوی آدم(علیه‌السلام) آفرید و در همان هنگام، بعد از سجده فرشتگان، آن‌ها را در بهشت خویش جای داد. به خدا قسم آن‌ها جز شش ساعت را بیشتر، در خلد برین به سر نبردند و شبی را در آن‌جا به صبح نیاوردند، تا آنکه مرتکب ترک اولی شده و عریان در میان باغستان عرش رها بودند، خداوند آن‌ها را مخاطب قرار داد: مگر من شما را از این درخت منع نکردم، آدم(علیه‌السلام) از کرده خویش پشیمان گشته و به حالت خضوع از راه حیا و شرمندگی درآمده و گفت: «ربنا ظلمنا انفسنا و اعترفنا بذنوبنا فاغفر لنا» خداوند به آن دو فرمود: «از عرش من به زیر آیید، چرا که بهشت من جایگاه گنهکاران نیست.»[۲۵]
مفسران پیرامون بهشتی که آدم(علیه‌السلام) در آن می‌زیست، اختلاف نظر دارند: که آیا در زمین بوده است یا در آسمان؟
نظریه اول: آنچه رجحان دارد این است، که به چند دلیل این بهشت در زمین بوده است.[۲۶]
۱. خدای سبحان آدم(علیه‌السلام) را در زمین آفرید، چنانکه در فرموده خدای متعال آمده است: «انی جاعل فی الارض خلیفه»[۲۷] در پی آن خداوند بیان نفرمود که وی را به آسمان منتقل کرده است.
۲. خداوند بهشت موعود (بهشت جاودان) را در آسمان توصیف فرموده است، پس اگر آدم(علیه‌السلام) در این بهشت جای داشت شیطان جرأت نمی‌کرد به او بگوید «آیا تو را به درختی جاودانه و سلطنتی کهنه نشدنی راهنمایی کنم».[۲۸]
۳. بهشت جاودان، جایگاه نعمت‌های خداست، نه جای تکلیف و حال آنکه خداوند به آدم و حوا(علیهماالسلام) دستور دادکه از میوه آن درخت تناول نکنند.
۴. خداوند در وصف کسانی که در بهشت جاودان آسمان وارد می‌شوند فرموده است: «و آنان از بهشت بیرون نمی‌روند». در حالی که آدم و حوا(علیهماالسلام) از بهشتی که در آن وارد شده بودند رانده شدند. بنابراین متعین است که آن بهشت غیر از بهشتی است که در قرآن به مؤمنین وعده داده شده است.
۵. گذشته از این‌ها هنگامی که شیطان از سجده بر آدم(علیه‌السلام) سر برتافت، مورد لعن قرار گرفت و از بهشت بیرون رانده شد، بنابراین اگر این بهشت همان بهشت جاودان بود، شیطان قادر نبود با وجود خشم خدا به آن راه یابد و آدم و حوا(علیهماالسلام) را بفریبد.
نظریه دوم: عده‌ای معتقدند که آدم و حوا (علیهماالسلام) در بهشت جاودانه (آسمان) می‌زیسته‌اند، زیرا الف و لام تعریف بدان پیوسته و آن را به صورت علم درآورده است، و مورد شیطان می‌توان تصور کرد که او از بیرون بهشت، آدم (علیه‌السلام) و همسرش را وسوسه کرده، به گونه‌ای که آنان آوای او را شنیده و سخن او را دریافته‌اند، اگر گفته شود هر کس به بهشت جاودانه رود، از آن هرگز بیرون نخواهد آمد، گوییم این بعد از برپایی رستاخیز است، اما پیش از آن امکان بیرون آمدن از بهشت هست.[۲۹]
نظریه سوم: گروهی گفته‌اند: این بهشت بوستانی از بوستان‌های دنیا بوده، زیرا اگر بهشت جاودان می‌بود، شیطان با وسوسه‌اش بدان راه نمی‌یافت.[۳۰]
