در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

زندگانی حضرت امام حسن عسکری(ع)

زندگانی حضرت امام حسن عسکری(ع)

 
امام حسن عسکری (ع) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد.


این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد. کنیه آن حضرت ابامحمد بود.

صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع)

امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه کمانی، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت.

امام حسن عسکری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد.

دوران امامت

به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد:

دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.

دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد.


دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند.

امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند.

وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید.

عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام، وی

زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.

پسر عبیدالله خاقان می گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع می یافتم. می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند.

با آنکه امام (ع) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود.چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.

نیز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل می کرد، و لحظه ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی کرد.

اینکه حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.

باری، امام حسن عسکری (ع) بیش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) می رسیدند بر جای گذاشت.

در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام، گردید.

در قدرت علمی امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند. از جمله: همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد.


شهادت امام حسن عسکری (ع)

شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری نوشته اند.

در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: روزی برای پدرم (که وزیر معتمد عباسی بود) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.

یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولی گردیده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند.

و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.

بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد... تا دو سال تفحص احوال او می کردند....

این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص) می پیوست، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع) رفت و آمد بسیار می کردند، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند.

به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) تکرار می شد. حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.

باری، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از کردار زشت خود پشیمان شد. بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود.

بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.


ماجرای جانشین بر حق امام عسکری (ع)
ابوالادیان می گوید: من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) می کردم. نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم. در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.

ابوالادیان به امام عرض می کند: ای سید من، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟
فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.

ابوالادیان می گوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما.

امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.

ابوالادیان می گوید: باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم.
امام می گوید: هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست.

ابوالادیان می گوید: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد.

چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون و پیچیده موی، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم.

رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسید: این کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام.

در این موقع، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب می خواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی (کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا.

شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن.

جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید. رفتند و از کودک اثری نیافتند. ناچار «صیقل» کنیز حضرت امام عسکری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است. ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند.


خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد. درود خدای بزرگ بر او باد.

چهل حدیث از امام حسن عسکری

چهل حدیث از امام حسن عسکری (ع)
 

قالَ الاِْمامُ الْعَسْکَرى(علیه السلام):


1- پرهیز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:
جدال مکن که ارزشت مىرود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.

2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ.»:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.

3- هلاکت در ریاست و افشاگرى
«دَعْ مَنْ ذَهَبَ یَمینًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ یَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِیّاکَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَةِ، فَإِنَّهُما یَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَکَةِ.»:
آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پىریاست باشى، زیرا این دو، آدمى را به هلاکت مىکشانند.

4- گناهى که بخشوده نشود
«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا تُغْفَرُ : لَیْتَنى لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراکُ فِى النّاسِ أَخْفى مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ عَلَى الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِى اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:
از جمله گنـاهانى کـه آمرزیده نشود ایـن است که [آدمى ] بگوید: اى کاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نکنند. سپس فرمود: شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.

5- نزدیکتر به اسم اعظم
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَیْنِ إِلى بَیاضِها.»:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهى چشم به سفیدىاش نزدیکتر است.

6- دوستى نیکان و دشمنى بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَیْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:
دوستى نیکان به نیکان، ثوابست براى نیکان. و دوستى بدان به نیکان، فضیلت است براى نیکان. و دشمنى بدان با نیکان، زینت است براى نیکان. و دشمنى نیکان با بدان، رسوایى است براى بدان.

7- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.

8- خنده بیجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانى است.

9- همسایه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَیِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهاى کمرشکن، همسایه اى است که اگر کردار خوبى را بیند نهانش سازد و اگر کردار بدى را بیند آشکارش نماید.

10- پندى گویا و جامع
«أُوصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دینِکُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فى دینِهِ وَ صَدَقَ فى حَدیثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِىٌ فَیَسُرُّنى ذلِکَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیْنًا وَ لا تَکُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا کُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.»:
لَناحَقٌّ فى کِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ أَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ کَذّابٌ. أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقواى الهى و پارسایى در دینتان و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش مىکنم. محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)براى همین آمده است. در میان جماعت هاى آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت کنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: این یک شیعه است، و این کارهاست که مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بکشانید و همه زشتى را از ما بگردانید، زیرا هر خوبى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در کتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدى جز ما مدّعى این مقام نیست، مگر آن که دروغ مىگوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما.

11- اندیشه در کار خدا
«لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت کردن به زیادى روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

12- پلیدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.

13- ویژگى هاى شیعیان
«شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاکِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پیروان ما، گروه هاى نجات یابنده و فرقه هاى پاکى هستند که حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمککار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حیات [منجىِ بشریّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.

14- ناآرامى کینه توز
«أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:
کینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.

15- پارساترین مردم
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترین مردم کسى است که در هنگام شبهه توقّف کند. عابدترین مردم کسى است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسى است که حرام را ترک نماید. کوشننده ترین مردم کسى است که گناهان را رها سازد.

16- وجود مؤمن
«أَلْمُؤْمِنُ بَرَکَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْکافِرِ.»:
مؤمن براى مؤمن ،برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.

17- محصول اعمال
«إِنَّکُمْ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَیّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ یَأْتى بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعْ خَیْرًا یَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرًّا یَحْصِدُ نِدامَةً، لِکُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا یُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا یُدْرِکُ حَریصٌ ما لَمْ یُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِىَ خَیْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر کاهنده و روزهاى برشمرده اى دارید، و مرگ به ناگهان مىآید، هر کس تخم خیرى بکارد به خوشى بِدْرَوَد، و هر کس تخم شرّى بکارد به پشیمانى بِدْرَوَد. هر که هر چه بکارد همان براى اوست. کُندکار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نیست در نیابد، هر که به خیرى رسد خدایش داده، و هر که از شرّى رهد خدایش رهانده.

18- شناخت احمق و حکیم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.

19- تلاش براى رزق مقدّر
«لا یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزىِ ضمانت شده، تو را از کار واجب باز ندارد.

20- عزّتِ حقگرایى
«ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هیچ عزیزى حقّ را رها نکند، مگر آن که ذلیل گردد و هیچ ذلیلى به حقّ نیاویزد، مگر آن که عزیز شود.

21- دوست نادان
«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.

22- بهترین خصلت
«خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: أَلاِْیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:
دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزى نیست:ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.

23- نتیجه جسارت بر پدر
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَى الْعُقُوقِ فى کِبَرِهِ.»:
جرأت و دلیرى فرزند بر پدرش در کوچکى، سبب عاقّ و نارضایتى پدر در بزرگى مىشود.

24- بهتر از حیات و بدتر از مرگ
«خَیْرٌ مِنَ الْحَیاةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیاةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:
بهتر از زندگى چیزى است که چون از دستش دهى، از زندگى بدت آید، و بدتر از مرگ چیزى است که چون به سرت آید مرگ را دوست بدارى.

25- وابستگى و خوارى
«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:
چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چیزى که او را خوار دارد.

26- نعمت بلا
«ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فیها نِعْمَةٌ تُحیطُ بِها.»:
هیچ بلایى نیست، مگر این که در آن از طرف خدا نعمتى است.

27- اکرام بدون افراط
«لا تُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما یَشُقُّ عَلَیْهِ.»:
هیچ کس را طورى اکرام مکن که بر او سخت گذرد.

28- ارزش پند پنهان
«مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ.»:
هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته.

29- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند.

30- سختى تربیت نادان
«رِیاضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ.»:
پرورش دادن نادان و ترک دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

31- شادى بیجا
«لَیْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:
اظهار شادى نزد غمدیده، از بىادبى است.

32- جمال ظاهر و باطن
«حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:
صورت نیکو، زیبایى ظاهرى است،و عقل نیکو، زیبایى باطنى است.

