در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

مقدمه - تجاوز اخیر اسرائیل

این دیگر احتیاجى به برهان و دلیل ندارد که اسرائیل بقاء خود را بر تجاوز به حقوق دیگران بنا نهاده است و آنقدر پرونده تجاوزات او زیاد است که دولتهاى مجاور تقریبا به آن عادت کرده اند.

براى توضیح، خوب است یکى از آن پرونده ها را بخوانیم:

تجاوزات اسرائیل بر مرزهاى سوریه در ماه ژانویه209 مرتبه، در ماه فوریه210 مرتبه، در ماه مارس310 مرتبه، در ماه آوریل325 مرتبه، در ماه مى 328 مرتبه، در ماه ژوان 394 مرتبه، در ماه ژولیه 284 مرتبه و بالاخره در ماه آگوست228 مرتبه، یعنى اسرائیل از اوّل ژانویه تا آخر آگوست سال1961 جمعا (2188) مرتبه به خاک سوریه تجاوز نموده است.

و اگر تجاوزات بر مرزهاى اردن در همان سال را که بالغ بر (400) نوبت است به آن اضافه کنیم در یک سال جمعا (2588) تجاوز را مى توان نام برد. یعنى در هر ماه اسرائیل بیش از215 مرتبه تجاوز کرده است(1).

چرا یهود روح تجاوز دارند؟

جواب آن را آقاى (فریدلندر) دکتر اسرائیلى چنین مى دهد: (یهودیسم) عنصریست که اتباع آن همیشه حس مى کنند چون شاخه هاى درخت از آن کنده شده اند و از بقیه عناصر منفصل و متمایز هستند(2).

این حس دردناک که همیشه نیش آن به قلبهاى یهود فرو رفته است، یک عقده حقارتى نسبت به تمام بشر در آنها ایجاد نموده که شاید از بین رفتنى نباشد، زیرا این حس را یهود با شیر مادر به اولاد و فرزندان خود تزریق میکنند، تا بدین وسیله، آنان را بر کار و کوشش وادارند.

البته این حس مخصوص آب و خاک اسرائیل نیست، بلکه در هر کجا که یهودى هست، این عقده بزرگ را هم با خود دارد، ولى چون اسرائیلى ها مى توانند به وسیله تجاوزات پى در پى آن را آرامش و تسکین دهند و آنهائى که در غیر اسرائیل زندگى مى کنند از این فیض محرومند.

این تجاوزات را همیشه از یهود اسرائیل مى بینیم و حتّى یهودیهاى به اصطلاح بى دین هم این روح را ازدین خود به ارث برده اند و به گفته خود آنها: یهودیسم قومیّت یهود است و حتّى اگر یهودى از دین خود خارج شود، باز رابطه ناسیونالیسم او را به روح یهودیسم ارتباط مى دهد (3).

لویس. دى. براندیس قاضى دادگاه عالى آمریکا مى گوید: باید اعتراف کرد که ما یک قومیّتى را تشکیل مى دهیم که یهودى در هرکجا که هست به آن وابستگى دارد(4).

آقاى (لیون سیمون) یهودى مى نویسد: یهودیسم نسبت به یهود ناسیونالیسم آنهاست و آن کسانى که معتقدند یهودیان مثل کاتولیک پروتستان یک طایفه دینى را تشکیل مى دهند سخت در اشتباه هستند(5).

نظرى به تجاوز اخیر اسرائیل

شاید وقایع و چگونگى جنگ اخیر مسلمانان و اسرائیل هنوز بر خیلى ها مخفى باشد و یا آنکه حقایق را وارونه شنیده باشند، براى توضیح این مطلب و بیان عوامل و اسباب شکست مسلمانان چند صفحه اى را با اشکهاى دردناک خود و با قلبى مملو از درد و سوز دستهائى لرزان و چهره خجلت زده بیان مى کنیم تا شاید کمى از مسئولیّت هاى بزرگ خویش را در این زمینه کاسته باشیم.

در نیمه ماه مى سال1967م، مردم یکباره متوجه شدند که دولت مصر افراد زیادى از نیروهاى خود را از کانال سوئز عبور داده و در صحراى سینا متمرکز کرده است.

بلافاصله مصر از سازمان ملل درخواست کرد که نیروهاى خود را از مرزهاى (مصر، اسرائیل) خارج سازد و اعلام کرد: از این به بعد کشتى هاى اسرائیل اجازه نخواهند داشت که از خلیج عقبه عبور کنند، ولى کشتیهاى سایر کشورها در موقع عبور، بازرسى خواهند شد.

جمال عبدالناصر در سخنرانى که در تاریخ 23/7/1967 ایراد کرد علّت را چنین شرح داد: دولت شوروى به ما خبر داد که اسرائیل قصد دارد با یک حمله خونین سوریه را تحت تصرّف در آورد براى این حمله، اسرائیل سیزده هزار سرباز تازه نفس در مرزهاى سوریه مستقر نمود. این عمل اسرائیل، ما را برآن داشت که آمادگى خود را براى دفاع از سوریه و تأدیب اسرائیل اعلام کنیم(6).

بستن خلیج عقبه به روى کشتیهاى اسرائیل از طرف کشور مصر خطر بسیار بزرگى براى آن به وجود آورد، زیرا اقتصاد اسرائیل وابسته به تجارتهائى از شرق آفریقا و آسیا است و این یگانه راه ارتباط اسرائیل با کشورهاى این منطقه مى باشد.

و بالاتر از همه، این عمل امنیّت اسرائیل را تهدید مى کرد بلکه موجودیّت آن را به خطر مى انداخت و لذا ناظران سیاسى گفتند: بدون شک اسرائیل براى باز کردن خلیج عقبه از سلاح استفاده خواهد کرد(7).

و با آن که اسرائیل شک داشت که مصر این اعمال را بطور جدّى انجام مى دهد، ولى او فرصت خوبى یافت تا آن که بتواند صحراى سینا که200 میل، اسرائیل را از مصر دور مى کرد بتصرف در آورد و از این راه عبور کشتیهاى خود را از کانال سوئز تأمین کند.

بدون شک اگر مصر در همان ساعات اوّل به اسرائیل حمله مى کرد، اسرائیل اگر از پاى در نمى آمد، هرگز پیش، هم نمى آمد، ولى چند هفته اى این دست و آن دست کردند تا اسرائیل توانست نیروهاى خود را با سرعتى بى نظیر از مرز سوریه به صحراى سینا بیاورد.

و بالاخره به او فرصتى بدهد که به تجاوزات خود ادامه دهد.!

سرانجام اسرائیل در روز 5/6/1967 با یک حمله توانست تمام هواپیماهاى جنگى مصر را که بیش از400 هواپیما بود از پاى در آورد.

چرا چنین شد؟

بعضى از سیاسیون معتقدند که شکست اعراب در این جنگ از یک نقشه بسیار صحیح و در عین حال دقیق سرچشمه مى گیرد و به گفته (غلوب پاشا): اگر رهبران شوروى در عمر خود یکبار از صمیم قلب خندیدند، وقتى بود که عربها شکست خوردند، زیرا شوروى مى خواست با شکست ناگهانى آنان، گام فراخترى در آفریقا و آسیا گذاشته باشد و هرگز در نظر نداشت اسرائیل شکست بخورد، زیرا در این صورت عربها آن قدر قوى مى شدند که دیگر احتیاجى به او نداشتند، در حالیکه پس از این شکست و پس از آن که آمریکا و بریتانیا جانب اسرائیل را گرفتند، کشورهاى عربى بى پروا خود را در دامن او انداختند واین بزرگترین پیروزى بود که نصیب شوروى مى شد زیرا با این نقشه شوروى توانست در مدّت120 ساعت120 سال پیش بیاید!

و اضافه مى کند: به عقیده من این نقشه شوروى بر دو اساس مبتنى بود:

1 ـ آن که آمریکا جانب اسرائیل را بگیرد تا آن که کشورهاى عربى هرچه بیشتر از آن دور شوند. متأسفانه بریتانیا هم در اینجا از سیاست آمریکا پیروى کرد. و این نعمت بزرگى براى شوروى بود که هرگز گمان نمى کرد.

2 ـ آن که عربها را گرفتار یک شکست بسیار موحشى کند تا خود را بدون هیچ قید و شرطى تسلیم خویش سازند.

این نقشه دقیق تا بحال آنطورى که شوروى مى خواسته است انجام شده ولى تفکّر بریتانیا و آمریکا آنقدر سطحى است که گمان مى کنند شوروى در این جنگ دچار اشتباه گردیده است.

حتّى اگر فرض کنیم که شوروى دچاراشتباه شده است یعنى شوروى گمان مى کرده که مصر در این جنگ پیروز مى شود، باز هم کارها به نفع او تمام مى شد، زیرا در این صورت، آمریکا و بریتانیا بیشتر از اسرائیل حمایت مى کردند و در نتیجه جهان عرب و اسلام بیش از پیش از آنها دور مى شد(8).

البته ما نمى توانیم در این زمینه بطور قطعى حکم کنیم ولى آنچه با چشمهاى خود دیده ایم این بود که آمریکا، با آن بزرگى و قوّتش، خود را در اختیار اسرائیل گذاشت و براى اطمینان خاطر اسرائیل، ناوگان خود را در سواحل دریاى مدیترانه گماشت.