هشتم: فرود آمدن آدم و حوا(علیهماالسلام) به زمین و توبه آن‌ها
آدم و حوا(علیهماالسلام) وقتی که از بهشت اخراج شدند، در سرزمین مکه فرود آمدند، حضرت آدم (علیه‌السلام) بر کوه صفا در کنار کعبه، هبوط کرد و در آنجا سکونت گزید، از این رو آن کوه را صفا گویند که آدم(علیه‌السلام) صفی ا لله (برگزیده خدا) در آنجا وارد شد و حضرت حوا(علیهاالسلام) بر روی کوه مروه (که نزدیک کوه صفا است) فرود آمد و در آنجا سکومت گزید. آن کوه را از این رو مروه گویند که مرئه (یعنی زن که منظور حوا (علیهاالسلام) باشد) در آن سکونت نمود. آدم(علیه‌السلام) چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گریه کرد. جبرئیل نزد آدم(علیه‌السلام) آمده و گفت: ای آدم(علیه‌السلام) آیا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نیافرید و روح منسوب به خودش را در کالبد وجود تو ندمید و فرشتگانش بر تو سجده نکردند؟! آدم(علیه‌السلام) گفت: آری خداوند این گونه به من عنایت‌ها نمود. جبرئیل گفت: خداوند به تو فرمان دادکه از آن درخت مخصوص بهشت نخوری، چرا از آن خوردی؟ آدم(علیه‌السلام) گفت: ای جبرئیل! ابلیس سوگند یاد کرد که خیرخواه من است و گفت از این درخت بخورم. من تصور نمی‌کردم و گمان نمی‌بردم موجودی که خدا او را آفریده، سوگند دروغ به خدا یاد کند.[۳۱]
وقتی که از بهشت اخراج و به زمین فرود آمدند و به گناه (ترک اولی) خود اقرار نمودند و پشیمان شدند، خداوند مهربان به آنها لطف کرد و کلماتی را به آنها آموخت، تا آدم و حوا(علیهماالسلام) در دعای خود آن کلمات را از عمق جان بگویند و توبه خود را آشکار و تکمیل نمایند.[۳۲]
سؤال: مقصود از این سخنان و کلمات که به آدم(علیه‌السلام) آموخت چیست؟
آیه مربوط به توبه آدم(علیه‌السلام) این است: «پروردگارا! ما بر خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی، بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود.»[۳۳]
مفسران در ذیل این آیه، دعاهایی را نیز که آدم(علیه‌السلام) با آنها توبه کرد و آمرزیده شد آورده‌اند، در پاره‌ای روایات از ابن عباس آمده است، که آدم(علیه‌السلام) به درگاه خدای خود گریه کرد و گفت: خدایا آیا مرا با دست خود نیافریدی؟ فرمود: چرا، گفت: آیا مهر تو به خشم تو پیشی ندارد؟ فرمود: چرا، گفت: آیا اگر توبه کنم و باز گردم، به بهشتم باز می‌گردانی؟ فرمود: آری.
(دعاهای دیگر نیز نقل شده است).[۳۴]
مفسران شیعی آن روایات را آورده‌اند و افزون بر آن، روایاتی ذکر کرده‌اند که آدم(علیه‌السلام) نام‌هایی گرامی، که بر عرش نوشته شده بود دید، سپس درباره آنها سؤال کرد، به او گفته شد: این‌ها نام‌های گرامی‌ترین آفریدگان خدایند، آدم(علیه‌السلام) با آن نام‌ها به درگاه خداوند توسل جست و توبه‌اش پذیرفته شد، نام‌ها عبارت بودند از: «محمد،علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم‌السلام)».[۳۵]