33- کلید تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:
تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.

34- چشم پوشى از لغزش و یادآورى احسان
«خَیْرُ إِخْوانِکَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَکَ وَ ذَکَرَ إِحْسانَکَ إِلَیْهِ.»:
بهترین برادران تو کسى است که خطایت را نادیده گیرد و احسانت را یادآور شود.

35- مدح نالایق
«مَنْ مَدَحَ غَیْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:
هر که نالایقى را ثنا گوید، خود در موضعِ اتّهام قرار گیرد.

36- راه دوست یابى
«مَنْ کانَ الْورَعُ سَجِیَّتَهُ، وَ الْکَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ کَثُرَ صَدیقُهُ.»:
کسى که پارسایى خوى او، و بخشندگى طبیعت او، و بردبارى خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند.

37- انس با خدا
«مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:
کسى که با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد.

38- خرابى مناره ها و کاخ ها
«إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصیرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ.»:
هنگامى که قائم(علیه السلام) قیام کند، دستور به خرابى مناره ها و کاخ هاى مساجد دهد.

39- نماز شب، سیر شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

40- ادبى بسنده
«کَفاکَ أَدَبًا تَجَنُّبُکَ ما تَکْرَهُ مِنْ غَیْرِکَ.»:
در مقام ادب براى تو همین بس که آنچه براى دیگران نمىپسندى، خود، از آن دورى کنى.

ویژه ولادت امام حسن عسکری (ع)

ویژه ولادت امام حسن عسکری (ع)
 

آیا مسموم کردن امام حسن علیه السلام به دستور معاویه بود ؟

آیا مسموم کردن امام حسن علیه السلام به دستور معاویه بود ؟


پاسخ:



طبق روایات بسیارى که در کتاب‌هاى شیعه و سنى وجود دارد، معاویة بن أبى سفیان سمّى را براى جعده دختر اشعث بن قیس، همان منافقی که در تمام حوادث زمان امیرمؤمنان علیه السلام نقش اساسى داشت، فرستاد و به او وعده داد که اگر امام حسن علیه السلام را به شهادت برسانى، تو را به ازدواج پسرم یزید درمى آورم. جعده نیز دستور معاویه را اجرا کرد و آن حضرت را در حالى که روزه داشت و براى افطار به خانه آمده بود، با زهرى که معاویه فرستاده بود به شهادت رساند.

مقدمه:

قبل از ورود به اصل بحث و آوردن مدارک مطلب فوق، لازم است که به صورت مختصر در باره جایگاه و مقام امام مجتبى علیه السلام و نیز حکم دشمنى با آن حضرت را از دیدگاه رسول خدا بیان کنیم.

امام حسن (ع)‌ محبوب خدا و رسول خدا (ص)

امام مجتبى علیه السلام سبط اکبر رسول خدا صلى الله علیه وآله، مقام و منزلت عظیمى در نزد پیام‌آور خدا داشت؛ به طورى که آن حضرت نوه عزیزش را بر دوش مى‌گرفت و مى‌فرمود: خدایا من او را دوست دارم، تو نیز او را دوست داشته باش.

بخارى و مسلم در صحیحشان مى‌نویسد:

اخبرنی عَدِیٌّ قال سمعت الْبَرَاءَ رضی الله عنه قال رأیت النبی صلى الله علیه وسلم وَالْحَسَنُ بن عَلِیٍّ على عَاتِقِهِ یقول اللهم إنی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ.

براء مى‌گوید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را دیدم در حالى که حسن بن على (علیهما السلام) روى دوشش بود و مى‌فرمود: خدایا من او را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست داشته باش.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج3، ص1370، ح3539، کتاب فضائل الصحابة، بَاب مَنَاقِبِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ رضی الله عنهما، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987؛

النیسابوری، مسلم بن الحجاج ابوالحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص1883، ح2422، کِتَاب فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ، بَاب فَضَائِلِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ رضی الله عنهما،  تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

روایات مشابهى از اسامة بن زید و ابوهریره نیز در همان ابواب بخارى و مسلم نقل شده است.

دشمنی با امام حسن، دشمنی با خدا و رسول خدا (ص)!

از طرف دیگر اهل سنت با سند صحیح نقل کرده‌اند که دشمنی با امام مجتبى علیه السلام، دشمنی با رسول خدا صلى الله علیه وآله است. ابن حبان در صحیح خود مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِِسْمَاعِیلَ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ نَصْرٍ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ صُبَیْحٍ مَوْلَى أُمِّ سَلَمَةَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنّ النَّبِیَّ صلى الله علیه وسلم قَالَ لِفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وسلم لِمَنْ سَالَمَکُمْ.

از زید بن أرقم نقل شده است که رسول خدا خطاب به فاطمه، حسن و حسین فرمود: من با کسى دشمنی مى‏کنم که با شما دشمنی کند و با کسى سازش مى‏کنم که با شما سازش کند.

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج15، ص434، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م.

حاکم نیشابورى نیز در المستدرک مى‌نویسد:

أخبرنا أحمد بن جعفر القطیعی ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثنی أبی ثنا تلید بن سلیمان ثنا أبو الجحاف عن أبی حازم عن أبی هریرة رضی الله عنه قال نظر النبی صلى الله علیه وسلم إلى علی وفاطمة والحسن والحسین فقال أنا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم هذا حدیث حسن من حدیث أبی عبد الله أحمد بن حنبل عن تلید بن سلیمان فإنی لم أجد له روایة غیرها وله شاهد عن زید بن أرقم.

از ابوهریره نقل شده است که رسول خدا به على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نگاه کرد و فرمود: من با کسى دشمنی می‌کنم که با شما دشمنی کند  و با کسى سازش مى‏کنم که با شما سازش کند.

الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص161، ح4713، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

و شمس الدین ذهبى در سیر أعلام النبلاء مى‌نویسد:

أحمد بن حنبل حدثنا تلید بن سلیمان حدثنا أبو الجحاف عن أبی حازم عن أبی هریرة نظر النبی (ص) إلى علی وفاطمة والحسن والحسین فقال: أنا حرب لمن حاربکم سلم لمن سالمکم.

 رواه الحاکم فی المستدرک وفیه من طریق أبان بن تغلب عن أبی بشر عن أبی نضرة عن أبی سعید قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لا یبغضنا أهل البیت أحد إلا أدخله الله النار.

احمد بن حنبل به سند خود از ابوهریره نقل کرده است که رسول خدا (ص) به على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نگاه کرد و فرمود: من با کسى دشمنی می‌کنم که با شما دشمنی کند و با کسى سازش مى‏کنم که با شما سازش کند.

این روایت را حاکم در مستدرک خود نقل کرده و در این کتاب حاکم از طریق أبان بن تغلب از أبى بشر... نقل شده است که رسول خدا فرمود: کسى با ما اهل بیت علیهم السلام دشمنى نمى‌کند؛ مگر این که خداوند او را داخل آتش جهنم خواهد کرد.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص123، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

پس طبق روایات، دشمنى و جنگ با اهل بیت علیهم السلام که امام مجتبى علیه السلام نیز به تصریح روایات اهل سنت، قطعاً جزء آن‌ها است، جنگ و دشمنى با رسول خدا صلى الله علیه وآله است.

بعد از این مقدمه کوتاه به سراغ مدارکى مى‌رویم که ثابت مى‌کند قاتل اصلى امام مجتبى علیه السلام، معاویة بن أبى سفیان بوده و او بود که براى جعده سمّ فرستاد و او را با وعده ازدواج با یزید تحریک کرد تا فرزند رسول خدا صلى الله علیه وآله را مسموم نماید.

فرستادن سم توسط معاویه در منابع اهل سنت:

متاسفانه، علمای اهل سنت، به خاطر حفظ آبروی خلفا، از نقل بسیاری از جنایات آنها احتراز کرده‌اند و یا در صورت نقل مطلب در کتابی، دست به تحریف آن زده‌اند! یکی از مواردی که مورد تحریف علمای اهل سنت قرار گرفته است، ماجرای مسموم شدن امام حسن مجتبی علیه السلام، به دستور معاویه است!

دستکاری حقائق، توسط دست‌های پاک!

به اقرار علمای اهل سنت، ابن سعد در الطبقات الکبری و طبری در تاریخ خویش مسموم شدن امام حسن مجتبی به دستور معاویه را نقل کرده‌اند، اما دست‌های امانت‌دار، این مطلب را از این دو کتاب حذف کرده‌اند!

نقل از الطبقات الکبری ابن سعد:

سبط ابن جوزی حنفی در باب سبب وفات امام مجتبی علیه السلام، بعد از ذکر گروهی از علمای اهل سنت که اعتقاد به دستور معاویه برای مسمومیت حسن بن علی علیهما السلام داشتند، می‌نویسد:

قال علماء السیر: منهم ابن عبد البر سمته زوجته جعدة بنت الأشعث بن قیس الکندی.

وقال السدی: دس الیها یزید بن معاویة أن سمی الحسن وأتزوجک فسمته فلما مات ارسلت الی یزید تسأله الوفاء بالوعد فقال أنا والله ما ارضاک للحسن افنرضاک لأنفسنا.

وقال الشعبی: إنما دس الیها معاویة فقال سمی الحسن وأزوجک یزید وأعطیک مائة الف درهم فلما مات الحسن بعث الی معاویة تطلب انجاز الوعده فبعث الیها بالمال وقال: إنی احب یزید وأرجو حیاته لولا ذلک لزوجتک ایاه.

وقال الشعبی: ومصداق هذا القول أن الحسن کان یقول عند موته وقد بلغه ما صنع معاویة لقد عملت شربته وبلغ امنیته والله لا یفی بما وعد ولا یصدق فیما یقول.

وقد حکی جدی فی کتاب الصفوة قال: ذکر یعقوب بن سفیان فی تاریخ أن جعدة التی سمته وقال الشاعر فی ذلک:

تغر فکم لک من سلوة             تفرح عنک غلیل الحزن

بموت النبی وقتل الوصی         وقتل الحسین وسم الحسن

وقال ابن سعد فی الطبقات: سمه معاویة مرارا لأنه کان یقدم علیه الشام هو وأخوه الحسین (ع).

علما تاریخ و از جمله ابن عبد البر گفته‌اند: جعده دختر اشعث بن قیس همسر امام مجتبی علیه السلام آن حضرت را مسموم کرد.

سدی گفته: یزید معاویه مخفیانه به او پیام داد که اگر حسن را مسموم کنی، من با تو ازدواج خواهم کرد، پس جعده مسموش کرد، وقتی امام  حسن از دنیا رفت، جعده کسی را پیش یزید فرستاد تا به وعده‌اش وفا کند، یزید در جواب گفت: سوگند به خدا ما از کاری که با حسن کردی راضی نبودیم؛ آیا در حق خودمان به آن رضایت خواهیم داد؟

شعبی گفته: معاویه مخفیانه به او پیام داد و گفت: حسن را مسموم کن تا تو را به ازدواج یزید درآورده و صد هزار درهم به تو بدهم. وقتی حسن از دنیا رفت، کسی را پیش معاویه فرستاد تا از او درخواست کند که به وعده‌اش وفا نماید، معاویه مال را برای او فرستاد و گفت: من یزید را دوست دارم و امید به زنده بودن او دارم، اگر این مسأله نبود، من تو را به ازدواج او درمی‌آوردم.

شعبی گفته: دلیل این سخن این است که امام حسن علیه السلام در هنگام مرگ خودش در حالی که از کار معاویه با خبر شده بود می‌گفت: تو شربت او را ساختی و او به آرزویش رسید، سوگند به خدا که او به وعده‌ای که داده است، وفا نخواهد کرد و به آن چه گفته عمل نخواهد کرد.

جدم (ابن جوزی حنبلی) در کتاب الصفوة گفته: یعقوب بن سفیان در تاریخش گفته: جعده همان کسی است که امام حسن را مسموم کرد و شاعر در این باره گفته:

(ای دنیا) فریب می‌دهی! چه مقدار شیرینی (که می‌توانی همه مردم را فریب بدهی)!

با وجود فشار اندوه، اما باز مردم را به خود شاد می‌کنی!

اندوهی که به خاطر وفات رسول خدا و وصی او و شهادت حسین و مسمومیت حسن بود!

و ابن سعد در طبقاتش گفته: معاویه چندین بار امام حسن علیه السلام را مسموم کرد؛ زیرا او و برادرش حسین به شام می‌آمدند.

سبط بن الجوزی الحنفی، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی (متوفای654هـ)، تذکرة الخواص، ص191ـ 192، ناشر: مؤسسة أهل البیت ـ بیروت، 1401هـ ـ 1981م.

ترجمه سبط بن جوزی:

از آن جائی که ممکن است برخی اشکال کنند و به گفته ابن جوزی اطمینان نکنند و یا ممکن است که او را به شیعه بودن متهم کنند، ما شرح حال او را از زبان بزرگان اهل سنت نقل می‌کنیم تا هیچ بهانه‌ای برای کسی باقی نماند.

شمس الدین ذهبی در باره او می‌گوید:

یوسف بن قُزْغْلی بن عبد الله. الإمام، الواعظ، المؤرخ شمس الدین، أبو المظفر الترکی، ثم البغدادی العونی الحنفی. سِبْط الإمام جمال الدین أبی الفرج ابن الجوزی ؛ نزیل دمشق. وُلِد سنة إحدى وثمانین وخمسمائة... وکان إماما، فقیها، واعظا، وحیدا فی الوعظ، علاّمةً فی التاریخ والسیر، وافر الحرمة، محبباً إلى الناس... ودرّس بالشبلیة مدة، وبالمدرسة البدریة التی قبالة الشبلیة. وکان فاضلا عالما، ظریفا، منقطعا، منکرا، على أرباب الدول ما هم علیه من المنکرات، متواضعا صاحب قبول تام.

یوسف بن فزعلی حنفی، پیشوا، فقیه،تاریخ دان و در سخنوری یگانه بود‌، در تاریخ و سرگذشت،‌ علامه و در نزد مردم بسیار قابل احترام و محبوب بود. مدتی در شبیله و مدرسه بدریه تدریس می‌کرد، او فاضل، دانشمند و نکته سنج بود و با دولتمردانی که کارهای ناپسندی می‌کردند، مخالفت می‌کرد و همگان او را قبول داشتند.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 48، ص 183، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

نقل از تاریخ طبری:

همچنین سعدى خزرجى صراحت دارد که طبرى در تاریخش نقل کرده که معاویه براى جعده سم فرستاد و او را تحریک کرد تا امام مجتبى را به شهادت برساند:

وفی تاریخ الطبری أن الحسن بن علی رضی الله عنهما مات مسموما فی أیام معاویة وکان عند معاویة کما قیل دهاء فدس إلى جعدة بنت الأشعث بن قیس وکانت زوجة الحسن رضی الله عنه شربة وقال لها إن قتلت الحسن زوجتک بیزید

فلما توفی الحسن بعثت إلى معاویة تطلب قوله فقال لها فی الجواب أنا أضن بیزید.

در تاریخ طبرى آمده است که حسن بن على در زمان معاویه مسموم از دنیا رفت، معاویه که با هوش و زیرک بود، مخفیانه براى جعده دختر اشعث که همسرس امام حسن بود، شربتى فرستاد و به او گفت که اگر حسن را بکشى، تو را به ازدواج یزید درخواهم آورد.

هنگامى که حسن از دنیا رفت، کسى را فرستاد که معاویه به وعده‌اش عمل کند، معاویه در جواب گفت: من در مورد یزید، بخل می‌ورزم (او را به دست هرکس نمی‌سپارم)

السعدی الخزرجی، موفق الدین أبی العباس أحمد بن القاسم بن خلیفة بن یونس (متوفای668هـ)، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج1، ص174، تحقیق: الدکتور نزار رضا، ناشر: دار مکتبة الحیاة - بیروت.

اما متأسفانه این مطلب در چاپ‌هاى کنونى تاریخ طبرى وجود ندارد و به دست امانت‌داران اهل سنت از تاریخ طبرى حذف شده است!

سایر مدارک تحریف نشده!

قرطبى حنفى متوفاى 550هـ در کتاب التعریف بالأنساب مى‌نویسد:

ومات الحسن مسموما سمته زوجته بنت الأشعث الکندیة دسه إلیها معاویة.

حسن (ع) مسموم از دنیا رفت، همسرش دختر اشعث با دسیسه معاویه او را مسموم کرد.

القرطبی الحنفی، أحمد بن محمد بن إبراهیم الأشعری (متوفاى550هـ)، التعریف بالأنساب والتنویه بذوی الأحساب، ج1، ص3، طبق برنامه الجامع الکبیر.

و در جاى دیگر مى‌نویسد:

قال: وقال أبو قتادة وأبو بکر بن حفص: سم الحسن ابن علی رضی الله عنهما: سمته امرأته جعدة بنت الأشعث بن قیس الکندی. قال: وقالت طائفة کان ذلک منها بتدسیس معاویة إلیها وما بذل لها فی ذلک، وکان لها ضرائر وأنه وعدها بخمسین ألف درهم، وأن یزوجها من یزید، فلما فعلت وفى لها بالمال، وقال: حبنا لیزید یمنعنا من الوفاء لک بالشرط الثانی.

أبوقتاده و أبوبکر بن حفص گفته‌اند: امام حسن بن على (ع) به دست همسرش جعده دختر اشعث مسموم شد. طایفه‌اى گفته‌اند که: این قضیه با توطئه معاویه و براى به دست آوردن آنچه معاویه به او داد و نیز چون چند هوو نیز داشت، صورت گرفت. معاویه وعده داده بود که پنجاه هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج یزید درآورد، وقتى او این کار را انجام داد، مالى را که وعده کرده بود، به او داد و گفت: دوست داشتن یزید مانع از آن مى‌شود که شرط دوم را عملى کنم.

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب،ج 20، ص201، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

زمخشرى، عالم مشهور و نحوى و مفسر نام آور اهل سنت در این باره مى‌گوید:

جعل معاویة لجعدة بنت الأشعث امرأة الحسن مائة ألف حتى سمته، ومکث شهرین وإنه لیرفع من تحته کذا طستاً من دم. وکان یقول: سقیت السم مراراً ما أصابنی فیها ما أصابنی فی هذه المرة، لقد لفظت کبدی فجعلت أقلبها بعود کان کان فی یدی. وقد ورثته جعدة بأبیات منها:

یا جعد بکیه ولا تسأمی... بکاء حق لیس بالباطل

إنک لن ترخی على مثله... سترک من حاف ولا ناعل

وخلف علیها رجل من قریش فأولدها غلاماً، فکان الصبیان یقولون له: یا ابن مسممة الأزواج.

معاویه صد هزار (دینار) به زن امام حسن علیه السلام، جعده دختر اشعث وعده داد تا ایشان را مسموم کرد، امام علیه السلام دو ماه بعد از آن زنده ماند؛ سم آن قدر اثر کرد که طشت پر از خون از مقابلش برمى داشتند. امام حسن علیه السلام مى‌فرمود: چند بار پیش از این به من سم داده اند؛ اما هیچ بار مثل این دفعه سم اثر نکرده بود لخته هاى خونى که از من خارج شده است آن را با چوبى که در دست داشتم زیرو رو کردم، دیدم این دفعه سم اثرش را کرده است.

جعده سپس با این اشعار امام را مخاطب نمود وگفت:

 اى جعده بر او گریه کن و ناراحت نباش که گریه تو شایسته وحق است نه باطل ؛ همانا نمی‌توانی پرده و حفاظ خانه‌ات را بر مثل او کنار بزنی!

جعده سپس با مردى از قریش ازدواج کرد و فرزندى پسر از وى به دنیا آورد که بچه ها به وى مى گفتند: اى پسر زنى که شوهرش را مسموم کرده است

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، ربیع الأبرار، ج1،‌ ص438، طبق برنامه المکتبة الشاملة و برنامه الجامع الکبیر.

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نویسد:

وقد قیل أن معاویة دس إلى جعدة بنت الأشعث بن قیس امرأة الحسن، وأرغبها حتى سمته وکانت شانئة له.

وقال الهیثم بن عدی: دس معاویة إلى ابنة سهیل بن عمرة امرأة الحسن مائة ألف دینار على أن تسقیه شربة بعث بها إلیها ففعلت.

گفته‌اند که معاویه مخفیانه به جعدة دختر اشعث همسر امام حسین پیام فرستاد و او را تشویق کرد که آن حضرت را مسموم نماید، جعده از امام حسن خوشش نمى‌آمد.

هیثم بن عدى گفته: معاویة دسیسه کرد و به دختر سهیل بن عمرة همسر امام حسین علیه السلام صد هزار دینار وعده داد که اگر امام حسن علیه السلام را مسموم کند، براى او بفرستد، او نیز این کار را انجام داد.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص389، طبق برنامه الجامع الکبیر.

احمد نکری حنفی در کتاب دستور العلماء می‌نویسد:

وفی (حبیب السیر) مکتوب أن مروان بن الحکم الذی کان حاکما للمدینة من قبل معاویة بن أبی سفیان قد أرسله معاویة ومعه مندیل ملطخ بالسم وقال له أن علیه بأی تدبیر یستطیعه أن یخدع جعده بنت الأشعث بن قیس زوجة الحسن حتى تقدم بعدها على إزالة وجود الحسن من هذه الدنیا بواسطة هذا المندیل، وقل لها عنی أنها إذا أرسلت الحسن إلى العالم الآخر وأتمت المهمة فإن لها خمسین ألف درهم وأنها ستکون زوجا لیزید. فأسرع مروان بن الحکم إلى المدینة لیقوم بما قاله معاویة وسعى جاهدا إلى خداع جعدة التی کان لقبها (أسماء) التی انطلت علیها الحیلة ونفذت ما قاله معاویة ودست السم للإمام الحسن علیه السلام الذی سرى فی جسده فنقل إلى دار السلام.

در کتاب حبیب السیر نوشته شده است که مروان بن حکم از جانب معاویه حاکم مدینه بود، معاویه او را فرستاد و دستمالى را به سمّ آلوده کرد و به او گفت: به هر تدبیرى که مى‌توانى جعده دختر اشعث بن قیس همسر امام حسن را گول بزن تا او وجود امام حسن را از این دنیا به وسیله این دستمال بردارد و به او بگو که اگر حسن را از این جهان به جهان دیگر ببرد و این کار مهم را انجام دهد، پنجاه هزار درهم به او مى‌دهم و به زودى همسر یزید خواهد شد. مروان با سرعت به طرف مدینه حرکت کرد تا دستور معاویه را انجام دهد و نیرنگ‌هاى بسیارى به کار برد که جعده که لقب او «اسماء» بود را گول بزند و آن چه معاویه گفته بود به او بقبولاند و سم را مخفیانه به امام حسن بخوراند تا در بدن او سرایت کند؛ پس از آن امام حسن به دیار باقى شتافت.