این ناوگان که بدون تردید کمکهاى فراوانى به اسرائیل کرد چه از نظر تجسّس و چه از نظر تخریب دستگاه هاى مخابراتى مصر، در تمام مدّت جنگ حالت آماده باش بخود گرفته بود تا در صورت شکست اسرائیل او را کمک کند!!

دسیسه اى بزرگ

اسباب و عوامل شکست مسلمانان را در این جنگ مى توان چنین خلاصه کرد:

1 ـ اسلحه هوائى اسرائیل توانست اولین ضربت خود را بر هواپیماهاى مصرى که در یک خطّ واحد قرار گرفته بودند وارد سازد.

و پس از آن نیروهاى زمینى و نظامیان مصر را که در صحراى سینا متمرکز بودند از پاى درآورد.

2 ـ کشورهاى عربى نمى خواستند آتش جنگ را روشن کنند، یعنى آنها حتّى استعداد آن را هم نداشتند چنانچه (شمس بدران) وزیر سابق جنگ مصر به دو نفر از افسران عالى رتبه عربى که براى کشیدن نقشه حمله به اسرائیل رهسپار محل شده بودند گفته بود: شما گمان مى کنید که ما مى خواهیم جنگ کنیم؟ تمام این اعمال را از روى سیاست انجام مى دهیم، اینها اعمال سیاسى است نه جنگى(9).

3 ـ هواپیماهاى مصرى آشکار بود و همه آنها در خطّ واحدى قرار گرفته بودند و این وضع کار را بر اسرائیل سهل کرد.

4 ـ مصر انتظار داشت هر عملى که اسرائیل به آن قیام مى کند از طرف شرق شروع شود زیرا اسرائیل طرف شرق مصر قرار گرفته است، در صورتى که حمله اسرائیل از طرف غرب آغاز گشت، به این معنى که هواپیماهاى جنگى اسرائیل800 کیلومتر راه پیموده بودند به قول یک سخنگوى هندى: هواپیماهاى اسرائیل دراین حمله سه مرتبه بر زمین نشسته و سوخت گیرى کرده بودند!

این چهار عامل را مى توان سبب زندهٴ شکست مصر دانست، ولى چون یگانه اعتماد سوریه و اردن هاشمى بر ناوگانهاى هوائى مصر بود، زیرا قواى اردن در برابر اسرائیل کمتر از یک جزء نسبت به دوازده جزء (12.1) به شمار مى رفت(10)و از طرف دیگر هواپیماهایى که به اردن و سوریه حمله مى کردند بیش از700 هواپیما بود و به گفته ملک حسین: اسرائیل چترى از هواپیما روى اردن زده بود بدین جهت مى توان گفت: که شکست مصر یگانه عامل شکست سوریه و اردن شد.

البته اسرائیل پیش از جنگ یک نیرنگ بزرگى به عربها زد و آن این بود که خود را چنان نشان داد که هرگز جنگ نخواهد کرد چنانچه:

الف ـ موشه دایان دو روز پیش از شروع جنگ یعنى 3/6/1967 به روزنامه نگاران گفت: فرصت آن که ما جواب دندان شکنى به مصر بدهیم از دست رفت و دولت ما پیش از آن که من عضو آن بشوم، با اعمال دیپلوماسیک مشکلهاى خود را حل مى کرد و ما باید به او فرصت بیشترى بدهیم تا آن که این مشکل را هم با اعمال دیپلوماسیک حل کند(11).

ب ـ در روز بعد یعنى روز 4/6/1967 روزنامه هاى جهان عکسهائى از هزاران سرباز اسرائیلى در حال شنا چاپ کرده و در زیر آنها نوشتند که سربازان اسرائیلى را در حال مرخصى مى بینید(12).

بدون تردید اگر در اسرائیل هم جاسوسهائى از طرف اعراب مى بودند هر آینه به دولتهاى خویش چنین گزارش مى دادند که سربازان اسرائیلى را در حال مرخصى و سرگرم شنا وتفریح مشاهده نموده ایم!

ج ـ هنگامى که کابینه وزراى اسرائیل در روز 4/6/1967 یک روز قبل از جنگ تشکیل جلسه داده و از طرحها و برنامه هاى از قبل تعیین شده براى جنگ (موشه دایان) همه آنها را تصویب نمود و به دولت اسرائیل اعلام کرد که کابینه وزرا در این جلسه فقط چند طرح تجارتى را بررسى نموده و پس از این ژنرالهاى مصرى در قاهره مشغول بازى تنیس شدند(13)!

اینها عوامل زنده شکست بودند، ولى عوامل دیگر که به منزله پایه و اساس بشمار مى رود، در این شکست دیده مى شود:

1 ـ از روزى که اسرائیل در این منطقه از خاورمیانه بوجود آمد آرامش جاى خود را به نگرانى و گاهى هم به جنگ و خونریزى داد، ولى بى خبرى و اختلافات دولتهاى اسلامى همانطور که در آغاز به تشکیل این حکومت غاصب و متجاوز کمک نمود وسیله اى براى توسعه قدرت و جسارت او در سالهاى بعد نیز گردید.

چیزى که مایه تأسّف است این که اسرائیل از آغاز تأسیس تا به حال مدّت20 سال است مشغول تهیه اسلحه و ایجاد قشون مرکزى مى باشد، حتّى در سالهاى اوّل دبستان به بچّه ها روح تجاوز و اخلال را در وجود آنها مى دمید و به آنها مى گفت که کشور ما از چهار طرف محاصره مى باشد و وظیفه ما این است که به وصیّت اجداد و پدران خود عمل کرده و نگذاریم این کشور در دست اجنبى و بیگانگان قرار بگیرد، وظیفه آنها را باین صورت تعیین مى نمایند که حفظ این کشور بدست من و تو واگذار شده است...

ولى کشورهاى اسلامى به جاى تقویت بنیه هاى دفاعى خود در برابر دشمن، گرفتار کشمکشهاى داخلى و خارجى خود بودند.

نکته دیگرى که هم مایه تأسف و هم موجب عبرت است این است که آنها در عوض آن که به کوشند روى پاى خود بایستند روى دوستى و پشتیبانى یکى از قدرتهاى بزرگ جهانى بیش از حدّ تکیه کرده (و از قدرت خدا غافل شده اند)(14).

این دورى از خدا و نزدیکى به مخلوق یکى ازعوامل بسیار مهم شکست غیر منتظره مسلمانان را تشکیل مى داد.

درست است که خداوند بدون سبب کارى را انجام نمى دهد، ولى در صورت از دست دادن کوچکترین سرباز، تقویت معنویّت لشکر، اگر مهمتر از تقویت مادیّت آن نباشد لااقل کمتر از آن نخواهد بود.

یک گوینده اسرائیلى پس از جنگ گفت: ایمان به خدا بود که ما را پیروز کرد(15)... البته سرباز یهودى مى دانست براى چه جنگ مى کند ولى بیچاره مسلمانان نمى دانستند براى کى و براى چه وارد کارزار شده اند!

2 ـ اختلافات شدید مسلمانان، شاید خیلى ها هنوز معتقد باشند که این جنگ بین اعراب و اسرائیل واین شکست، شکست عرب بود در صورتى که اگر جنگ، جنگ اعراب! و اسرائیل بوده، بدون تردید این شکست دامان همه مسلمانان را ننگین کرد.

دلیل این مطلب، گفتار ارتجاعى (موشه دایان) است که در هنگامى که داخل (بیت المقدّس) مى شد فریاد زد: ما امروز انتقام خیبر را از مسلمانان گرفتیم(16).

خیلى از افراد که از اروپا و آمریکا آمده بودند مى گفتند که در آن مناطق همه صحبت از مسلمانان واسرائیل بیان مىکردند تا از جنگ اعراب و اسرائیل و تمام جشنها و شادیها به نام شکست اسلام و مسلمانان برگذار مى شد نه اعراب(17).

بنا بر این اگر مسلمانان اختلافات داخلى و خارجى خود را کنار مى گذاشتند و برادرانه دور هم جمع مى شدند و دسته بندیهاى خود را کنار مى گذاشتند هم اکنون این همه بدبختى به بار نمى آوردند و هرگز چنین اتفاقات دردناکى رخ نمى داد!

3 ـ اعتماد بیش از حدّ بر یکى از دولتهاى استعمارى بزرگ، یکى از شعراى (مغرب) خطاب به بلوک شرق مى گوید: تو تأیید کردى... ولى الفاظ روشن و طنین افکن!

او هم (بلوک غرب) اسرائیل را تأیید کرد... امّا با هواپیماهاى بزرگ و بمب افکن! و چه تفاوت بزرگى بین هواپیماهاى بمب افکن و بین الفاظ طنین افکن است.

هردو ناوگانهاى خود را براى هم پیمان خود به حرکت در آوردند ولى ناوگانهاى آمریکا پیش از جنگ به حرکت در آمد و براى اسرائیل منتهاى مساعدت را کرد، در صورتى که ناوگانهاى شوروى پس از جنگ، آن هم براى پشتیبانى خود نمائى مى کردند.

این تجاوز چه اثرى باقى گذاشت.

1 ـ نخستین اثر ننگین این جنگ براى اولین بار در تاریخ اسلام شهر بیت المقدّس که حاوى نخستین قبله مسلمانان و محل معراج پیامبر است این بود که بدست مهاجمین تجاوز کار در معرض بى احترامى سربازان یهود قرار گرفت.

دولت غاصب اسرائیل اعلام داشته است که اداره بیت المقدّس را براى همیشه در دست خواهد داشت و براى همین منظور على رغم اعتراض جهانى، آن را به قسمت غصب شده قبلى ضمیمه کرد(18).

و چنانچه بعضى از جرائد نقل کردند، اسرائیل مهندسین برجسته اى را از خارج طلبیده تا مسجدالاقصى را، از جاى برداشته و در جاى دیگرى نصب نمایند. و بر خرابه هاى آن هیکل سلیمان را بنا کنند.

2 ـ بیش از15000 اردنى، که در بین آنها تعداد زیادى کودک، زن و غیر نظامى بودند مجروح و یا مقتول شدند! و همین تعداد هم از (مصر) و (سوریه) از بین رفتند.

(غلوب پاشا) مى نویسد: اغلب نظامیان اردن به وسیله بمبهاى آتش زا (ناپالم) تبدیل به خاکستر شدند.

و اضافه مى کند: اینک در برابر من نامه هائى است از دکترهاى دانشگاه آمریکائى که براى کمک اردنیها در بیمارستانهاى نظامى اردن مشغول فعالیتند. در یکى از آنها چنین نوشته است: تا به حال بین600 الى700 مجروح را که در بین آنها150 غیر نظامى بود معالجه کردم و200 نفر آنها از2 درجه سوختگى شکایت داشتند، ولى هرگز جراحتى که ناشى از گلوله باشد ندیده ام.

و بعضى از سربازان اردنى نقل کردند که: ما در برابر خود چیزى جز آتش نمى دیدیم.

چنانچه بعضى از پزشکان نقل کردند که یکى از بیمارستانهاى سیّار که350 بیمار داشته است به وسیله بمبهاى آتش زا مبدّل به خاکستر شد(19).

حرکتى را که یهود در این جنگ دنبال کردند درست ما را به یاد آن نقشه هائى که در قبائل وحشى در دوران جنگل براى تأمین زندگى خود در پیش مى گرفتند، مى اندازد با این تفاوت که وقتى قبائل وحشى یک باره و بدون اخطار قبلى به قبیله اى حمله مى کردند از چوب، تیر و نیزه استفاده مى کردند و اسرائیلى ها، از هواپیماها، تانکها و توپ براى پیروز شدن بر دیگران و مایملک آنها دریغ نمى نمودند و با قانون فوق هیچ گونه فرقى نداشتند.

یکى از آوارگان جنگ چنین شرح مى دهد:

ساعات اوّل صبح بود و تازه به کلاس درس در دبیرستان وارد شده بودم که یک باره رئیس دبیرستان اعلام نمود دبیرستان تعطیل و همه به خانه هاى خود برگردید، زیرا جنگ شروع مى شود و یا شروع شده است، با وجودى که شهر ما (رام الله) از صحنه جنگ هم دوربود ناگهان آسمان سیاه شده و تعداد700 هواپیماى جنگى بر فراز شهر ظاهر شدند و با گلوله هاى خود مردم بى دفاع و غیر نظامى را مورد هدف خود قرار دادند، من به چشمان خود دیدم که بچّه ها زنها پیر و جوان یکى پس از دیگرى از پاى در آمده و نقش زمین مى شدند!

3 ـ تعداد آوارگان این جنگ تا9 شباط67 یعنى پس از گذشت پنج ماه بعد از جنگ به243.500 نفر رسید(20)... طبق آمار هر روز بیش از1623 پناهنده از سر مرزهاى اشغال شده، بیرون مى رفتند!

و چنانچه این آمار را بایستى بر شمار آوارگان جنگ سال1948 اضافه کنیم و مى دانیم که جمعیّت آنها بالغ بر1364419 نفر بوده،... مى نویسد: در سال 1948 تقریبا یک میلیون اعراب فلسطین از شهرهاى خود رانده شدند و با آن که اسرائیلى ها مى گویند رؤساى اعراب به آنها دستور داده بودند از شهرهاى خود خارج شوند، ولى نام این رؤسا هنوز معلوم نشده است و اگر فرض کنیم آنها بنا به دستور زعماى خود و با میل و رغبت خویش خارج شدند، ولى بدون تردید آنها صاحب خانه و داراى محل و تجارت زمین، املاک، ماشین و غیره بودند، پس چرا نمى گذاشتند باز گردند.

در سال1940 آلمان، فرانسه را اشغال کرد و هزاران فرانسوى از شهرهاى خود فقط با لباسهائى که به تن داشتند از کشور خارج شدند، پس از جنگ کسى به آنها نگفت حقّ برگشت به شهرهاى خود را ندارند، امّا آوارگان فلسطین که در سال1948 از شهرهاى خود رانده شدند هنوز به آنها اجازه بازگشت داده نشده و مدّت19 سال است که تعداد بى شمارى از ملّت فلسطین در خیمه ها و اردوهاى (آوارگان) بسر مى برند!

در قرن حاضر جنگهاى زیادى بوقوع پیوسته که در اغلب آنها ملتى مى خواسته است قدرت و عظمت خود را از ملّت دیگرى گسترش دهد، ولى گمان نکنم که تا به حال حتّى در قرنهاى گذشته یک چنین جنگى واقع شده باشد که هدفش این بوده که مردمى را از خانه و شهر خود بیرون کنند و به جاى آن ملّت دیگرى را که با صاحبان اصلى آن سرزمین هیچ شباهتى نداشته سکونت دهد.

اگر بگفته یهود یک چنین کارى را (هیتلر) نسبت به یهود انجام داده باشد هیچ مجوزى را من نمى بینم که یهود حقّ داشته باشند بر گروه دیگرى بلاى آنرا وارد سازند.

مقاومت جهانى بر ضدّ تجاوز

اکنون چه باید کرد؟

در دنیائى که هنوز قانون جنگل بر آن حکومت مى کند، در دنیائى که سازش ناجوانمردانهٴ شرق و غرب پنجاه هزار مسلمان بى گناه را به خاک و خون مى کشد و خانه هاى مردم را ویران مى سازد و سرزمین هاى مسلمین را به اشغال یهود در مى آورد و صدها هزار نفر را از نو آواره مى کند، در دنیائى که سازمان ملل آن تحت نفوذ و سیطره دولتهاى بزرگ، از محکوم کردن متجاوزین خوددارى مى کند در چنین دنیائى وظیفه اسلامى مردم مسلمان آن است که فریب دلسوزى هاى ریاکارانه این و آن یعنى شرق و غرب را نخورده و با تمام قوا بر ضد این تجاوزگران بپا خیزند تا اراضى غصب شده ملّت مسلمان را از دست تبهکاران بین المللى پس بگیرند(21).

بامید آن روز!

13 محرم الحرام 1388 هـ.ق

محمّد هادى مدرّسى      

 

1 ـ تذکرة عودة، صفحه150. 

2 ـ (الیهودى العالمى)، تألیف هنرى فورد، صفحه62. 

3 ـ (راهنماى صهیونیسم)، صفحه5. 

4 ـ صهیونیسم و یهود آمریکا. 

5 ـ (درسهائى در ناسیونالیسم یهودى)، صفحه34. 

6 ـ روزنامه الاهرام 24/7/1967. 

7 ـ از گفته هاى محمّد حسنین هیکل، 26/5/1967. 

8 ـ مجله الجمهور الجدید، چاپ بیروت ـ شباط1968. 

9 ـ مجله الحوادث، چاپ بیروت، 15/9/1967 صفحه9. 

10 ـ غلوب پاشا در کتاب (ازمه الشرق الاوسط)، صفحه3. 

11 ـ جنگ شش روزه مصر و اسرائیل، تألیف اندولف س چرچیل وینستون س چرچیل صفحه73. 

12 ـ همان مدرک، صفحه74. 

13 ـ همان مدرک، صفحه75. 

14 ـ مکتب اسلام، شماره 9، سال8، 1387هجرى قمرى، صفحه2. 

15 ـ الایام الحاسمة قبل معرکة المصیر، تألیف سپهبد محمود شیت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى. 

16 ـ جرائد و مجلات، رادیوهاى آن زمان. 

17 ـ ذکریات المعصومین الرسول الاعظم (ص)1387 هجرى قمرى. 

18 ـ مجله مکتب اسلام، شماره 9، سال8. 

19 ـ مجله الجمهور الجدید، شماره711 ، سال1968، صفحه28. 

20 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 10، سال8 ، صفحه95 ، نقل از بیانیه انجمن عالى سازمان پناهندگان بین المللى. 

21 ـ مقاله آقاى خسروشاهى در مکتب اسلام، شماره 9، سال8، صفحه71.

مقدمه - آوارگان

در این عصر... عصر نور و خورشید، عصرى که انسان یک پا را در ماه و دیگرى را در زهره گذاشته و امید دارد که خورشید را هم در بغل بگیرد و عصرى که مشعلهاى آزادى را بر سر چهار راه ها و معابر نصب کرده و به قول خود واضع (حقوق انسان) است، شاید این بزرگترین جنایتى است که تاریخ در ادوار مختلف به خود مى بیند، که یک مشت افراد بى هویت و مجهول، یک ملّت با فرهنگ را که پایه هاى تمدّنش در اعماق قرون فرو رفته است از خانه و آشیانه اش آواره کند، دنیا هم با دستى مشعل آزادى را بلند نموده و با دست دیگرى از جنایات آنها (یهود) دفاع مى کند!

خوب است تاریخ نویسان به اینجا که مى رسند، چند صفحه را با رنگ سیاه و غلیظى پر کنند و بگذرند، زیرا این لکه ننگ و عار هرگز پاک نخواهد شد و این جنایت، جنایت همه ما انسانهاى این عصر و زمان است.

و شاید انسانهاى آینده بر ما و افکار ما لبخند بزنند و با یک دنیا دهشت بگویند: چگونه آنها بخود اجازه دادند که آن عصر را عصر نور بخوانند در صورتى که ظلمات قلبهایشان را از هر طرف سخت احاطه کرده است؟

چگونه آن عصر را عصر نور گفتند و حال آن که یک میلیون انسان را آواره کرده اند و در یک صحراى بى آب و علف جاى داده و دور آنها را حصار کشیده و نام عصر و زمان خود را هم عصر نور گذاشته اند! چنین عصرى عصر ننگ است نه عصر نور.

(بلفور) که واضع اساس اسرائیل به شمار مى رفت چنین تصریح مى کرد: (نباید حقوق مدنى و سیاسى ودینى طوائف غیر یهودى مهدور شود)، امّا یهود چنین خواستند که عربها از این به بعد باید خیمه هاى خود را برچیده و از همان راهى که آمده بودند به محل خود باز گردند(1). و براى این خواسته خود بیش از1000000 انسان را آواره کردند، آوارگانى که تا به امروز سرگردان بیابانها هستند و هزارها نفر آنها در اثر بى غذائى نابود شده اند. و این براى نخستین بار در تاریخ بود که عده اى بعنوان (آوارگان) به وجود آمدند(2).

هم اکنون به آمارى که مؤسسه پناهندگان بین المللى در سال1960 تهیه نموده نظر خوانندگان عزیز را جلب مى نمائیم.

عجیب آن که در مدّت4 سال یعنى از سال1948 تا سال1952 سازمان ملل متحد5 نوبت با تصویب قطع نامه اى بازگشت پناهندگان را تأیید نمود و بازگشت آنها را حقّ شرعى و قانونى دانست، ولى اسرائیل در هر5 نوبت با آن مخالفت کرد و سازمان ملل هم عملاً به وعده خود وفا نکرد.

در این ماجراى اسف انگیز سازمان ملل (نیروى صلح) تشکیل نداد و هم پیمانان مسلمان هم کوچکترین کمک اساسى را به اعراب نکردند بلکه دولتهاى بزرگ هم که داعیه رهبرى جهان آزاد را دارند، هیچگونه پشتیبانى را از مردم مظلوم تجاوز شده فلسطین و هم چنین توده هاى زجر دیده پناهنده ننمودند.

آمار نشان مى دهد که تعداد 1.120.919 نفر پناهده تا سال1960م، از مؤسسه پناهندگان بین المللى چنین بهره مند مى شدند(3) تغذیه42.1٪ .

تعلیم 24.8٪ .

امور اجتماعى 2.2٪ .

امور بهداشتى 7.5٪ .

محلهاى اسکان 2.2٪ .

اینها آمار پیش از تجاوز (1967م) اسرائیل است فقط: 1.120.919 پناهنده و آواره!

اى دنیا آیا مى شنوى؟ آیا تأیید مى کنى؟

و آیا وقت بیدارى هنوز نرسیده است؟!

 

تعداد اهل منطقه

آنهائیکه اصلاً به آنها خدمتى نمى شود

آنهائیکه فقط به آنها خدمت مى شود

آنهائیکه از همه خدمات بهره مند مى شوند

تعداد پناهندگانیکه نام نویسى شده اند

نام منطقه

108.778

127.786

12.708

230.048

255.542

غزه

1.077.736

37.587

140.229

435.917

613.773

اردن

1.636.800

14.115

17.087

105.359

136.561

لبنان

4.445.957

8.604

11.577

94.501

115.043

سوریه

7.269.721

72.453

181.601

865.836

1.120.919

مجموع

 

1 ـ از گفته هاى (زینکویل) یکى از رهبران عالى مقام یهود!

2 ـ مکتب اسلام، شماره 9، سال8، صفحه2. 

3 ـ تذکرة عودة، صفحه32.

 

استدلالهاى جنگلى

چرا یهود باید در فلسطین زندگى کنند؟

هرکس این سؤال را به سلیقه و منطق خود جواب مى دهد.

یهود مى گویند: ما ساکنان اصلى این سرزمین هستیم و این حقّ طبیعى ماست که به وطن اصلى خود باز گردیم.

ولى قبل از هرچیز از آنها باید سؤال کرد: اگر چنین است پس چرا این معنى را هیچ یک از آباء و اجداد شما درک نکردند؟ چرا این استدلال بچّه گانه و پوچ پس از قیام اسرائیل بر سر زبانها افتاد و حتّى پیش از صدور نامه سازمان ملل متحد، از آن خبرى نبود؟ چرا هنگامى که کنفرانس صهیونیستها در سال1903 تشکیل شد، اکثر قبائل یهودى عقیده داشتند که (اوگاندا) را باید میهن خود قرار دهند؟ چرا فیلسوف مشهور یهودى آقاى (لیوپنسکر) در سال1850 گفته است که یهود باید به یک شهر عقب مانده هجرت کنند و در آنجا دولتى تشکیل دهند(1)؟

تازه اگر یهود از سال1290 قبل از میلاد تا سال586 قبل از میلاد یعنى فقط704 سال در آنجا سکونت داشتند آن هم در زمانى که دولت، مفهوم و معنى نداشت امّا بیش از دو هزار سال هم از آنجا مطرود بودند و اگر هر شخص عربى که از آواره شدن او چهار سال گذشته باشد (چنانچه قانون اسرائیل مى گوید): (بهیچ وجه حقّ ندارد که به وطن خود باز گردد)! پس چگونه ممکن است کسى که بیش از دو هزار سال از آنجا بیرون بوده، حقّ دارد که با سرنیزه آنجا را به تصرف خود در آورد، ساکنان و صاحبان اصلى آنجا را آواره کند؟

این را هم مى دانیم که بانیان و وارثان اصلى بیت المقدّس پایتخت فلسطین عربها بودند، چنانچه در تمام تواریخ تصریح شده که حدود سه هزار سال پیش از میلاد (یابسى) فرعى از قبائل کنعانى هاى عرب هستند، شهر بیت المقدّس را بنا کرده و آن را (یبوس) نام نهادند، کنعانى ها آن را (اورسالم) یعنى شهر (سالم و آرامش) نامیدند و این اسم از (ملک صادق) پادشاه کنعانىها که خود بشر دوست بوده او را (ملک السلام) یعنى پادشاه آرامش مى گفتند، گرفته شده ولى یهود با زبان خاص خود که (سین) را (شین) بیان مى کنند، آن را (اورشلیم) نام نهادند، رومانیها آن را (هیروسلیما) گفتند، چنانچه اسم اروپاى آن (چیرو سالم) از آن گرفته شده است.

و در سال 139 (هدریان) امپراطور روم آن را (ایلیاکابیتولینا) نام نهاد و تا زمان عثمانیها به این اسم مشهور بود. ولى عثمانیها آنرا (قدس شریف) نامیدند(2).

و همچنین مى دانیم چند قبیله پراکنده و بیابانى (عبرى) در صحراهاى فلسطین آن هم براى مدّت بسیار کمى سکونت داشتند و این را اضافه مى کنم که قبائل بسیار بزرگى هم از (کلدانیها، آشوریها، کنعانیها، آرامیها، حثیها و ایرانیان) نیز در آنجا ساکن بودند، آیا این حقّ طبیعى فقط براى قبیله عبرى بوده و دیگر قبائل و نژادها از این حقّ طبیعى محروم مى باشند؟

اگراین طور است پس قانون جنگل براى آنها مهم است که هرکه قدرت بیشتر دارد او حاکم مى باشد.

چرا یهود باید در فلسطین زندگى کنند؟

نژاد و قبائل غیر یهود معتقدند که دنیا از عقائد و افکار شیطانى و غیر انسانى یهود بایستى راحت شود. و حتّى هیتلر که عقیده داشت:

یهودى در هرکجا که باشد سرانجام آن سرزمین را مبدّل به جهنّم خواهد کرد(3)، سعى مى کرد تا میهن ناسیونالیسم یهودى برقرار شود(4). و حتّى جورنج و آزولا موزلى که به عداوت یهود مشهور بودند در این مسئله با هیتلر هم عقیده مى باشند.

ولى این جواب هم دست کمى از جواب قبلى ندارد، زیرا پس از قیام اسرائیل مشکل یهود با صورتى وحشتناک تر خودنمائى مى کند و دنیا از آنها اگر ناراحت تر نشده اند، راحتى هم براى آنها ایجاد نشده.

اصولاً این انتشار یهود سیاست آنها است و به قول آنها: این یک نعمتى است که خداوند به آنها ارزانى داشته تا بتوانند از همه انسانهاى آدم نما سوارى بگیرند(5)!

تازه اسرائیل با زمینهاى کنونى که گرفته است فقط گنجایش 60٪ یهود دنیا را دارد، مگر آن که بگویند باید شرق اوسط را تخلیه کرد تا همه یهود بتواند در آن زندگى کنند.

ولى کدام عقل چنین حکمى را قضاوت مى کند؟

 

1 ـ تذکرة عودة، صفحه43. 