پیامبران (مقالات)

سخنرانی حجت السلام رفیعی با موضوع پیامبران

__________________________________
[۱] - قاموس قرآن: ج ۱، ص ۳۸ – دائره الفوائد: ج ۱، ص ۳۰۷ . سور و آیاتی که نام آدم (علیه‌السلام) در آنها ذکر شده است عبارتند از: بقره/۲۱،۳۳،۳۴،۳۵،۳۷- آل عمران، آیات ۳۳ و ۵۹- مائده/۲۷ – اعراف /۱۱،۱۹،۲۶،۲۷،۳۱،۳۵،۱۷۲- اسراء/ ۶۱،۷۰، - کهف/۵۰ ۰مریم/۵۸ –طه/۱۱۵،۱۱۶،۱۱۷،۱۲۰،۱۲۱ –یس/۶۰.
[۲] - علل الشرایع: ص ۱۴.
[۳] - همان: ص ۵ – بحارالانوار: ج ۱، ص ۱۰۸.
[۴] - کامل الزیارات: ص ۳۸ – بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۲۶۸. ولی در برخی روآیات سن او را هزار سال ذکر کرده‌اند.
[۵] - سعد السعود: ص ۳۷ . برخی گویند جنازه آدم (علیه‌السلام) را که در سرزمین مکه دفن کردند، پس از گذشت هزار و پانصد سال، حضرت نوح (علیه‌السلام) هنگام طوفان، جنازه وی را از غار کوه ابوقیس (کنار کعبه) بیرون آورد و به همراه خود با کشتی به سرزمین نجف اشرف برد و در آنجا به خاک سپرد. (تاریخ انبیاء، ص ۱۲۵).
[۶] - سوره‌های حج، آیه ۵ و آل عمران، آیه ۵۹.
[۷] - علل شرایع: ص ۴۷۱.
[۸] - سوره انعام، آیه ۲.
[۹] - سوره حجر، آیه ۲۸.
[۱۰] - سوره صافات، آیه ۱۱.
[۱۱] - سوره الرحمن، آیه ۱۴.
[۱۲] - تفسیر عیاشی: ج۲، ص ۱۰.
[۱۳] - سوره آل عمران، آیه ۳۳.
[۱۴] - سوره بقره، آیه ۳۰ .
[۱۵] - گویند مراد از اسماء جمیع صناعات و عماره زمین و انواع خوراکی‌ها و ادویه و استخراج معادن و کاشتن درختان و منافع آن و همه چیزهایی است که مربوط به عمارت دین و دنیا باشد، چنانکه ابن عباس و مجاهد و سعید بن جبیر و اکثر متأخرین گفته‌اند(دائرهالفرائد: ج۱، ص ۳۱۸).
[۱۶] - سوره بقره، ایه ۳۱-۳۳.
[۱۷] - سوره‌های بقره، آیه ۳۴- اعراف، آیه ۱۱- اسراء، آیه ۶۱- کهف، آیه ۵۰- طه، آیه ۱۱۶.
[۱۸] - سوره بقره، آیه ۳۴.
[۱۹] - سوره حجر، آیه ۳۰-۳۵.
[۲۰] - سوره‌های اعراف، آیه ۱۳ و ۱۸ –اسراء، آیات ۶۱ و ۶۵.
[۲۱] - سوره‌های بقره، آیه ۳۵- اعراف، آیه ۱۹.
[۲۲] - سوره‌های اعراف: آیه ۲۰-۲۵- طه، آیه ۱۲۳.
[۲۳] - مجمع البیان: ج ۱، ص ۱۸۳-۱۸۵.
[۲۴] - تفسیر تبیان: ج۱، ص ۱۵۷.
[۲۵] - تفسیر عیاشی: ج۲، ص ۱۰.
[۲۶] - ر.ک: مع الانبیاء فی القرآن: ص ۶۲ – تفسیر المنار: ج ۲، ص ۲۷۷.
[۲۷] - سوره بقره، آیه ۳۰.
[۲۸] - سوره طه، آیه ۱۲۰.
[۲۹] - تفسیر تبیان: ج ۱،ص ۱۵۶ – تفسیر مجمع البیان: ج ۱، ص ۵-۸۴.
[۳۰] - گناه نخستین: ص ۳۸.
[۳۱] - علل الشرایع: ص ۴۹۱ – کافی: ج ۶، ص ۵۱۳- نورالثقلین: ج ۱، ص ۶۱ – تفسیر ا لمیزان: ج۱، ص ۱۸۲.
[۳۲] - سوره بقره، آیه ۳۷.
[۳۳] - سوره اعراف، آیه ۲۲.
[۳۴] - ر.ک: تفاسیر مجمع البیان: ج۱، ص ۱۹۳ – تبیان:‌ج ۱، ص ۱۶۹ – التفسیر الکبیر: ج ۳، ص ۱۹-۲۵ – کشف الاسرار: ص ۱۵۵.
[۳۵] - تفسیر مجمع البیان: ج۱، ص ۸۸،۸۹ –الدرالمنثور: ج ۱، ص ۶۰ – مناقب ابن مغازلی شافعی: ص ۶۳.

امام هادی (ع)


 امام هادی (ع)

1.حضرت امام علی النقی الهادی  (ع )
2. اصحاب و یاران امام دهم (ع )
3. صورت و سیرت حضرت امام هادی  (ع )
4.شهادت امام هادی (ع )
5. زن و فرزندان امام هادی  (ع )

حضرت امام علی النقی الهادی  (ع )
تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی  النقی  (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری  نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی  نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی  متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت . به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای  خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند . و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " . این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد . با این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند . بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی  نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی  حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی  از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی  متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . او نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی  ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟ یحیی گفت : جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم . متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود . مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی  به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی  حاصل می شود . چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت . مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست . آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری  سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود . با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری  بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد . این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " . در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی  امام و رفت و آمدهایی  که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد - که حرم مطهر وی  در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است . این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند . "

اصحاب و یاران امام دهم (ع )
در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی  چون " علی بن جعفر میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید : آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی  (ع ) ؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید . متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع ) را شهید کرد . دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی  شد ... " . " حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی  می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی  برای این کار مأموریت داشته است . زیرا که نمی شود کسی با این قدر و منزلت و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست بودن آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال او ، به ویژه اعمال اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به این رضایت تصریح شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

صورت و سیرت حضرت امام هادی  (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند . خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی  خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای  بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر وی نظر می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ، با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .

شهادت امام هادی  (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسیله زهر به شهادت رسید . در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای  حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

زن و فرزندان امام هادی  (ع )
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است ) . 2 - حسین . 3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری  گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد . 4 - جعفر . 5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه