از جمله آیاتى که اهل سنت براى اثبات عدالت تمام صحابه و به ویژه خلفاى سه گانه استناد مىکنند، آیه پیشین است و مدعى هستند که خداوند تمام اصحاب رسول خدا را «اشداء علی الکفار»، «رحماء بینهم» و... وصف و به همه آنها وعده آمرزش و پاداش عظیم داده است.
در پاسخ مىگوییم: این آیه هرگز عدالت تمام صحابه را ثابت نخواهد کرد؛ زیرا منظور از «معیت» در « وَالَّذینَ مَعَهُ» فقط به معناى معیت و همراهى جسمانى نیست؛ بلکه مقصود معیت روحى و ایمانى و منظور کسانى هستند که از اوصاف یاد شده در آیه برخوردار بودهاند. خداوند در این آیه براى همراهان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلّم صفات و ویژگیهاى را مىشمارد که با بررسى زندگى صحابه، درمىیابیم که برخى از صحابه از این ویژگیها برخوردار نبودهاند؛ بنابراین آیه شامل همه آنها نمىشود و فقط شامل کسانى مىشود که این ویژگیها را دارا بودهاند:
از جمله ویژگیهایى که خداوند براى همراهان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مىشمارد، «اشداء علی الکفار؛ در برابر کفّار سرسخت و شدید هستند » است.
تاریخ زندگى صحابه و گریزهاى آنها در جنگهاى صدر اسلام این واقعیت را به اثبات مىرساند که برخى از صحابه داراى این ویژگى نبودهاند. فرار در جنگ احد، خیبر و حنین و تنها ماندن رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به همراه عدهاى کمى از صحابه، بهترین شاهد و گواه بر این مطلب است.
خداوند در قرآن کریم در باره گریز صحابه در جنگ احد مىفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الجَْمْعَانِ إِنَّمَا اسْتزََلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنهُْمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیم. آل عمران / 155.
افرادى که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، گریختند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است.
و در آیه 25 سوره توبه مىفرماید:
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین. التوبة / 25.
خداوند شما را در جاهاى زیادى یارى کرد (و بر دشمن پیروز شدید) و در روز حنین (نیز یارى نمود) در آن هنگام که فزونى جمعیّتتان شما را مغرور ساخت، ولى (این فزونى جمعیّت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید!»
این دو آیه ثابت مىکنند که صحابه در جنگ احد و حنین فرار کردهاند. در جنگ حنین بیش از دوازده هزار نفر به همراه رسول خدا در این جنگ شرکت کرده بودند؛ اما در هنگام نبرد ـ جز عده کمى ـ همگى فرار کرده و رسول خدا را در میان لشکر دشمن تنها گذاشتند.
حال چگونه مىتوان ادعا کرد که تمام صحابه «اشداء علی الکفار» بودهاند؟
بنابراین، آیه شامل تمام صحابه نمىشود و بلکه فقط شامل کسانى مىشود که در نبردها حقیقتاً بر کفار سختگیر بوده و در برابر آنها ایستادگى کردهاند.
ویژگی دومى که خداوند براى همراهان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مىشمارد، این است که آنها با یکدیگر مهربان بودهاند. با بررسى تاریخ صدر اسلام، مىبنیم که این ویژگی نیز در همه صحابه وجود نداشته است؛ زیرا در صدر اسلام میان صحابه جنگها و خونریزیهایى اتفاق افتاده است که کاملاً عکس این مسأله را به اثبات مىرساند. گردآمدن صحابه از اطراف و اکناف ممالک اسلامى و کشتن عثمان بن عفان، جنگهاى جمل، صفین و نهروان که در همه آنها صحابه نقش اصلى را در دو طرف داشتهاند، بهترین شاهد و دلیل بر اثبات این مطلب است.
ما در مقاله «بررسى آیه السابقون الأولون» به صورت کامل این مطلب را بررسى و نام کسانى از صحابه را که در قضیه کشتن عثمان شرکت داشتهاند آوردهایم که نیاز به تکرار آن نیست.
از آن جایى که هدف اصلى اهل سنت از استناد به این آیه، تبرئه خلفاى سه گانه و انکار هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت آن حضرت است، در این جا به بررسى سیره و زندگى خلفاى سه گانه مىپردازیم تا ببینیم که آیا خلفاى سه گانه داراى چنین ویژگیهایى بودهاند تا آیه شامل حال آنها شود، یا خیر؟
پیش از ورود به اصل بحث مطالبى به صورت مختصر در باره حکم گریز از جنگ مىآوریم.
بى تردید گریز از میدان نبرد، یکى از گناهان بزرگ محسوب مىشود که هم از نظر عقل و هم از نظر شرع عملى است ناپسند؛ زیرا ثابت مىکند که شخص فرار کننده از جنگ، به خداوند و وعدههایى که داده است بى توجه بوده و حاضر نیست جان خود را در راه خداوند و دین اسلام فدا کند.
و اگر این فرار سبب شود که رسول خدا صلى الله علیه وآله در میان مشرکین تنها مانده و افرادى که از آن حضرت در مقابل حملات دشمنان دفاع نماید نداشته باشد، حکم شدیدترى پیدا مىکند.
خداوند کریم در باره فرار از جنگ مىفرماید:
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیر. الأنفال / 15 و 16.
اى افرادى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو برو شدید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید)!. و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند، مگر آن که هدفش کنارهگیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد، (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است!.
روایات بسیارى نیز در منابع روایى اهل سنت در حرمت فرار از جنگ وارد شده است که به یک روایت اشاره مىکنیم.
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش مىنویسد:
عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ قالوا یا رَسُولَ اللَّهِ وما هُنَّ قال الشِّرْکُ بِاللَّهِ وَالسِّحْرُ وَقَتْلُ النَّفْسِ التی حَرَّمَ الله إلا بِالْحَقِّ وَأَکْلُ الرِّبَا وَأَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ وَالتَّوَلِّی یوم الزَّحْفِ وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلاتِ.
ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل مىکند فرمود: از هفت چیز که سبب ورود و بقاء در آتش مىشود بپرهیزید. سؤال شد این هفت چیز کدامند؟ فرمود: شرک به خداوند، کشتن انسانى که خداوند ریختن خونش را حرام کرده است؛ مگر در صورت جرم باعث قتل، خوردن ربا و مال یتیم، فرار از جبهه جنگ و تهمت به زنان مؤمن که دامن آنان از آلودگى پاک است.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 1017، ح 2615، کتاب الوصایا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ... و ج 6، ص 2515، ح 6465، کتاب الحدود، ب 44، باب رَمْىِ الُْمحْصَنَاتِ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 1، ص 92، ح89، کتاب الإیمان، بَاب بَیَانِ الْکَبَائِرِ وَأَکْبَرِهَا، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
شوکانی، ذیل این حدیث مىگوید:
( وفی الحدیث ) دَلِیلٌ على أَنَّ هذه السَّبْعَ الْمَذْکُورَةَ من کَبَائِرِ الذُّنُوبِ وَالْمَقْصُودُ من إیرَادِ الحدیث ها هنا هو قَوْلُهُ فیه وَالتَّوَلِّی یوم الزَّحْفِ فإن ذلک یَدُلُّ على أَنَّ الْفِرَارَ من الْکَبَائِرِ الْمُحَرَّمَةِ وقد ذَهَبَ جَمَاعَةٌ من أَهْلِ الْعِلْمِ إلَى أَنَّ الْفِرَارَ من مُوجِبَاتِ الْفِسْقِ.
هفت مورد ذکر شده در این حدیث از گناهان بزرگ هستد که مقصود ما از نقل این حدیث مورد ششم آن فرار از جنگ است که در این حدیث از گناهان بزرگ شمرده شده است و بعضى از دانشمندان آن را سبب فسق دانستهاند.
الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای 1255هـ)، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقى الأخبار، ج 8، ص 78 – 80، ناشر: دار الجیل، بیروت – 1973.
ابن حزم اندلسى در باره حکم فرار از جنگ مىگوید:
مسألة، ولا یحل لمسلم أن یفرّ عن مشرک ولاعن مشرکین ولو کثر عددهم أصلاً لکن ینوى فی رجوعه التحیز إلى جماعة المسلمین ان رجا البلوغ، إلیهم أو ینوى الکر إلى القتال فإن لمن ینو الا تولیة دبره هاربا فهو فاسق ما لم یتب، قال الله عز وجل: (یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ ).
براى مسلمان جایز و حلال نیست که از مشرک و یا از مشرکین فرار کند؛ هر چند که زیاد باشند و اگر قصد عقب نشینى هم داشته باشد باید به این نیت باشد که با پیوستن به دیگر مسلمانان جنگ با آنان را ادامه دهد، در غیر این صورت فاسق خواهد بود؛ مگر توبه کند. خداوند مىفرماید: اى اهل ایمان! هرگاه با تهاجم کافران در میدان کارزار روبرو شدید، مبادا از بیم آنان پشت به دشمن کرده و از جنگ بگریزید. هر کس در روز جنگ به آنها پشت نمود و فرار کرد، به طرف غضب و خشم خدا روى آورده و جایگاهش دوزخ که بدترین منزل است خواهد بود.
إبن حزم الظاهری، علی بن أحمد بن سعید أبو محمد (متوفای456هـ)، المحلى، ج 7، ص 292، المسألة 923 لا یحل لمسلم ان یفر عن مشرک ولا عن مشرکین ولو کثر عددهم أصلا...، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت.