2 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 8، سال1387 هجرى قمرى، صفحه108. 

3 ـ کفاحى، تألیف هیتلر، صفحه14. 

4 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى)، صفحه164. 

5 ـ به کتاب تلمود مراجعه شود.

مقدمه - اسرائیل چگونه به وجود آمد؟

در اوائل این قرن، (بریتانیا) بزرگترین دولت استعمارگر را تشکیل مى داد، براى جلوگیرى از نفوذ روزافزون (آلمان) که با سرعتى چون برق سراسر دنیا را فرا مى گرفت سعى کرد تا سدّى از انسانها در برابر آلمان بسازد، در این زمینه ارتباط هائى با هریک از کشورهاى جهان مانند: هلند، بلژیک، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا به عمل آورد و در سال1907 کنفرانسى از بزرگترین سیاستمداران این کشورها تشکیل داد.

در پایان این کنفرانس که بیش از یک هفته طول کشید چنین اعلام شد: بزرگترین خطرى که ممکن است متوجه غرب شود بیرون رفتن سواحل دریاى مدیترانه از دست بریتانیا مى باشد.

چون این دریا که حلقه اتصال بین شرق و غرب را تشکیل مى دهد در دست مسلمانان است و مسلمانان یک ملّت واحدى هستند و داراى زمینهاى وسیع و منابع سرشارى مى باشند و احتمال مى رود که این ملّت بزرگ یک باره بپا خواسته و از قید اسارت، خویش را آزاد کرده، لذا به کشورهاى بزرگ توصیه مى شود که این ملّت واحد را متلاشى کرده و از اتّحاد و بیدارى آنها جلوگیرى کنند و در مرحله اوّل بایـد آفریـقا را از آسیا جـدا و منفصل کرد و هرگونـه اتحادى را بین این دو قاره از بین برد(1).

این نخستین عاملى بود که دولتهاى استعمارى را به فکر ایجاد یک دولت کاملاً اختلافى، آن هم در کنار دریاى مدیترانه انداخت، ولى تنها این را نمى توان دلیل وجود اسرائیل دانست، زیرا یک عامل دیگرى هم در این امر سهیم بود و آن عامل دین بود.

ریشه هاى این عامل را در سه هزار سال پیش باید جستجو کرد، یهود سالى که از فلسطین خارج شدند یعنى درست، سه هزار سال پیش بر فراق فلسطین گریه و زارى کردند، (حائط مبکى) یا دیوارِ نُدبه و گریه شاهد زنده براین گفتار است، این دیوار که در شهر بیت المقدّس است، ناظر گریه و زارى هاى زیادى بوده، که آخرین آنها، گریه هاى شوقى بود که از نخست وزیر، علما و سران یهود پس از شکست مسلمانان، پاى آن شنیده شد(2).

البته به قول بزرگترین تاریخ دادن عربى آقاى (فلیب حتى) در تاریخ نامى از دولت اسرائیل برده نشده است(3).

ولى (بن گوریون)(4) مى گوید: لازم نیست که نام اسرائیل در تاریخ درج شده باشد، همین قدر کافى است که ما این دولت را از هزارها سال پیش در قلبهاى خود بنا کرده ایم ما نام اسرائیل را از عصر یسوعا براین شهر نهادیم و در تاریخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (یهوذا) است.

هنگامى که ما ازاین شهر بسیار کوچک خارج شدیم، آن را در اعماق قلبهایمان حمل کردیم و تا به حال نام هریک از کوه ها، درّه ها و شهرهاى آن را در ذهن داریم(5).

در سال 117 (بارکوخیا) بنى اسرائیل را جمع کرد و آنها را براى تأسیس دولتى در فلسطین دعوت کرده ولى شکست خورد و این آرزو را به گور برد.

پس از این، حرکات مسلحانه براى تأسیس دولتى در این منطقه بسیار واقع شده ولى هیچ یک پیروز نگشته، تا آن که در سال1897 در شهر بال واقع در سوئیس کنفرانسى به ریاست (تیو دور هرتسل) تشکیل شده تا اولین گامها را براى ایجاد آن دولت بردارند.

هرتسل در سال1895 کتابى به نام (دولت یهود) به رشتهٴ تحریر در آورد و در آن از یهود خواسته بود که دولتى در فلسطین یا آرژانتین تأسیس کنند(6).

این کتاب که سر و صداى زیادى در جهان آن روز بپا کرد، به هرتسل فهماند که این پیشنهاد موافقان زیادى دارد و لذا فورا به ترکیه مسافرت کرده و از سلطان عبدالحمید درخواست کرد که در مقابل دریافت مبالغ زیادى، به یهود اجازه بدهد تا وارد فلسطین شوند(7). ولى چون سلطان عبدالحمید، این پیشنهاد را رد نمود، هرتسل به بریتانیا متوسل شد و بالاخره بریتانیا را راضى کرد که صحراى سینا را بدهد، چند مهندس یهودى با همکارى مهندسین انگلیسى براى کاوش به صحراى سینا رهسپار مصر شدند ولى چون زمینهاى صحراى سینا شن زار بود از آن صرف نظر کرده و براى استعمار فلسطین، نقشه هاى جدیدى ریختند.

درست در همین روزها بود که جنگ جهانى اوّل شروع شد (1914م) و نگرانى عجیبى، جهان و به خصوص یهود را فرا گرفته بود.

این جنگ که نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناک به نظر مى رسید، یک نوید بسیار درخشنده اى براى یهود بود و در همان وقت که رهبران انگلیسى از ترس، خواب نمى رفتند، یهود، در کمال آرامش و خوشحالى بسر مى بردند، زیرا بریتانیا سعى مى کرد آمریکا را داخل جنگ کند و از این راه جبهه خود را تقویت نماید ولى چون سیاست آمریکا بدست یهود بود، احتیاج شدیدى به آنها پیدا کرد.

یهود که براى یک چنین روزى دقیقه شمارى مىکردند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند که در مقابل آن که بریتانیا دولتى براى یهود در فلسطین تشکیل دهد، آمریکا را به هر طورى که شده داخل جنگ کنند.

(جیرالدکى اسمیت) مى گوید: بدون شک یگانه کسى که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود، نقشه این دسیسه بزرگ را در یک خانه بسیار کوچک واقع در حومه شهر لندن بدست آقاى (جیمس مالکولم) کشیده شد و سرانجام به پیروزى رسید(8).

و با این عمل بزرگترین پیروزى را در درجه اوّل نصیب یهود و در درجه دوّم نصیب بریتانا کرد.

(جیمس مالکولم) در خاطرات خود مى نویسد: در موضوع وارد شدن آمریکا در جنگ اوّل، من نقش مهمّى را دارا بودم و با سفرهاى متعدد خود به آمریکا، فرانسه و بقیه شهرهاى اروپائى و نشر مقالات مفصلى در مجله تایمز لندن و روزنامه هاى آمریکا توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم.

و از طرف دیگر مذاکرات بسیار وسیعى با رؤساى یهود در آمریکا و رهبران سیاسى آن کشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال1917م آمریکا را وارد جنگ کردم(9)در این وقت آقاى (حاییم وایزمن) رهبر صهیونیستها با آقایان (روتشیلدبر، لوید جورج، وینستون چرچیل و بلفور) فشار آوردند که فورا تصویب نامه اى براى حکومت یهود در فلسطین، صادر کنند. بریتانیا هم که قبلا یک چنین وعده اى به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف کرد که صورت این عهدنامه را طورى بنویسد که یهود را راضى کرده و عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند.

باز مالکولم مى نویسد: قبل از آن که پیش نویسى نوشته و عهدنامه اى مطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماینده (شریف حسین) امیر حجاز ملاقات کرده و موضوع را چنین شرح دادم: مى دانید که اگر آمریکا وارد جنگ نشود براى شما و ما بسیار زیان آور تمام خواهد شد و چون رؤساى یهود و صهیونیستها حاضر شده اند در مقابل آنکه بریتانیا تصویب نامه اى مبنى بر آن که یهود بر جزئى از فلسطین حکومت داشته باشند، آمریکا را به حومه جنگ بکشند....

بنا بر این از شما خواهش مى شود که در این باره از هرگونه تحریک عواطف و احساسات مردم جلوگیرى کنید.

البته من چندین بار هم با (لورنس) ملاقات کردم، او نیز موافقت خود را با این نقشه اعلام نمود. در این وقت بریتانیا از دکتر (وایزمن) که سمت رهبرى صهیونیستها را داشت خواهش کرد که تصویب نامه اى را او بنویسد.

(وایزمن) تصویب نامه را از زبان بلفور وزیر امور خارجه خطاب به روچیلد یهودى چنین نوشت:

عزیزم آقاى روچیلد:

حکومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن براى یهود در فلسطین مى نگرد و براى تسهیل آن منتهاى کوشش خود را مبذول خواهدداشت ولى نباید حقوق مدنى، سیاسى و دینى طوائف غیر یهودى مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسى و پستهاى برجسته اى که یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود.

سپس آن را به قاضى (براندیس) در واشنگتن تلگراف کرده تا موافقت (ویلسن) را بگیرد. و پس از آن که ویلسن بر آن موافقت کرد (آرثر جیمس بلفور) که وزیر خارجه بریتانیا بود، آن را به امضاء رسانده و بدست روچیلد یهودى ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد.