الأحمد نکری، القاضی عبد النبی بن عبد الرسول الحنفی الهندی، دستور العلماء أو جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون، ج4، ص50، تحقیق: عرب عباراته الفارسیة: حسن هانی فحص، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

شهاب الدین نویرى در شرح شعرى که در باره اختلاف امام مجتبى علیه السلام سروده شده است مى‌نویسد:

وفی ابن هندٍ وفی ابن المصطفى حسنٍ         أتت بمعضلة الألباب و الفکر

فبعضنا قائلٌ ما اغتاله أحدٌ                           وبعضنا ساکتٌ لم یؤت من حصر

ابن هند الذی أشار إلیه هو معاویة بن أبی سفیان، أراد ما کان بینه وبین الحسن بن علی فی أمر الخلافة. وأراد بالبیت الثانی ما وقع الاختلاف فیه من أن الحسن مات مسموماً وأن معاویة وعد زوجة الحسن جعدة بنت قیسٍ الکندی بمائة ألف درهمٍ ویزوجها لابنه یزید إن قتلت الحسن، ففعلت وسمته. ولما مات الحسن وفى لها بالمال وقال: حب حیاة یزید منعنی تزویجه منک.

در مورد فرزند هند (معاویه) و فرزند مصطفی، حسن، ضرب المثلی است ؛ که عقل و فکر را دچار مشکل کرده است!

عده‌ای از ما اعتقاد دارند که کسی او را ترور نکرد! عده‌ای نیز ساکتند و نظر قاطعی ابراز نمی‌کنند!

پسر هندى که در این جا به او اشاره شده، معاویه بن أبى‌سفیان است و منظور مسائلى است که بین او و حسن بن على در امر خلافت پیش آمد. و با بیت دوم قصد کرده که اشاره کند به اختلاف موجود در این مطلب که حسن بن على مسموم از دنیا رفت و معاویه همسر او جعده دختر قیس را وعده داد که اگر حسن را بکشى، هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج فرزندش یزید درآورد. جعده این کار را انجام داد و امام حسن را مسموم کرد. وقتى امام حسن از دنیا رفت، به وعده مالى خود وفا کرد و گفت: دوست داشتن زندگى یزید مانع از این مى‌شود که تو را به ازدواج او درآورم.

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب،ج 5، ص193، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

ابوالفرج اصفهانى، عالم بزرگ اهل سنت در کتاب مقاتل الطالبین مى‌نویسد:

ودس معاویة إلیه حین أراد أن یعهد إلى یزید بعده، وإلى سعد بن أبی وقاص سماً فماتا منه فی أیام متقاربة. وکان الذی تولى ذلک من الحسن زوجته " جعدة " بنت الأشعث بن قیس لمال بذله لها معاویة. وسنذکر الخبر فی ذلک.

هنگامى که معاویه قصد کرد که براى خلافت بعد از خودش به نفع یزید از مردم بیعت بگیرد، براى امام حسن و سعد بن أبى وقاص توطئه چید و مخفیانه سم فرستاد، هر دوى آن‌ها به فاصله چند روز از دنیا رفتند. کسى که مأموریت مسموم کردن امام حسن را به عهده داشت، همسرش جعده دختر اشعث بن قیس بود؛ به خاطر اموالى که معاویه به او داده بود و به زودى داستان آن را نقل خواهم کرد.

الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، اسم المؤلف: أبو الفرج علی بن الحسین (متوفاى356هـ)، مقاتل الطالبین، ج1، ص13، شرح حال حسن بن علی علیه السلام، طبق برنامه الجامع الکبیر و مکتبة الشاملة.

و در ادامه این روایت را نقل مى‌کند:

عن مغیرة، قال: أرسل معاویة إلى ابنة الأشعث إنی مزوجک بیزید ابنی، على أن تسمی الحسن بن علی، وبعث إلیها بمائة ألف درهم، فقبلت وسمت الحسن، فسوغها المال ولم یزوجها منه، فخلف علیها رجل من آل طلحة فأولدها، فکان إذا وقع بینهم وبین بطون قریش کلام عیروهم، وقالوا: یا بنی مسمة الأزواج.

از مغیره روایت شده است که معاویه به جعده دختر اشعث پیام داد که اگر حسن (علیه السلام) را مسموم کنى تو را به همسرى پسرم یزید در مى‏آورم. جعده، همسر امام حسن (علیه السلام) بود. معاویه صد هزار درهم براى او فرستاد و او امام حسن (علیه السلام) را مسموم کرد، معاویه صد هزار درهم را به جعده تسلیم کرد؛ ولى او را به همسرى یزید در نیاورد. مردى از خاندان طلحه بعدها جعده را به همسرى گرفت و از او داراى فرزند شد و هر گاه میان آنان و دیگر خانواده‏هاى قریش بگو مگو در مى‏گرفت، فرزندان جعده را ملامت و سرزنش مى‏کردند و به آنان مى‏گفتند: شما پسران زنى هستید که شوهرانشان را مسموم مى کرده‌اند.

الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، اسم المؤلف: أبو الفرج علی بن الحسین (متوفاى356هـ)، مقاتل الطالبین، ج1،‌ ص20، باب رجع الحدیث الی خبر الحسن، طبق برنامه المکتبة الشاملة والجامع الکبیر.

ابن أعثم شافعى در کتاب الفتوح می‌نویسد:

سمعنا من الثقات أنه حین قرر معاویة بن أبی سفیان أن یجعل ولده یزیدا ولی عهده، مع علمه بأن هذا الأمر صعب المنال نظر لأن الصلح الذی أبرم بینه وبین الحسن بن علی کان من بین شروطه أن یترک معاویة أمر المسلمین شورى بینهم بعد وفاته. لذلک سعى فی موت الحسن بکل جهده، وأرسل مروان بن الحکم (طرید النبی صلى الله علیه وآله وسلم) إلى المدینة وأعطاه مندیلا مسموما وأمره بأن یوصله إلى زوجة الحسن جعدة بنت الأشعث بن قیس بما استطاع من الحیل لکی تجعل الحسن یستعمل ذلک المندیل المسموم بعد قضاء حاجته وأن یتعهد لها بمبلغ خمسین ألف درهم ویزوجها من ابنه. فذهب مروان تنفیذا لأمر معاویة واستفرغ جهده حتى خدع زوجة الحسن ونفذت المؤامرة وعلى إثر ذلک انتقل الحسن إلى دار السلام واغترت جعدة بمواعید مروان وأقدمت على تلک الجریمة الشنعاء.

از افراد مورد اعتماد شنیدم که معاویه تصمیم گرفت که فرزندش یزید را به ولایت عهدی خود بگمارد، با این که می‌دانست این کار نشدنی است؛ چرا که در صلح‌نامه‌ای که بین او و حسن بن علی منعقد شده بود، یکی از شروط این بود که معاویه بعد ازمرگش خلافت مسلمانان به شوری واگذار کند؛ از این رو تمام تلاش خود را برای کشتن امام حسن به کار برد، و مروان بن حکم ـ همان کسی که پیامبر او را تبعید کرد‌ـ را به مدینه فرستاد و به او دستمال مسمومی داد و امر کرد که او را به همسر امام حسن جعدة دختر اشعث بن قیس برساند و هر چه نیرنگ دارد به کار ببرد که حسن بن علی این دستمال را بعد از قضاء حاجتش استفاده کند. و نیز به جعده قول دهد که پنجاه هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج فرزندش درآورد.

مروان برای انجام دستور معاویه به مدینه رفت و تمام تلاش خود را برای گول زدن همسر امام حسن به کار برد، تلاش او به بار نشست و به همین دلیل امام حسن به دیار باقی شتافت، و جعده گول وعده‌های مروان را خورد واین گناه زشت را مرتکب شد.

الکوفی، أبی محمد أحمد بن أعثم (متوفای314هـ)، کتاب الفتوح، ج 4،  ص 319، تحقیق: علی شیری (ماجستر فی التاریخ الإسلامی)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ

انصارى تلمستانى متوفاى 644هـ مى‌نویسد:

ومات الحسن، رضی الله عنه، مسموما یُقال إن امرأته " جَعْدة " بنت الأشعث بن قیس سمَّته. دَسَّ إلیها معاویة أن تسمَّه فإذا مات أعطاها أربعین ألفا، وزوَّجها من یزید فلما مات الحسن وفَّى لها بالمال وقال لها: حاجة هذا ما صنعت بابن فاطمة، فکیف تصنع بابن معاویة؟ فخسرت وما ربحت.