جنگ بدر، از مهمترین جنگهاى تاریخ صدر اسلام است؛ زیرا نقشى اساسى در برقرارى حکومت اسلامى در مدینه داشت. پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ با یاران خود مشورت کرد که با قریش بجنگند یا این که به مدینه برگردند. عالمان اهل سنت تصریح کردهاند که هنگامى که پیامبر این مطلب را با ابوبکر و عمر در میان نهادند، آنها مخالفت خود را با جنگ اعلام کردند و برگشتن به مدینه را ترجیح دادند.
عَنْ أَنَس، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم شَاوَرَ حِینَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِی سُفْیَانَ قَالَ فَتَکَلَّمَ أَبُو بَکْر فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَکَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ إِیَّانَا تُرِیدُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِیضَهَا الْبَحْرَ لأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَکْبَادَهَا إِلَى بَرْکِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا - قَالَ - فَنَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا
أنس مىگوید: خبر بازگشت ابوسفیان به مدینه رسید، رسول خدا (ص) با یکایک اصحاب و یارانش به گفتگو و مشورت نشست، ابوبکر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وى روى برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وى نیز روى برگرداند.
سعد بن عباده به پاخواست و گفت: آیا نظر و رأى ما را مىخواهى اى رسول خدا؟ قسم به آن که جانم در دست او است، اگر فرمانت صادر شود که آنان را در دریا غرق کنیم، چنین خواهیم کرد و اگر بگویى با غلاف شمشیر پهلوهاى آنان را نوازش دهیم، چنین خواهیم کرد. پیامبر خدا (ص) پس از این سخنان مردم را براى جنگیدن فراخواند تا آن که در سرزمین بدر فرود آمدند.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 5، ص 170، ح4513، کتاب الجهاد والسیر (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
اعراض و روى گردانى رسول اکرم از سخنان ابوبکر و عمر به خاطر این بود که آن دو سخنانى به زبان آوردند که نشاندهنده عزت و شوکت قریش بود و باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید؛ همان گونه که در مصادر مهم دیگر اهل سنت به مضمون سخنان خلیفه اول و دوم اشاره شده است:
فقال عمر بن الخطاب: یا رسول الله إنها قریش وعزها، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ کفرت....
عمر بن الخطاب گفت: اى رسول خدا! قریش عزیز است، به خدا سوگند از روزى که عزیز شده، ذلت ندیده و از زمانى که کافر شده ایمان نیاورده است....
البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای458هـ)، دلائل النبوة ج 3، ص 107.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 2، ص 106، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
السیوطی، عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین (متوفای911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 20، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993.
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 4، ص 26، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای1044هـ)، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 2، ص 386، ناشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.
سؤال اساسى این است که آیا کسى که این چنین روحیه نسبت به کفار داشته باشد، جمله «اشداء علی الکفار» در این آیه شریفه، شامل حال او مىشود یا خیر؟
تردیدى نیست که جمله «اشداء علی الکفار» با فرار از میدان نبرد، سازگار نیست و به کسى که در جنگها فرار کرده است، نمىتوان گفت «اشداء علی الکفار» بوده. و خلفاى سه گانه در جنگهاى زیادی؛ از جمله جنگ احد، خیبر و حنین فرار کردهاند.
یکى از دلائل فرار ابوبکر در جنگ احد، اعتراف خود او است. بسیارى از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشتهاند:
کان أبو بکر رضی الله عنه إذا ذکر یوم أحد بکى ثم قال ذاک کله یوم طلحة ثم أنشأ یحدث قال کنت أول من فاء یوم أحد فرأیت رجلا یقاتل مع رسول الله صلى الله علیه وسلم دونه وأراه قال یحمیه قال فقلت کن طلحة حیث فاتنی ما فاتنی فقلت یکون رجلا من قومی أحب إلی وبینی وبین المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم منه وهو یخطف المشی خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبیدة بن الجراح فانتهینا إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم وقد کسرت رباعیته وشج فی وجهه وقد دخل فی وجنته حلقتان من حلق المغفر.
عائشه مىگوید: ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد مىافتاد، گریه مىکرد و مىگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین کسى که در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکى از کفار مىجنگید، به طلحه گفتم: همان جایى که هستى باش که من چیزهایى را از دست دادهام، مردى از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، کسى را که نمىشناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندانهاى جلوى آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقههاى زره در صورتش فرو رفته بود.
الطیالسی البصری، سلیمان بن داود أبو داود الفارسی (متوفای204هـ)، مسند أبی داود الطیالسی، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 222، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.
الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفای430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج 1، ص 87، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 13، ص 417، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 2، ص 191، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 16، ص 273، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج 4، ص 29، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
حاکم نیشابورى پس از نقل این روایت مىگوید:
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 298، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
یکى دیگر از دلیلهاى فرار ابوبکر و عمر در جنگ احد، اعترافى است که عمر بن الخطاب در زمان خلافتش کرده است. ابومظفر کنانى در لباب الآداب و ابن عبد البر قرطبى در الإستذکار نوشتهاند:
عن إسماعیل بن عمر رضی الله عنه قال: لما فرض عمر رضوان الله علیه الدواوین جاء طلحة بن عُبید الله رحمه الله بنفرٍ من بنی تمیم یستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقیمٍ، فقال: من هذا الغلام؟ قال: هذا ابن أخیک البراء بن النضر، فقال عمر رضی الله عنه: مرحباً وأهلاً، وضمَّه إلیه، وفرض له فی أربعة آلاف، فقال طلحة: یا أمیر المؤمنین، انظر فی أصحابی هؤلاء، قال: نعم، ففرض لهم فی ستمائة ستمائة، فقال طلحة: ما رأیت کالیوم شیئاً أبعد من شیء أی شیء هذا؟ فقال عمر رحمه الله علیه: أنت یا طلحة تظن أننی منزلٌ هؤلاء بمنزلة هذا؟ إنی رأیت أبا هذا جاء یوم أُحدٍ وأنا وأبو بکر قد تحدثنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قُتل، فقال: یا أبا بکر، ویا عمر، ما لی أراکما جالسین؟ إن کان رسول الله صلى الله علیه وسلم قُتل فإن الله حی لا یموت، ثم ولّى بسیفه، فضُرب عشرین ضربة، أعدها فی وجهه وصدره، ثم قُتِل رحمه الله.
اسماعیل بن عمر مىگوید: هنگامى که عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دریافت حقوق از بیت المال بنویسند، طلحة بن عبید الله با یک نفر از بنى تمیم آمد و درخواست نام نویسى کرد، مردى از انصار با جوانى نحیف و لاغر آمد و او هم همین درخواست را داشت. عمر پرسید: این پسر کیست؟ گفت: پسر برادرت براء بن نضر، عمر به وى خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و براى وى چهار هزار تعیین کرد.
طلحه گفت: دوستان مرا هم در نظر داشته باش. براى آنان نیز هر کدام ششصد تعیین کرد. طلحه گفت: مانند امروز این چنین تفاوت و اختلاف ندیدهام. عمر گفت: فکر مىکنى تو و دوستانت و پسر برادرم را در یک سطح و اندازه باید قرار دهم؟ روز اُحُد پدر این پسر نزد من و ابوبکر آمد و ما دو نفر از کشته شدن رسول خدا (ص) صحبت مىکردیم، به ما گفت: چرا نشستهاید، اگر رسول خدا کشته شده است، خداى او نمرده است؛ بلکه او زنده است و نمىمیرد. سپس شمشیرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت، بیست ضربه بر سینه و صورت وى دشمن وارد کرد که سرانجام به شهادت رسید.
الکنانی، أسامة بن منقذ أبو المظفر (متوفاى584هـ)، لباب الآداب، ج 1، ص 54؛
النمری القرطبی، یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای463هـ)، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 3، ص 248، تحقیق: سالم محمد عطا، محمد علی معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة: الأولى، 2000 م .
خلیفه دوم در زمان خلافتش، خطبهاى خوانده و در این خطبه اعتراف کرده است که یکى از فرار کنندگان از جنگ بوده است.
محمد بن جریر طبرى در تفسیرش مىنویسد:
خَطَبَ عُمَرُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ»، قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ، فَلَقَدْ رَأَیْتُنِی أَنْزُو کَأَنَّنِی أَرْوَى، وَالنَّاسُ یَقُولُونَ: قُتِلَ مُحَمَّدٌ، فَقُلْتُ: لاَ أَجِدُ أَحَدَاً یَقُولُ قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ قَتَلْتُهُ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا عَلى الْجَبَلِ، فَنَزَلَتْ: ) إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ.
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مىخواند تا رسید به این آیه: «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و گریختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن که شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا مىرفتم به طورى که احساس کردم که همانند بزکوهى پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنیدم مردى مىگفت: محمد کشته شد، گفتم: هر کس بگوید محمد کشته شد، او را مىکشم، به کوه پناه آورده و همه بالاى کوه جمع شدیم، در این هنگام بود که این آیه نازل شد.
الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 4، ص 144، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ؛
الأندلسی، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطیة، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 1، ص 529، تحقیق: عبد السلام عبد الشافی محمد، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛
السیوطی، الحافظ جلال الدین، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج 14، ص 529 و....
فخر رازى از بزرگترین عالمان اهل سنت مىنویسد:
ومن المنهزمین عمر، الا أنه لم یکن فی أوائل المنهزمین ولم یبعد، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبی صلى الله علیه وسلم.