این عهدنامه در روز2 نوامبر1917 م، یعنى درست یکسال پیش از سقوط خلافت اسلامى و احتلال فلسطین از طرف انگلیس، به امضاء رسید. ولى مسلمانان پس از احتلال در سال1918م از آن با خبر شدند(10).

در سال1920 دولت بریتانیا اعلام کرد از این به بعد حکومت نظامى فلسطین به حکومت مدنى مبدّل خواهد شد.

یهود که منتظر یک چنین روزى بودند، فورا تصویب نامه اى را به امضاء سران کنفرانس حلفاء (متفقین) که در (سان ریمو) به تاریخ25 نوامبر1920 م، منعقد شده بود در آورده که در آن چنین آمده بود: باید فلسطین را در یک موقعیّت ادارى و سیاسى قرار داد که یهود براى تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادى را داشته باشد و حکومت انتداب، هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و براى این موضوع توصیه مى شود که کابینه اى براى رسیدگى به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسکن و کار بدهد و امتیازات شرکتها را اولاً به یهود بدهند تا براى تأسیس چنین میهنى بتوانند به نحو احسن کوشش کنند.

این تصویب نامه را سازمان ملل متحد که خود دست نشانده یهود بود(11)، در سال1922 تصویبب کرد و فورا بریتانیا آقاى (هربرت صموئیل) یهودى را بعنوان نماینده سامى بریتانیا به فلسطین اعزام داشت.

صموئیل که مدّت پنجاه سال در فلسطین بود تعداد ششصد هزار یهودى مهاجر را در این منطقه سکونت داد و پستهاى مهم را به آنها واگذار کرد و هرچه زمین بود، با سرنیزه از عربها خریدارى کرده بدست یهود داد و امتیاز تجارت خارجى را منحصرا به یهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع کرد، در صورتى که تسهیلات فراوانى براى خـریدارى اسلـحه نسبت به یـهود مبذول داشت(12).

فورد مى گوید: اگر جهان مى دانست، یا به او اجازه مى دادند که مردم دنیا بدانند چگونه یهودیان زمینهاى فلسطین را از دست عربها بیرون آوردند، چنان نفرت و بى زارى نسبت به یهود در دل آنها ایجاد مى شد که هرگز از یاد نمى رفت و بدون شبهه تمام کارها با معرفى (صموئیل) نماینده بریتانیا انجام مى گرفت، ولى مگر ممکن بود کسى از این واقعه ها و دزدیها و آدم کشیها صحبتى به زبان آورد؟

حتّى یکى ازکارمندان دولت بریتانیا وقتى خواست به دولت خود گزارشى راجع به زمین دزدى یهود بدهد، فورا از وظیفه خود برکنار شد(13).

از شروع جنگ جهانى اوّل همه فهمیدند که چه کاسه اى زیر نیم کاسه مخفى است و لذا (شریف حسین) امیر مکّه نامه اى در14/ژوئیه/1915 به رهبران بریتانیا نوشته و از آنها درخواست کرد که مرزهاى کشورهاى عربى را تعیین کنند، در این زمینه نامه هائى رد و بدل شده و سرانجام بریتانیا به شریف حسین اطمینان داد که فلسطین جزو کشورهاى عربى و مرزهاى آن محفوظ خواهد بود(14).

ولى آیا بریتانیا به وعده خود وفا کرد؟

آقاى عبدالله التل مى نویسد: قوانین بریتانیا در زمان انتداب، تمام درها را به روى مهاجرت یهود به فلسطین گشوده بود، بطورى که آقایان یهودى پیش از آن که از شهرهاى خود در آلمان و پولندا و آمریکا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطینى داده مى شد! در صورتى که عربهائى که از شرق اردن و سوریه به فلسطین آمده بودند و سالهاى درازى در آنجا سکونت داشتند اجنبى محسوب مى شدند!

و از طرف دیگر تمام قواى بریتانیا براى حمایت از یهود در تحت اختیار آنها بود! و براى سرکوب و جلوگیرى از هرگونه شورشى از طرف عربها پایگاه نظامى و قدرتى در شرق اردن به وجود آورد تا آن که دولت اسرائیل بدون هیچ دغدغه و دردسرى تشکیل شود(15)!

تا اینجا بریتانیا نقش خود را خوب بازى کرد و از این به بعد مى بایستى آمریکا وارد کار بشود و سرانجام اسرائیل بدست او تأسیس گردید و این افتخار بزرگ نصیب او گشت.

نویسنده معروف انگلیسى (دوجلاس رید) مى نویسد: در اواخر جنگ جهانى دوّم (ترومان) رئیس جمهورى اسبق آمریکا در خواست کرد که تعداد100000 یهودى به فلسطین مهاجرت نمایند، فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم کنند، با آن که همین آقاى ترومان در سال1947 در پارلمان آمریکا اعلام کرده بود که آمریکا هرگز راضى نیست که سرنوشت ملّتى بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هر آنچه آقاى مارشال وکیل وزارت امور خارجه خواست خطرهاى تقسیم شده را به آقاى ترومان گوشزد کند و او را از این کار منصرف سازد فایده نبخشید و پیش از آن که قواى نظامى بریتانیا از فلسطین خارج شوند یعنى در14/ مى/1948 دولت آمریکا به اسرائیل اعتراف کرد.

این اعتراف حتّى نسبت به نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانى بود.

در اثر این اعتراف ناگهانى جنگ خونینى میان عربها واسرائیل شروع شده و مارشال استعفا داد.

در همین زمان سازمان ملل متحد تشکیل جلسه داد و براى رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن به جنگ در آن منطقه قطع نامهٴ تقسیم را صادر کرد. به موجب این قطع نامه، مقرّر شد، صحراى (نقب) در اختیار یهود و (جلیل) دست عربها باشد. سازمان ملل براى اجراى این قطع نامه، آقاى (کونت برنادوت) را به فلسطین اعزام کرد و چون عربها حاضر نشدند صحراى نقب را به یهود واگذار کنند برنادوت پیشنهاد کرد، که اگر عربها راضى نیستند، نقب را به یهود بدهند، بر یهود لازم است که (جلیل) را گرفته و از نقب صرف نظر کنند، در اثر این پیشنهاد یهود آقاى برنادوت را بدون هیچ گونه مقدمه اى کشتند و با آن که برنادوت نماینده سازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نیویورک از رئیس عصابهٴ (اشترن) (قاتل برنادوت) استقبال شایانى بعمل آورد. و عجیب آن که هرکس از شخصیّتهاى آمریکا با قرارداد تقسیم مخالفت مى کرد، فورا کشته مى شد و یا از منصبش برکنار مى شد، مثلاً (جیمس فرستال) که یکى از مخالفان قرارداد تقسیم بود وکیل وزارت جنگ بود اوّل او را از منصبش برکنار نمود، در اثر فشارهاى گوناگون یهود خودکشى کرد(16).

این را هم به تاریخ باید اضافه کرد که سران لشکرهاى عربى در آن جنگ خیانت کردند و در عوض آن که زمینهاى فلسطین را از یهود بگیرند، زمینهاى زیادى را هم به آنها دادند و در نتیجه، جنگ به نفع یهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نمى شد یهود فقط بر3/5 میلیون دونم سیطره داشتند و حال آن که پس از جنگ، زمینهاى اسرائیل به (27.027.023) دونم رسید(17).

و آوارگان این جنگ1000000 انسان بودند!

و تمام اموال و دارائى که از مسلمانان گرفتند بیش از 95.000.000.000 ریال در سال منافع او بوده است(18)!

اسرائیل پس از جنگ تعداد202 قریه را تغییر داد و بیش از200 مسجد را خراب کرد و اکثر مقابر را نبش نمود و حتّى سنگهاى روى آنها را دزدیده و به یهود فروخت(19).

ناگفته نماند که پس از قیام اسرائیل نخستین کشورهائى که آن را به رسمیّت شناختند، آمریکا و انگلیس، سپس شوروى سابق و رفقاى آن بودند!

و به گفته علوبه: شوروى سابق و آمریکا در هیچ موضوعى اتفاق نکردند جز در به رسمیّت شناختن اسرائیل(20)!

بنا بر این اگر سؤال شود: (اسرائیل چگونه به وجود آمد)؟

در جواب باید گفت: (با نیرنگ آمریکا و بریتانیا و غفلت مسلمانان و تلاش یهود)!

 

1 ـ (قضایانا فى الامم المتّحدة)، تألیف خیرى حماد، صفحه126.

2 ـ (الأیام الحاسمة قبل معرکة المصیر)، تألیف محمود شیت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى.

3 ـ (تذکرة عودة)، تألیف ناصرالدین نشاشیبى، صفحه15. 

4 ـ نخست وزیر اسبق اسرائیل. 

5 ـ همان مدرک، صفحه16. 

6 ـ (تاریخ الحرکة الصهیونیة)، تألیف دکتر آلن تایلر. 

7 ـ همان مدرک. 

8 ـ (قضایانا فى الامم المتحدة)، صفحه128. 

9 ـ (دراستان فى الفضیلة)، صادره لندن1953. 

10 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه239. 

11 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب (When Prophets Speak)، تألیف لیتمان روزنتال یهودى مراجعه شود. 

12 ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه242. 

13 ـ (الیهودى العالمى)، تألیف هنرى فورد، صفحه154. 

14 ـ تفاصیل این نامه ها در کتاب (فلسطین والضمیر الانسانى) صفحه101 درج شده است. 