حسن (ع) مسموم از دنیا رفت. گفته‌اند که همسرش جعده دختر اشعث بن قیس او را مسموم کرده است، معاویه مخفیانه براى او پیام فرستاد که اگر مسموم نماید و او از دنیا برود، چهل هزار درهم به او بدهد و او را به همسرى یزید درآورد. هنگامى که حسین از دنیا رفت، مالى را که وعده کرده بود، به داد و گفت: وقتى تو با فرزند فاطمه این چنین کردى، با فرزند معاویه چه خواهى کرد؛ پس آن زن زیان کرد و سودى نبرد.

الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج1، ص282، طبق برنامه الجامع الکبیر.

و ابن عبد البر قرطبى مى‌نویسد:

وقال قتادة وأبو بکر بن حفص سم الحسن بن على سمته إمرأته جعدة بنت الأشعث بن قیس الکندى.

وقالت طائفة کان ذلک منها بتدسیس معاویة إلیها وما بذل لها من ذلک وکان لها ضرائر والله أعلم.

قتاده و ابوبکر بن حفص گفته‌اند: حسن بن على را جعده همسرش مسموم کرد وگروهى گفته‌اند: این کار جعده به اشاره و توطئه معاویه و به خاطر چیزهایى که معاویه به او داد و چند هوو نیز داشت، بوده است.

النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج1، ص389، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ

و مسعودى شافعى تاریخ نویس معروف اهل سنت مى‌نویسد:

وذکر أن امرأته جَعْدة بنت الأشعث بن قیس الکندی سقته السم، وقد کان معاویة دسَّ إلیها: إنک إن احتلْتِ فی قتل الحسن وَجَّهت إلیک بمائة ألف درهم، وزوَّجتک من یزید، فکان ذلک الذی بعثها على سَمّه، فلما مات وَفَى لها معاویة بالمال، وأرسل إلیها: إنا - نحب حیاة یزید، ولولا ذلک لوفینا لک بتزویجه.

جعده دختر اشعث بن قیس که همسر امام حسن علیه السلام بود آن حضرت را مسموم کرد، معاویه او را گول زد که اگر بتوانى امام حسن را مسموم کنى، هزار درهم مى‌دهم و تو را به همسرى یزید درمى آورم همین وعده ها بود که اورا بر اجراى توطئه ى معاویه تحریک کرد و وقتى این کار را انجام داد، معاویه مال را به جعده داد؛ اما به او پیام داد که من یزید را دوست دارم و اگر این نبود به وعده‌ام وفا مى‌کردم و تو را به ازدواج او درمى‌آوردم.

المسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج1، ص346، باب ذکر خلافة الحسن بن علی بن أبی طالب، طبق برنامه الجامع الکبیر و برنامه المکتبة الشاملة.

و ابن أبى الحدید شافعى در شرح نهج البلاغه مى‌نویسد:

قال أبو الحسن المدائنی: وکانت وفاته فی سنة تسع وأربعین، وکان مرضه أربعین یوما، وکانت سنه سبعا وأربعین سنة، دس إلیه معاویة سما على ید جعدة بنت الأشعث ابن قیس زوجة الحسن، وقال لها: إن قتلتیه بالسم فلک مائة ألف، وأزوجک یزید ابنی. فلما مات وفى لها بالمال، ولم یزوجها من یزید. قال: أخشى أن تصنع بابنی کما صنعت بابن رسول الله صلى الله علیه وسلم.

ابو الحسن مدائنى گوید: امام حسن در سال 49 هـ از دنیا رفت و چهل روز مریض بود، سن آن حضرت در هنگام وفات 47 سال بود. معاویه دسیسه کرد و به دست جعده دختر اشعث که همسر امام بود، سمى فرستاد و به او گفت: اگر او را با سم بکشى، به تو صدهزار [درهم] خواهم داد و نیز تو را به همسرى یزید درمى آورم. وقتى امام حسن را به شهادت رساند، مال را به او داد؛ ولى او را به همسرى یزید درنیاورد و به او گفت: مى‌ترسم همان کارى را که با فرزند رسول خدا کردى، با فرزند من هم انجام دهی.

إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج16، ص7، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

مطهر بن طاهر مقدسى در تاریخ خود مى‌نویسد:

وقال آخرون أن معاویة دس إلى جعدة بنت الأشعث بن قیس بأن تسم الحسن ویزوجها یزید فسمته وقتلته فقال لها معاویة إن یزید منا بمکان وکیف یصلح له من لا یصلح لابن رسول الله وعوضها منه مائة ألف درهم.

دیگران گفته‌اند که معاویه مخفیانه به جعده دختر اشعث پیام داد که اگر امام حسن را مسموم کند، او را به ازواج یزید درآورد، پس امام حسن را مسموم کرد و به قتل رساند، معاویه به او گفت: یزید در نزد ما جایگاهى دارد، چطور چیزى که براى فرزند رسول خدا صلاحیت نداشت براى او صلاحیت خواهد داشت، در عوض کارى که کرده بود به او صد هزار درهم داد.

المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای507 هـ)، البدء والتاریخ، ج6، ص5، ناشر: مکتبة الثقافة الدینیة – بورسعید.

و أبوالفداء در تاریخش تلاش می‌کند که گناه معاویه را به گردن فرزندش یزید بیندازد:

وتوفی الحسن من سم سقته زوجته جعدة بنت الأشعث، قیل فعلت ذلک بأمر معاویة، وقیل بأمر یزید بن معاویة، ووعدها أنه یتزوجها إِن فعلت ذلک، فسقته السم وطالبت یزید أن یتزوجها فأبى.

امام حسن علیه السلام با سمى که همسرش جعده دختر اشعث داد، از دنیا رفت، برخى گفته‌اند: این کار به دستور معاویه بوده، برخى گفته‌اند که به دستور یزید بوده و به او وعده داد که اگر این کار را انجام دهى با تو ازدواج مى‌‌کنم، پس او این کار را انجام داد و از یزید خواست که با او ازدواج کند؛ ولى یزید قبول نکرد.

أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفای732هـ)، المختصر فی أخبار البشر، ج1، ص127، طبق برنامه الجامع الکبیر.

شمس الدین ذهبى به نقل از واقدى مى‌نویسد:

وقد سمعت بعض من یقول کان معاویة قد تلطف لبعض خدمه أن یسقیه سما.

از برخى شنیدم که مى‌گفتند: معاویه به بعضى از نوکرانش اشاره کرد که او را مسموم کند.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج3، ص274، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

ابن الوردى نیز در تاریخش مى‌گوید:

وقیل إن زوجته جعدة بنت الأشعث سمته، قیل بأمر معاویة، وقیل بأمر یزید أطمعها بالتزوج بها ولم یف.

برخى گفته‌اند که همسر امام حسن جعده دختر اشعث او را مسموم کرد، برخى گفته‌اند این کار به دستور معاویه بوده، برخى دیگر گفته‌اند که به دستور یزید بوده و او را به طمع انداخت که با تو ازدواج خواهم کرد؛ ولى به این وعده‌اش وفا نکرد.

ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر (متوفای749هـ)، تاریخ ابن الوردی، ج1، ص158، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1996م.

مدارک فرستادن سمّ توسط معاویه بیش از این است که مشاهده کردید؛ اما ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا مى‌کنیم.

خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن علیه السلام:

بسیارى از تاریخ نویسان اهل سنت نوشته‌اند که وقتى خبر شهادت امام حسن علیه السلام به فرزند جگرخوار رسید، سجده شکر بجاى آورد.

ابن سمعون بغدادى در أمالى، زمخشرى در ربیع الأبرار، انصارى تلمستانى در الجوهرة فى النسب و ابن خلکان در وفیات الأعیان، مى‌نویسند:

فلما بلغ معاویة موته سمع تکبیره من الخضراء، فکبرأهل الشام لذلک التکبیر، فقالت فاختة بنت قریظة لمعاویة: أقر الله عینک ما الذی کبرت لأجله؟ فقال: مات الحسن، فقالت أ على موت ابن فاطمة تکبر؟. فقال: والله ما کبرت شماتة بموته، ولکن استراح قلبی.