از فراریان صحنه جنگ، عمر بود؛ البته جزء نخستین فراریان نبود، بالاى کوه ماند تا پیامبر هم به آنها پیوست.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 9، ص 42، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
ابن عبد البر از عالمان بزرگ اهل سنت مىنویسد:
وفر عثمان بن عفان وعقبة بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار ثم من بنی زریق حتى بلغوا الجلعب جبلا بناحیة المدینة فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله علیه السلام....
عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نامهاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زریق گریختند تا به کوه جلعب در اطراف مدینه رسیدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند، سپس نزد پیامبر (ص) بازگشتند....
إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد (متوفای463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 20، ص 61، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
فخر رازى در تفسیرش مىنویسد:
ومنهم [المنهزمین] أیضا عثمان انهزم مع رجلین من الأنصار یقال لهما سعد وعقبة، انهزموا حتى بلغوا موضعا بعیدا ثم رجعوا بعد ثلاثة أیام.
عثمان با دو نفر از انصار به نامهاى سعد و عقبه گریختند تا به یک جاى دورى رسیدند و پس از سه روز بازگشتند.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 9، ص 42، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
و بسیارى از بزرگان اهل سنت نوشتهاند که عثمان بن عفان به همراه سه نفر دیگر گریختند و از ترس تا سه روز نتوانستند به مدینه برگردند:
فر عثمان بن عفان وعقبة بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار حتى بلغوا الجلعب جبل بناحیة المدینة مما یلی الأعوص فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال لهم لقد ذهبتم فیها عریضة.
عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر گریختند که به کوه جلعب (کوهى در اطراف مدینه از طرف اعوض) رسیدند و سه روز در آن جا ماندند و سپس بازگشتند. رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: به چه سر زمین دورى رفته بودید! »
الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ
الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 69، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م؛
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) السیرة النبویة، ج 3، ص 55 ؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ) المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 17، ص 347، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولى، السعودیة - 1419هـ .
سیوطى و بسیارى از بزرگان اهل سنت نقل کردهاند:
عَنْ عَلِیَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلى خَیْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلى مَدِینَتِهِمْ وَإِلى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ، فَلَمْ یَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءَ یَجْبُنُهُمْ وَیَجْبُنُونَهُ، فَسَاءَ ذالِکَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: لأبُعَثَنَّ عَلَیْهِمْ رَجُلاً یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ، وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ، لَیْسَ بِفَرَّارٍ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ یَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ، فَمَکَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَةً فَقَال: أَیْنَ عَلِیٌّ؟ فَقَالُوا: هُوَ أَرْمَدُ، قَالَ: ادْعُوهُ لِی، فَلَمَّا أَتَیْتُهُ فَتَحَ عَیْنِی، ثُمَّ تَفَلَ فِیهَا، ثُمَّ أَعْطَانِی اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْیَاً خَشْیَةَ أَنْ یُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِیهَا حَدَثَاً أَوْ فِیَّ، حَتَّى أَتَیْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ یَرْتَجِزُ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ کَمَا یَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَیْنَا، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِیَدِی، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ، فَأَتَیْنَا الْبَابَ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ). ( ش، والْبزار، وسندُهُ حَسَنٌ ).
علی علیه السلام مىفرمود: رسول خدا (ص) به طرف خیبر رفت، عمر را با گروهى به طرف اهل خیبر فرستاد تا با آنان بجنگند، مدتى نگذشته بود که عمر و یارانش گریختند. پس از بازگشت، عمر یارانش را متهم به ترسیدن مىکرد و آنها عمر را. پیامبر ناراحت شد و فرمود: مردى را به این جنگ خواهم فرستاد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. او با خیبریان خواهد جنگید تا پیروز شود.
حاضران گردنها را دراز کردند تا ببیند چه کسى این سعادت را به دست مىآورد، رسول خدا (ص) لحظهاى مکث کرد سپس فرمود: علی کجاست؟ گفتند او چشم درد دارد. فرمود او را صدا بزنید، هنگامى که محضر پیامبر (ص) آمدم، آب دهانش را بر چشمم مالید، پرچم را به دستم داد، به سرعت حرکت کردم تا تصمیم دیگرى بر تغییر من ایجاد نشود، با دشمن وارد جنگ شدم، مرحَب به میدان آمد و رجز مىخواند، من نیز به میدان رفتم و رجز خواندم تا با یکدیگر درگیر شدیم، سر انجام خداوند این پهلوان نامى یهود را به دست من از بین برد، یارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشینى کردند و درها را بستند، پشت درِ ورودى قلعه آمدم و آن قدر پافشارى کردم تا خداوند آن را گشود. سند این حدیث «حسن» است.
إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 7، ص 396، ح 36894، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
البزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292هـ)، البحر الزخار، ج 11، ص 327، ح5140، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، الحافظ جلال الدین السیوطی، ج 16، ص 135، ح 7406 و کتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ابن أبی شیبة الکوفی، و البحر الزخار (مسند بزار) أحمد بن عمرو البزار (متوفای 292هـ)، و...
حاکم نیشابوری، پس از نقل روایت مىگوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 40، ح 4340، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م
هیثمى در مجمع الزوائد مىنویسد:
رواه البزار وفیه نعیم بن حکیم وثقه ابن حبان وغیره وفیه لین.
الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 6، ص 151، ناشر: دار الریان للتراث / دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
در حالى که نعیم بن حکیم از راویان بخارى است و یحیى بن معین نیز او را توثیق کرده است.
مزى در تهذیب الکمال مىنویسد:
وقال عبد الخالق بن منصور، عن یحیى بن معین: ثقة. وکذلک قال العجلی... روى له البخاری فی کتاب " رفع الیدین فی الصلاة "، وأبو داود النسائی فی " خصائص علی "، وفی " مسنده ".
عبد الخالق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او (نعیم بن حکیم) ثقه است، عجلى نیز همین را گفته است. و بخارى از او در کتاب رفع الیدین فى الصلاة و ابوداوود و نسائى در خصائص علی و مسندش روایت نقل کردهاند.
المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج 29، ص 465، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
ذهبى در باره او مىگوید:
نعیم بن حکیم المدائنی، عن أبی مریم الثقفی، وعنه القطان، وشبابة، ثقة، مات 148.
نعیم بن حکیم از ابومریم ثقفى روایت نقل کرده و قطان و شبابه از او روایت نقل کردهاند او (نعیم بن حکیم) مورد اعتماد است و در سال 148 از دنیا رفته است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج 2، ص 323، شماره: 5855، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.
پس سند روایت کاملاً صحیح است و هیچ مشکلى ندارد.
ذهبى در تاریخ الإسلام مىنویسد:
عن عبد الرحمن بن أبی لیلى قال: کان علی یلبس فی الحر والشتاء القباء المحشو الثخین وما یبالی الحر، فأتانی أصحابی فقالوا: إنا قد رأینا من أمیر المؤمنین شیئاً فهل رأیته فقلت: وما هو قالوا: رأیناه یخرج علینا فی الحر الشدید فی القباء المحشو وما یبالی الحر، ویخرج علینا فی البرد الشدید فی الثوبین الخفیفین وما یبالی البرد، فهل سمعت فی ذلک شیئاً فقلت: لا.
فقالوا: سل لنا أباک فإنه یسمر معه. فسألته فقال: ما سمعت فی ذلک شیئاً. فدخل علیه فسمر معه فسأله فقال علی: أوما شهدت معنا خیبر قال: بلى. قال: فما رأیت رسول الله صلى الله علیه وسلم حین دعا أبا بکر فعقد له وبعثه إلى القوم، فانطلق فلقی القوم، ثم جاء بالناس وقد هزموا فقال: بلى. قال: ثم بعث إلى عمر فعقد له وبعثه إلى القوم، فانطلق فلقی القوم فقاتلهم ثم رجع وقد هزم، فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم عند ذلک: لأعطین الرایة رجلاً یحبه الله ورسوله ویحب الله ورسوله یفتح الله علیه غیر فرار فدعانی فأعطانی الرایة، ثم قال: اللهم اکفه الحر والبرد، فما وجدت بعد ذلک حراً ولا برداً.
عبد الرحمن بنأبى لیلى مىگوید: علی (علیه السلام) در تابستان و زمستان لباس ضخیم مىپوشید، دوستانم گفتند: از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) عملى تعجب آور مىبینیم، گفتم چه چیزى؟ گفتند: در هواى گرم لباس ضخیم مىپوشد و در سرماى شدید لباس نازک، آیا تو چیزى در این باره شنیدهای؟
گفتم نشنیدهام، گفتند: پدرت همیشه همراه علی (علیه السلام) است از او بپرس. از پدرم پرسیدم گفت: چیزى نمىدانم؛ ولى خودش نزد علی (علیه السلام) رفت و پرسید، علی (علیه السلام) فرمود: مگر در خیبر همراه ما نبودى؟ گفتم: آرى بودهام. فرمود: مگر ندیدى رسول خدا ابوبکر را با عدهاى براى فتح خیبر فرستاد؛ ولی او شکست خورد و برگشت. سپس عمر را فرستاد، او هم شکست خورده بازگشت؟ گفتم آرى شاهد بودم. سپس رسول خدا (ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسى خواهم داد که خدا و روسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند که به دست وى خیبر فتح خواهد شد. آن گاه مرا صدا زد و پرچم را به دست من داد و براى من دعا کرد و عرضه داشت: خداوندا! او را از سرما و گرما حفظ کن، از آن لحظه بود که سرما و گرما را احساس نکرده و به من آسیبى نمىرسد.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 2، ص 412، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6، ص 367، ح 32080، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
سیوطى و متقى هندى پس از نقل روایت مىنویسند:
( ش، حم، ه، والبزار وابن جریر وصَحَّحَهُ، طس، ک، ق فِی الدَّلائل، ض ).