15 ـ (خطرالیهودیة العالمیة على الاسلام والمسیحیة)، صفحه243. 

16 ـ به کتاب (فى جهة ما جنوب السویس)، تألیف دوجلاس رید مراجعه شود. 

17 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه307. 

18 ـ تذکرة عودة، صفحه29. 

19 ـ اضطهاد العرب، جامعة الدول العربیة، چاپ قاهره1955 م. 

20 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى) تألیف علوبه. 

مقدمه - آرمانهاى غیر انسانى

یگانه آرمان یهود که صراحتا اعلام مى شود آن است که یک دولت یهودى جهانى بپا کنند، یعنى همه دنیا را تحت تصرّف خویش در آورند.

این حکومت بنا به گفته خود آنها از اسرائیل سرچشمه خواهد گرفت و پس از غلبه بر (نیل تا فرات) در راه آن گامهاى بزرگترى خواهند برداشت.

به عقیده آنها، اگر از (نیل تا فرات) را بدست بیاورند بقیه مناطق، خواهى نخواهى تسلیم خواهند شد، زیرا این منطقه که با منابع سرشار خود ثروتمندترین مناطق جهان را تشکیل مى دهد، گلوى دنیا محسوب مى شود و کسى که بتواند بر آن حکومت کند چنان است که بر جهان حکومت داشته است.

تورات مى گوید: در آن روز به ابرام (ابراهیم) گفت: این زمین را به نسل تو خواهم داد، از نهر مصر تا نهر بزرگ فرات(1).

تا آنکه خداوند تو و نسل تو باشم... همه زمین هاى غربت تو را به تو و نسل تو بر مى گردانم... زمین هاى کنعان را به ملک ابدى تو خواهم در آورد(2). یهود پروردگار ما در (حوریب) با ما سخن گفت: بس است آنچه در این کوه توقف نمودید، بروید بالاى کوه اموریین جنوب و سواحل دریا و زمین هاى کنعان و لبنان تا نهر بزرگ فرات را به تصرّف درآورید. داخل شوید و زمینهائى را که خداوند به آنها قسم یاد کرده که آنها را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب و فرزندان آنها بدهد تملّک کنید(3).

یهود براى تحقّق بخشیدن به این نویدها و مژده هاى دیگرى که در (تلمود) وارد شده است در مرحله اوّل یک حکومت مخفیانه مرکب از300 یهودى را تشکیل داد و یک نفر را (وارث سلیمان و داود) بعنوان پادشاه آن انتخاب نمود.

این حکومت مخفى در حقیقت صاحب مال، نفوذ و همه کاره اروپا بود(4).

آقاى (ولترراتنو) یهودى در روزنامه خود در تاریخ 25/12/1909 مى نویسد: سرنوشت اروپا فقط بدست300 نفر که هریکى رفقاى دیگر خود را بخوبى مى شناسد تعیین مى گردد. این300 نفر که همه یهودى مى باشند، داراى وسائل کافى براى سرنگون ساختن رژیمهاى مخالف هستند.

یهود این حکومت جهانى خود را به یک افعى بسیار بزرگى تشبیه مى کنند که از سال70م، براى نابود کردن جهان در حرکت است. دُم این افعى در فلسطین باقى خواهد ماند و سر آن به حرکت خواهد آمد، تا آنکه تمام دنیا خراب شود و در این وقت سر او از این جهانگردى ننگین خود باز گشته و در شهر بیت المقدّس زیر پرچم یهود آرام خواهد گرفت.

ولى چون این آرمان کاملاً غیر انسانى، با وجود ادیان و اخلاق، امکان پذیر نبوده است، آنها سخت مى کوشند تا از اخلاق و دین مفهومى باقى نماند.

خاخام (ریچران) در یکى از سخنرانى هاى خود که بر سر قبر (سیمون بن یهوذا) در شهر براغ سال1869م، ایراد کرده و در مجله (کانت مپران) که در تاریخ 1/7/1880م، چاپ شده است، مى گوید: پدران گذشته ما هر ساله کنفرانسى بر سر این قبر تشکیل مى دادند و این وظیفه ما است که اوّل هر قرن این کنفرانس را تشکیل داده و براى سیطره بر جهان طرح و برنامه ریزى بنمائیم.

اکنون هیجده قرن از جنگ یهوذا تا این زمان مى گذرد، براى این که خداوند وعده داده است ابراهام قدرت پیدا مى کند بر جهان و در این مدّت یهود، اهانتها و جسارتهاى زیادى بخود دیده و چندین بار قتل عام شده، ولى آنها تسلیم نشده و اگر در دنیا پراکنده مى باشند علّتش این است که دنیا ملک آنها است.

و اضافه مى کند: اینک ملّت ما گامهاى بزرگى را بسوى قله جهان برداشته و هر روز که مى گذرد بر قوّت و قدرت و نفوذ ما افزوده مى شود. ما خداوند این زمان را که عبارت از طلا است مالک هستیم، همان خداوندى که هارون آن را بصورت گوساله اى در آورد و ما آن را پرستش کردیم و اینک بصورت خداوند تمام مردم جهان در آمده است. در آن لحظه که طلاهاى جهان بدست ما در آید وعده هاى أبراهام (ابراهیم(ع)) را عملى خواهیم کرد و بر جهان سیطره کاملى خواهیم یافت.

 

1 ـ سفر پیدایش اصحاح، صفحه15. 

2 ـ همان مدرک، صفحه17. 

3 ـ تثنیه اصحاح اوّل.

4 ـ (الیهودیة العالمیة)، صفحه135.

 

یهود و آمریکا

آیا آمریکا در دست یهود است؟(1) این سؤال پس ازجنگ اخیر 1967م مسلمانان و اسرائیل و پس از آنکه آمریکا جانب یهود را گرفت، زیاد بر سر زبانها آمده است.

ولى قبل از هر چیز خوب است خلاصه اى از کتاب (یهود یگانه مشکله جهان) را نقل کنیم.

در حدود400 سال است یعنى از همان اوائل ورود (کلمبس) که یهود وارد آمریکا شده اند و از همان روز تا بحال زحمات زیادى کشیده تا بالاخره توانستند این کشورى را که امروز بزرگترین و ثروتمندترین کشورهاى جهان محسوب مى شود تحت نفوذ خود درآورند. و با آنکه (سویفیسات) حاکم آن روز به نیویورک که یکى از مستعمرات هلند بود، اعلامیه اى صادر کرد و در آن از یهود درخواست نمود از نیویورک خارج شوند، ولى در اثر سهام هاى زیادى که یهود در شرکتهاى هلندى داشتند، مدیران آنها از (ستویفیسات) خواهش کردند که از این امر صرف نظر کند.

آنچه را که این حاکم توانست انجام دهد این بود که به آنها اجازه نداد دکانهاى خود را بر سر چهار راهها و محلهاى عمومى و پرجمعیّت قرار دهند. ولى همان نیویورک، امروز بصورت محله اى از محلّه هاى یهود در آمده است. و بطور کلّى نیویورک بزرگترین مرکز یهود بشمار مى رود، زیرا همه تجارتخانه ها، کارخانه ها، صنایع و زمینها، ملک یهود است، هرگز به کسى اجازه نخواهند داد تجارت کند و یا ثروتى بهم رساند. بنا براین آمریکائیها نباید تعجب کنند هنگامى که خاخامهاى یهودى ادعا مى کنند که آمریکا همان میعاد گاهى است که پیامبران آنها وعده داده اند و نیویـورک، اورشلیم آنها و سلـسله جبـال راکى کوههاى (صهیون) است(2).

در ایّام (جورج واشنگتن) تعداد یهود بیش از چهار هزار نفر نبوده آنها در زمان جنگ استقلال، جانب آمریکا را گرفتند و حتّى به اهالى مستعمرات، کمکهاى زیادى کردند.

ولى پنجاه سال از این تاریخ نمى گذشت، که تعداد آنها از3300000 نفر بیشتر شده، امّا امروز تعداد آنها براى هیچکس معلوم نیست و این خود یکى از سیاستهاى یهود است زیرا سرشمارى آمریکا بدست آنهاست.

شما اگر تعداد فرانسوى ها، آفریقائى هاى ساکن آمریکا را از دولت بپرسید، فورا به شما اطلاع خواهند داد، تعداد آسیائى ها هم همه معلوم است، ولى آنچه معلوم نیست و همچنان در مخفى بودن آن کوشش بسیارى مى شود تعداد یهود است و شاید خود دولت هم آن را نداند زیرا پرونده هاى راجع به این موضوع همیشه مفقود و مجهول است(3).

معمولاً سینماها، تآترها، تجارت شکر، تجارت گندم، تنباکو، فولاد و پنجاه درصد از تجارت گوشت و بیش از 60٪ از تجارت کفش و اغلب صنایع، ادوات موسیقى و جواهرات و تمام مشروبات الکلى و صندوقهاى وام جهانى در دست یهود است(4).

بطور قطع مى توانیم بگوئیم که ملّت آمریکا راضى نبوده و نخواهد بود که یهود بازارهاى تجارتى خود را در این کشور متمرکز سازند، زیرا تاریخ چنین نشان داده که هرکشورى که یهود در آن تمرکز داشته باشد عوامل فساد در آن زیاد شده و در نتیجه کشورهاى دیگر نسبت به آن بدبین خواهند شد، چنانچه این امر نسبت به اسپانیا، آلمان و بریتانیا اتفاق افتاده است.