ودخل علیه ابن عباس رضی الله تعالى عنهما فقال له: یا ابن عباس هل تدری ما حدث فی أهل بیتک؟ فقال: لا أدری ما حدث؟ إلا أنی أراک مستبشرا وقد بلغنی تکبیرک وسجودک فقال: مات الحسن فقال ابن عباس یرحم الله أبا محمد ثلاثا، والله یامعاویة لاتسد حفرته حفرتک، ولایزید عمره فی عمرک، ولئن کنا قد أصبنا بالحسن، فلقد أصبنا بإمام المتقین وخاتم النبیین، فجبر الله تلک الصدعة، وسکن تلک العبرة، وکان الله الخلف علینا من بعده.

زمانى که معاویه از وفات امام حسن با خبر شد، صداى تکبیرش از کاخ سبز شنیده شد، مردم شام به پیروى از او تکبیر گفتند، فاخته دختر قریظه (همسر معاویه) به او گفت: چشمت روشن، به خاطر چه چیزى تکبیر گفتی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت، فاخته گفت: آیا براى مردن فرزند فاطمه تکبیر مى‌گوئى، معاویه گفت: به خدا قسم به خاطر شادمانى در مرگ او تکبیر نگفتم؛ ولى قلبم آسوده و راحت شد.

ابن عباس بر معاویه وارد شد، معاویه به او گفت: آیا از اتفاقى که براى خانواده‌ات افتاده خبر داری؟ ابن عباس گفت: نمى‌دانم چه اتفاقى افتاده؛ ولى تو را شادمان و خندان مى‌بینم و خبر تکبیر و سجده تو را شنیده‌ام. معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. ابن عباس گفت: خد ابو محمد را رحمت کند ـ این جمله را سه بار گفت‌ـ سوگند به خدا که اى معاویه، بدن او قبر تو را نخواهد بست و کم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود، اگر ما به امام حسن ملحق شویم، به پیشواى پرهیزگاران و انگشتر پیامبران ملحق شده‌ایم و خداوند این دورى را جبران و این اندوه را تسکین خواهد داد؛ و پس از آن خداوند براى ما جانشین انتخاب خواهد کرد.

ابن سمعون البغدادی، أبو الحسین محمد بن أحمد بن إسماعیل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالی ابن سمعون، ج1، ص165، طبق برنامه الجامع الکبیر؛

ربیع الأبرار، زمخشری، ج1، ص438، باب الموت ومایتصل به من ذکر القبر، طبق برنامه الجامع الکبیر و المکتبة الشاملة؛

الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج1، ص282، طبق برنامه الجامع الکبیر؛

إبن خلکان، ابوالعباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفای681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج2، ص66، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.

زمخشرى، علاوه بر روایت گذشته، این مطلب را نیز نقل کرده است:

لما بلغ معاویة موت الحسن بن علی رضی الله عنه، سجد معاویة وسجد من حوله شکراً. فدخل علیه ابن عباس فقال له: یا ابن عباس أمات أبو محمد ؟ قال: نعم، وبلغنی سجودک، والله یا ابن آکلة الکبود لا یسدن جسدک إیاه حفرتک، ولا یزید انقضاء أجله فی عمرک.

هنگامى که خبر شهادت امام حسن به معاویه رسید، او و کسانى که در اطراف او بودند، سجده شکر بجاى آوردند. آنگاه ابن عباس نزد معاویه آمد، معاویه به وى گفت: آیا امام حسن مرد ؟ گفت: آرى، من شنیده‏ام سجده شکر بجاى آورده‏اى! اى پسر زن جگر خوار، به خدا قسم! بدن او را در قبر تو نخواهند نهاد، فرا رسیدن مرگ او موجب طول عمر تو نخواهد شد!.

ربیع الأبرار، زمخشری، ج1، ص431، باب الموت ومایتصل به من ذکر القبر، بر اساس برنامه المکتبة الشاملة.

احمد زکى صفوت در جمهرة خطب العرب مى‌نویسد:

لما بلغ معاویة نعی الحسن بن علی رضی الله عنه أظهر الفرح والسرور حتى سجد وسجد من کان معه فبلغ ذلک عبد الله بن عباس وکان بالشام یومئذ فدخل على معاویة فلما جلس قال معاویة یا بن عباس هلک الحسن بن علی ولم یظهر حزنا فقال ابن عباس نعم هلک إنا لله وإنا إلیه راجعون ترجیعا مکررا وقد بلغنی الذی أظهرت من الفرح والسرور لوفاته أما والله ما سد جسده حفرتک ولا زاد نقصان أجله فی عمرک ولقد مات وهو خیر منک ولئن أصبنا به لقد أصبنا بمن کان خیرا منه جده رسول الله صلى الله علیه وسلم فجبر الله مصیبته وخلف علینا من بعده أحسن الخلافة.

زمانى که خبر وفات حسن بن على علیهما السلام به معاویه رسید، آشکار به شادى و پایکوبى پرداخت؛ تا جائى که به سجده افتاد و کسانى که با او بودند نیز سجده کردند. این خبر به عبد الله بن عباس رسید که در آن زمان در شام بود، پس بر معاویه وارد شد، زمانى که نشست معاویه به او گفت: اى پسر عباس، حسن بن على به هلاکت رسید؛ چرا غمگین نیستی؟ ابن عباس گفت: بلى از دنیا رفت، همه ما از خدائیم و به سوى او بازخواهیم گشت ـ مرتب این جمله را تکرار مى‌کرد ـ شنیده‌ام که به خاطر وفات او آشکارا به شادى و پایکوبى پرداخته‌اى، سوگند به خدا که بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد، کم بودن عمر او بر عمر تو نخواهد افزود، او در حالى از دنیا رفت که از تو بهتر بود، اگر ما به او ملحق شویم، به شخصى بهتر از او و جدش رسول خدا ملحق شده‌ایم، پس خداوند مصیبت او را جبران خواهد کرد و پس از خوب جانشینانى خواهد فرستاد.

صفوت، أحمد زکی، جمهرة خطب العرب، ج2، ص99، ناشر: المکتبة العلمیة - بیروت.

ابن قتیبه دینورى در کتاب الإمامة والسیاسة مى‌نویسد:

فلما کانت سنة إحدى وخمسین، مرض الحسن بن علی مرضه الذی مات فیه، فکتب عامل المدینة إلى معاویة یخبره بشکایة الحسن، فکتب إلیه معاویة: إن استطعت ألا یمضی یوم یمر بی إلا یأتینی فیه خبره فافعل، فلم یزل یکتب إلیه بحاله حتى توفی.

فکتب إلیه بذلک، فلما أتاه الخبر أظهر فرحا وسرورا، حتى سجد وسجد من کان معه، فبلغ ذلک عبد الله بن عباس، وکان بالشام یومئذ، فدخل على معاویة، فلما جلس قال معاویة: یا بن عباس هلک الحسن بن علی، فقال ابن عباس: نعم هلک ( إنا لله وإنا إلیه راجعون ) ترجیعا مکررا، وقد بلغنی الذی أظهرت من الفرح والسرور لوفاته. أما والله ما سد جسده حفرتک، ولا زاد نقصان أجله فی عمرک، ولقد مات وهو خیر منک، ولئن أصبنا به لقد أصبنا بمن کان خیرا منه، جده رسول الله صلى الله علیه وسلم، فجبر الله مصیبته، وخلف علینا من بعده أحسن الخلافة.

ثم شهق ابن عباس وبکى، وبکى من حضر المجلس، وبکى معاویة، فما رأیت یوما أکثر باکیا من ذلک الیوم، فقال معاویة: بلغنی أنه ترک بنین صغارا.