السیوطی، الحافظ جلال الدین، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج 16، ص 243؛
الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج 13، ص 53، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.
حاکم نیشابورى در المستدرک، به نقل از امیرمؤمنان علیه السلام مىنویسد:
عن أبی لیلى عن علی أنه قال یا أبا لیلى أما کنت معنا بخیبر قال بلى والله کنت معکم قال فإن رسول الله صلى الله علیه وسلم بعث أبا بکر إلى خیبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع.
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
علی (علیه السلام) به ابولیلى فرمود: آیا تو در خیبر با ما نبودى؟ گفت: آری. به خدا سوگند همراه شما بودم. علی (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) عدهاى را به فرماندهى ابوبکر به طرف خیبر فرستاد؛ ولى شکست خوردند و گریختند.
این حدیث سندش صحیح است؛ ولى بخارى و مسلم آن را نقل نکردهاند.
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 39، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م
إیجى در المواقف مىنویسد:
روی أنه صلى الله علیه وسلم بعث أبا بکر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع کذلک فغضب النبی صلى الله علیه وسلم لذلک فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه رایة فقال ( لأعطین.. ) إلى آخره.
روایت شده است که رسول خدا (ص) اول ابوبکر را به طرف خیبر فرستاد که او فرار کرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پیامبر (ص) خشمگین شد، فردا صبح در حالى که پرچم به دست آن حضرت بود فرمود:... »
الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، کتاب المواقف، ج 3، ص 634، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.
القاضى الجرجانى، علی بن محمد (متوفای 816هـ)، شرح المواقف، ج 8، ص 369. ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة الأولى، 1325هـ - 1907 م.
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش مىنویسد:
عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رضى الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عَامَ حُنَیْن، فَلَمَّا الْتَقَیْنَا کَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَة ٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِکِینَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَىَّ فَضَمَّنِی ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ الْمَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِی، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....
ابوقتاده مىگوید: سالى که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى که دو لشکر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مىکردند، سپس بر مىگشتند.
مردى از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان مىجنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیرى بین گردن و شانهاش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس کردم، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار مىکنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4 ص 58، ح3142، کتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، کتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَیَوْمَ حُنَیْن...، ح 4321، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
صالحى شامى در سبل الهدى مىنویسد:
وکان المسلمون بلغ أقصى هزیمتهم مکة، ثم کروا بعد وتراجعوا، فاسهم لهم رسول الله، صلى الله علیه وسلم، جمیعا، وکانت أم الحارث الانصاریة آخذة بخطام جمل الحارث زوجها، وکان یسمى المجسار فقالت: یا حار أتترک رسول الله، صلى الله علیه وسلم، والناس یولون منهزمین؟ وهی لا تفارقه، قالت: فمر علی عمر بن الخطاب فقلت: یا عمر ما هذا؟ قال: أمر الله تعالى.
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 5، ص 331، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
در جنگ حنین مسلمانان گریختند تا جایى که برخى از آنها تا مکه رسیده بودند، سپس برگشتند، رسول خدا براى هر کدام سهمى تعیین کرد. امّحارث انصارى افسار شتر همسرش حارث را که مجسار نام داشت گرفته بود و مىگفت: اى حارث! آیا رسول خدا را تنها مىگذارى؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما این زن شوهرش را رها نمىکرد. خود او مىگوید: عمر از کنار من در حال فرار بود، گفتم: اى عمر این چه کارى است که مىکنید؟ عمر گفت: فرمان خدا است.
ابن حجر عسقلانى در فتح الباری، عینى در عمدة القاری، شوکانى در نیل الأوطار و عظیم آبادى در عون المعبود در توجیه این سخن عمر که فرارش را به خداوند نسبت داده است مىنویسند:
قوله ( أمر الله ) أی حکم الله وما قضى به.
یعنى مقصود عمر از این که گفته «امر الله» این است که قضا و قدر الهى این است که ما فرار کنیم!.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 29، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 17، ص 299، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
العظیم آبادی، محمد شمس الحق (متوفای1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج 7 ص 275، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1995م.
اگر این توجیه عمر را بتوان قبول کرد، باید گفت که هیچ گناهکارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زیرا همه گناهکاران مىتوانند اعمال بدشان را به این صورت توجیه کنند.