فقال ابن عباس: کلنا کان صغیرا فکبر. قال معاویة: کم أتى له من العمر ؟ فقال ابن عباس: أمر الحسن أعظم من أن یجهل أحد مولده. قال: فسکت معاویة یسیرا، ثم قال: یا بن العباس: أصبحت سید قومک من بعده، فقال ابن عباس: أما ما أبقى الله أبا عبد الله الحسین فلا. قال معاویة: لله أبوک یا بن عباس، ما استنبأتک إلا وجدتک معدا.

هنگامى که سال پنجاه و یک هجرى شد، بیمار شد که بر اثر همان بیمارى از دنیا رفت، حاکم مدینه به معاویه نامه نوشت و او را وضعیت امام حسن با خبر ساخت، معاویه در جواب نوشت: اگر مى‌توانى هر روز اخبار او را براى من بفرست، پس از آن تا زمانى که امام حسن از دنیا رفت، احوال او را به معاویه مى‌رساند.

وقتى از دنیا رفت، حاکم مدینه این خبر را به معاویه رساند، وقتى معاویه از این قضیه با خبر شد، آشکارا به شادى و پایکوبى پرداخت؛ تا جائى که به سجده افتاد و کسانى که با او بودند نیز سجده کردند. این خبر به عبد الله بن عباس رسید که در آن زمان در شام بود، پس بر معاویه وارد شد، زمانى که نشست معاویه به او گفت: اى پسر عباس، حسن بن على به هلاکت رسید؛ چرا غمگین نیستی؟ ابن عباس گفت: بلى از دنیا رفت، همه ما از خدائیم و به سوى او بازخواهیم گشت ـ مرتب این جمله را تکرار مى‌کرد ـ شنیده‌ام که به خاطر وفات او آشکارا به شادى و پایکوبى پرداخته‌اى، سوگند به خدا که بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد، کم بودن عمر او بر عمر تو نخواهد افزود، او در حالى از دنیا رفت که از تو بهتر بود، اگر ما به او ملحق شویم، به شخصى بهتر از او و جدش رسول خدا ملحق شده‌ایم، پس خداوند مصیبت او را جبران خواهد کرد و پس از خوب جانشینانى خواهد فرستاد.

سپس ابن عباس با صداى بلند گریه کرد و کسانى که در مجلس بودند نیز گریستند، معاویه نیز گریست، تا آن روز بیش از این گریه دیده نشده بود، معاویه گفت: شنیده‌ام که او کودکان خردسالى به جاى گذاشته است. ابن عباس گفت: همه ما کوچک بودیم و بزرگ شدیم. معاویه گفت: او چند سال داشت؟ ابن عباس گفت: وضعیت امام حسن مشهورتر از آن است که کسى تاریخ ولادتش را نداند، معاویه مدت کوتاهى ساکت شد سپس گفت: اى پسر عباس تو از امروز بزرگ قوم خود شدى، ابن عباس گفت: تا زمانى که خداوند أبا عبد الله الحسین زنده نگه داشته است، من بزرگ قوم نیستم! معاویه گفت: عجب پدری داشتی ای ابن عباس! هرگاه تو را امتحان کردم، تو را آماده دیدم!

الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، الإمامة والسیاسة، ج1، ص142، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.

ابن عبد ربه در العقد الفرید مى‌نویسد:

ولما بلغ معاویةَ موتُ الحسن بن علی خر ساجداً لله، ثم أرسل إلى ابن عباس، وکان معه فی الشام، فعزاه وهو مُستبشر، وقال له: ابن کم سنة مات أبو محمد؟ فقال له: سنِه کان یُسمع فی قُریش، فالعجب من أن یجهله مثلُک! قال: بلغنی أنه ترک أطفالاً صغاراً. قال: کُل ما کان صغیراً یَکْبُر، وإن طِفْلَنَا لکَهْل، وإن صغیرَنا لکَبیر. ثم قال: مالی أراک یا معاویةُ مُستبشراً بموت الحسن ابن علی ؟ فوالله لا ینْسأ فی أجلک، ولا یَسُد حُفرتک، وما أقَل بقاءَک وبقاءَنا بعده.

هنگامى که خبر شهادت حسن بن على علیهما السلام به معاویه رسید، سجده شکر بجاى آورد، سپس کسى را به دنبال ابن عباس فرستاد که در همان زمان در شام حضور داشت. سپس به او تسلیت گفت در حالى که شادمان بود. به ابن عباس گفت: ابو محمد در چند سالگى از دنیا رفت ؟ ابن عباس گفت: سن او را تمامى قریش مى‌دانند، عجیب است که فردى همانند تو از آن آگاهى ندارد. سپس معاویه گفت: شنیده‌ام که فرزندان کوچکى بر جاى نهاده است ؟! ابن عباس گفت: هر کوچکى، بزرگ خواهد شد، کودکان ما یر و خردسالان ما نیز بزرگ خواهند شد.

سپس عبد الله بن عباس گفت: اى معاویه! چرا تو به خاطر شهادت حسن بن على (علیهما السلام) خوشحال شده‌اى ؟ به خدا قسم مردن او اجل شما را به تأخیر نخواهد انداخت و بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد. چه قدر کم است ماندن من و تو بعد از امام حسن علیه السلام.

العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی، ج2، ص125، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

حال در این جا بار دیگر جملات رسول خدا صلى الله علیه وآله را در باره دشمنى و جنگ با اهل بیت علیهم السلام یادآورى مى‌کنیم که فرمود:

أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وسلم لِمَنْ سَالَمَکُمْ.

و نیز فرمود:

لا یبغضنا أهل البیت أحد إلا أدخله الله النار.

حال سؤال ما از علما و دانشمندان اهل سنت این است که با توجه به آن چه رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده و نیز با توجه به مدارکى که گذشت، قضاوت شما در باره معاویه چگونه خواهد بود؟

 

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر (عج)

نماز امام حسن


نماز امام حسن(علیه السلام) در روز جمعه اقامه می‌شود و چهار رکعت است؛ دو تا دو رکعتی. مثل نماز امیرالمؤمنین (علیه السلام). در هر رکعت سوره حمد و توحید یک مرتبه، به همراه تشهد و سلام.
نماز دیگری برای امام حسن(علیه السلام) در روز جمعه ذکر شده است. آن نیز چهار رکعت؛‌یعنی دوتا دو رکعتی است. در هر رکعت سوره حمد یک مرتبه و سوره توحید، بیست و پنج مرتبه قرائت می‌شود و در ادامه تشهد و سلام .
دعاى امام حسن(علیه السلام‏)   

در نماز: 


اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ؛‌ ‏
خدایا من به درگاه تو تقرب مى‏جویم با جود و کرمت
وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ؛‌ ‏
و تقرب مى‏جویم به وسیله محمد(صلوات الله علیه و آله) بنده خاص و فرستاده تو
وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ؛ ‏
و تقرب مى‏جویم به وسیله فرشتگان مقرب و پیغمبران و رسولان تو
أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ؛
که درود فرستى بر محمد(صلی الله علیه و آله) بنده خاص خود و رسول خود و بر آل محمد (علیهم‌السلام)
وَ أَنْ تُقِیلَنِی عَثْرَتِی وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ ذُنُوبِی وَ تَغْفِرَهَا لِی؛ ‏
و این که از لغزش من درگذرى و گناهانم را مستور گردانى و ببخشى
وَ تَقْضِیَ لِی حَوَائِجِی وَ لاَ تُعَذِّبَنِی بِقَبِیحٍ کَانَ مِنِّی؛ ‏
و حاجت‌هاى مرا برآورى و مرا به اعمال قبیحم عذاب نکنی
فَإِنَّ عَفْوَکَ وَ جُودَکَ یَسَعُنِی إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ؛
که اى خدا عفو و بخشش تو مرا هم فرا مى‏گیرد که البته تو بر همه چیز قادر هستى.
برگرفته از مفاتیح الجنان