البته احتمال دارد منظور عمر این باشد که دستور خداوند این است که در این لحظه میدان جنگ را رها کرده و فرار نماییم، چنانچه عینى در جایى دیگر از عمدة القارى مىنویسد:
( قال: أمر الله )، أی: قال عمر: جاء أمر الله تعالى.
العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 68، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
که در این صورت عوارض بدترى خواهد داشت؛ زیرا جناب خلیفه، نه تنها فرار مىکند که حتى فرار خود را به خداوند نسبت مىدهد و آن را امر الهى مىداند!!!؛ زیرا:
اولا: این سخن خلاف دستور خداوند است که نهى صریح در فرار از جنگ دارد:
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار.
اى افرادى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید).
و در آیه دیگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مىداند:
وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیر. الأنفال / 15 و 16.
و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کنارهگیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است!.
ثانیاً: این چنین تفکرى یاد آور سخن مشرکان است که عدم ایمان خود را به مشیت خداوند نسبت مىدادند:
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَیْء کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون. َ الانعام: 6/148.
به زودى مشرکان (براى تبرئه خویش) مى گویند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما و نه چیزى را تحریم مى کردیم!» افرادى که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: آیا دلیل روشنى (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهاى بى اساس پیروى مى کنید، و تخمین هاى نابجا مى زنید.
استاد عبد الکریم الخطیب مصری، از استادان دانشکده علوم تفسیر در شهر ریاض در سال 1973 م و 1975 م در باره شجاعت ابوبکر مىنویسد:
فأبو بکر لم یعرف عنه أنه کان ذا مکانة معروفة فی مواقع القتال.
این که ابوبکر در جنگها جایگاه شناخته شدهاى داشته باشد، یافت نمىشود.
الخطیب، عبد الکریم، عمر بن الخطاب، ص 186، ط مصر،1961م
و همچنین در کتاب دیگر خود مىنویسد:
فحسان ابن ثابت ( رضی الله عنه ) لم یکن من المحاربین المعدودین فی میادین الحرب والنضال، ومثله غیر واحد من صحابة الرسول کأبی بکر، وعثمان....
حسان بن ثابت، از جنگ آوران میدان جنگ و نبرد به شمار نیامده است، همچنین بسیارى دیگر از صحابه مثل ابوبکر و عثمان...
الخطیب، عبد الکریم، علی بن أبی طالب بقیة النبوة وخاتم الخلافة، ص 130 ـ 133، ناشر: مطبعة السنة المحمدیة، ط مصر، الطبعة الأولى، 1386هـ .
در پایان مناسب است که به تصریح ابن أبیالحدید به نقل از استادش ابوجعفر اسکافى اشاره کنیم که مىگوید:
وهو أضعف المسلمین جناناً، وأقلهم عند العرب ترةً، لم یرم قط بسهم، ولا سل سیفاً، ولا أراق دماً.
أبو بکر از نظر عقل از تمام مسلمانان ضعیف تر و نزد عرب از نظر شجاعت کمترین بود، نه تیرى انداخت و نه شمشیرى کشید و نه خونى را ریخت.
إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 170، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
الجاحظ، أبى عثمان عمرو بن بحر (متوفای255هـ)، العثمانیة، ص230، ناشر: دار الکتب العربی ـ مصر.
هنگامى که ابن تیمیه مىبیند خلفاى سه گانه در هیچ جنگى پیروز نبودهاند و در تمام جنگهاى زمان رسول خدا هیچ کافرى را نکشتهاند، براى توجیه این مطلب مىگوید:
والقتال یکون بالدعاء کما یکون بالید قال النبی صلى الله علیه وسلم هل ترزقون وتنصرون إلا بضعفائکم بدعائهم وصلاتهم وإخلاصهم.
جنگ گاهى با دعاست؛ همانطور که گاهى با دست صورت مىگیرد؛ رسول خدا صلى الله علیه ( وآله ) فرموده: آیا غیر از این است که شما با دعا و نیایش و اخلاص ضعیفانتان روزى داده شده و یارى مىشوید؟.
الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ)، منهاج السنة النبویة، ج4، ص 482، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
و باز در جاى دیگر با تحریف در معناى «شجاعت » مىگوید:
إذا کانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ریب أن أبا بکر کان أشجع من عمر، وعمر أشجع من عثمان وعلی وطلحة والزبیر، وکان یوم بدر مع النبی فی العریش.
الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 8، ص 79، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
اگر شجاعت مورد نیاز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در این نیست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نیز از عثمان و علی و طلحه و زبیر شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خیمه نشسته بود!!!.
پس در این صورت، شجاعت بر دو قسم است: 1. شجاعت به معنایى که همه انسانها از آن مىفهمند؛ 2. شجاعت به معنایى که ابن تیمیه فهمیده که همان نشستن بیرون از گود و تماشا کردن نبرد دیگران باشد.
از سایت موسسه تحقیقاتی ولی عصر www.valiasr-aj.ir