بسیار مى شنویم که بریتانیا چنین کرده است و آلمان چنان نموده است، ولى در واقع یهود آن را انجام داده و هیچ ارتباطى به دولت بریتانیا و آلمان ندارد.

امروز آمریکا بهمین درد مبتلاست و هر کارى را که یهود انجام مى دهند به نام ملّت آمریکا تمام مى شود، در صورتى که ملّت آمریکا از آن مبرّا مى باشد(5).

امروز ملّت آمریکا فقط با عینکهائى که یهود بر چشم آنها نهاده اند به دنیا مى نگرد و این بدبختى دیگرى است که نصیب ما مى شود.

یهود در هرگوشه و کنارى نفوذ کرده اند و حتّى کلیساهاى مسیحى در آمریکا تحت نفوذ آنهاست و در حقیقت منبرهاى کلیساها وسیله اى از وسائل تبلیغات یهودى مى باشد.

به عقیده من اگر کشیشها و کاردینال ها به حرفهاى خود رسیدگى کنند، خواهند دید که 70٪ از حرفهاى آنها از افکار یهودى سرچشمه گرفته است(6).

برنامه هاى اقتصادى آمریکا فقط بدست یهود اجرا مى شود.

شاید افکار عمومى مردم و سرمقاله هاى روزنامه هاى آمریکا، از افکار خود یهود، یهودى تر است.

اگر در دنیا مکانى وجود داشته باشد که افکار یهودى را به مردم تزریق کند، همان کنیسه هاى آمریکا است(7).

اگر یهود در اعماق کلیساها دست یافته اند، آیا ممکن است در دانشگاهها دست نداشته باشند؟

تمام دانشگاههاى آمریکا از نفوذ یهود و افکار و عقائد آنها رنج مى برند(8).

در آمریکا دو سازمان یهودى وجود دارد یکى به نام (کهیلا نیویورک) و دیگرى به نام (کابینه یهودى آمریکا).

(کهیلا) امروز به صورت یک حکومت مستقلى در آمده است، تمام قراردادهاى او قانون حساب مى شود و شاید این سازمان قویترین اتّحادیّه هاى یهودى را تشکیل مى دهد.

علّت هجرت کردن روزافزون یهود به نیویورک، وجود همین سازمان است. (کهیلا) نسبت به یهود حکم رُم نسبت به نصارى و مکّه نسبت به مسلمانان را دارد(9).

وجود کهیلا دلیل بسیار محکمى است بر علیه کسانى که مى گویند: (یهود یک عنصر منقسم برخود و متنافرى را تشکیل مى دهد)، زیرا در این سازمان امپریالیستها و توده ئیها و خاخامهاى یهودى چون برادر بر سر یک میز نشسته و زیر پرچم (یهوذا) براى مقاصد خود نقشه ریزى مى کنند(10).

هر فرد یهودى در آمریکا دست کم در یک سازمان مخفى اسم نویسى کرده است(11).

کهیلا نام خود را تغییر داده و نام (کنفرانس یهودى جهانى) را براى خود نهاده است و تقریبا تمام آرمانهاى خود را به تحقّق رسانده است(12).

هزاران سازمان مخفى تابع کهیلا وجود دارد.

خوب است از این آقایان یهود که همیشه سعى کرده اند خود را وطن پرست قلم داد کنند، سؤال کنیم: این سازمانها براى چیست؟ و بر علیه کیست؟ و آنها چرا اینقدر تلاش مى کنند تا نیویورک را از هر عنصر مخالفى جدا سازند؟ و اگر فرض کنیم آنها وطن پرست هستند هیچ احتیاجى به سازمان نخواهند داشت(13).

کهیلا درس عبرتى است که دنیا باید آن را به خوبى فرا گیرد تا از سرعت نفوذ یهود باخبر بوده و صورت جهانى که به فرمان یهود حکم مى کند در نظر بیاورد(14).

حزب جمهورى آمریکا دامن گرمى براى یهود بوده است و لذا همیشه این حزب در انتخابات پیروز مى شود و در حقیقت این حزب را همان سازمان کهیلا مى چرخاند.

تعیین رئیس جمهورى آمریکا جز به دستور یهود، بدستور و فرمان کس دیگرى نیست، ولى بیچاره ملّت آمریکا گمان مى کند که خود آنها رئیس جمهورى را تعیین مى کنند، چنانچه رئیس جمهور پس از انتخابات با آنها کج رفتارى کند، آنقدر در باره او دزدى کشف خواهد شد! که بالاخره یا تسلیم مى شود و یا از صحنه بیرون مى رود.

هنوز یهود همان سیاست قدیمى خود را در پیش گرفته است مبنى بر این که نباید یهودى را جلو انداخت، بلکه باید بیگانگان را صورت قرار داده و یهود در پشت صحنه باشند. فایده این کار این است که آنها با سرکاربودن بیگانگان بیش از ظاهر بودن یهود مى توانند اغراض خود را اعمال کنند، زیرا اگر یهودى رئیس باشد و علنا به اهداف یهود کمک کند، مردم او را متهم کرده و شاید از یهود متنفر شوند، در صورتى که اگر آنها همچنان زیر پرده باشند هیچگاه مورد اتهام قرار نخواهند گرفت و در این صورت هم از انتقاد، سالم مى مانند و هم خواسته هاى خود را جامه عمل مى پوشانند(15).

در آمریکا سازمان دیگرى وجود دارد به نام (سازمان تامانى). گرچه این سازمان در ظاهر از صحنه هاى سیاسى خارج شده ولى در واقع اگر قوى تر و با نفوذتر نشده باشد ضعیف تر نشده است. سرمایه این سازمان را از تجارت جنس ظریف (زنان و دختران) و مواد مخدر تأمین مى کنند!.

چندى پیش دولت آمریکا تحقیقاتى در این باره بعمل آورده و مردم بدترین نوع جنایت (یعنى تجارت جنس ظریف) را به چشمهاى خود مشاهده کردند و آنقدر رسوائى این عمل زشت، بالا بود که بسیارى از این بازرگانان بشردوست یهودى، مجبور شدند که نام و فامیلى خود را عوض کنند! و اینک بهترین و معروفترین فامیلهاى یهودى در نیویورک اسمهاى مستعار دارند(16).

تآتر... و سینما

دیرزمانى است که یهود مى کوشد تا هرچه وسائل تبلیغاتى است مانند تآتر و سینما را منحصرا تحت تصرف خود در آورد. و معمولاً چون تآتر تأثیر شگرفى در مغز و تفکّر افراد جامعه مى گذارد، یهود کارى کرده است که برنامه تآتر دست آنها باشد تا هیچ نمایشى بر علیه آنها اجرا نشود(17).

سیطره یهود، منحصر به تآتر نیست بلکه از یک طرف تمام سینماها از مال یهود است و از طرف دیگر صاحب امتیاز آنها مى باشند و همچنین است شرکتهاى فیلم بردارى که همه یهودى مى باشند.

مشکل اینجاست که هرجا یهودى باشد مشکلات و انحرافات فراوان است، هر یهودى به سهم خود مى کوشد تا اخلاق ملّتها را فاسد کند و از این راه بر مغز و روح مردم پیروز شود.

این مشکل بصورت رسوائى بزرگى در تآترها و سینماهاى آمریکا به وضوح دیده مى شود(18).

موسیقى... و یهود

مردم از آنکه خانه هایشان محل رقص و غنا و موسیقى شده است بستوه آمده اند ولى آنها نمى دانند که موسیقى و غنا جزو احتکارات یهود است، این یهود هستند که جوانهاى ما را یک مشت افراد نادان و کم اطلاع به بار آورده اند.

و همین موسیقى (جاز) که امروز درهر محفلى صورت وحشتناک خود را ظاهر مى کند یکى از اختراعات خطرناک یهود است که آن را براى فساد اخلاق جوانان ساخته اند(19).

معمولاً اگر کسى در فساد هائیکه جامعه امروز را تهدید مى کند تحقیقى بعمل آورد بدون شک خواهد یافت که دست یهود در تمام آنها دخالت دارد و حتّى جنگهاى خونینى که تا به حال هزاران انسان را به کشتن داده است بدست مرموز یهود برپا شده است(20).

شراب... و یهود

جون فوستر فریزر در کتاب (یهودى فاتح) که در سال1916 چاپ شده است مى نویسد: تجارت ویسکى در آمریکا، منحصر به یهود است. و 80٪ از اعضاى کابینه بازرگانان شراب، یـهودى هستند چنانچه تجارت انـواع سیگار هم منحصر به یهود است(21).

یگانه کسیکه از شراب تبلیغ مى کند یهود هستند زیرا شما هیچ نمایش، کتاب قصّه، فیلم و غیره را خالى از اسم شراب نخواهید یافت. مى دانید چرا؟ براى این که این تجارت آنها است و آن هم تبلیغات آنها(22)! آیا پس از همه این تبلیغات نمى توان گفت که یهود به قسمتى از آرمانهاى خود رسیده اند؟

 

1 ـ تألیف هنرى فورد میلیونر مشهور، در این کتاب بحثهائى پیرامون تاریخ یهود در آمریکا، گوشه هائى از نفوذ یهود، قربانیان یا جبّاران، آیا یهود امّتى را تشکیل مى دهند؟ برنامه هاى سیاسى یهود، مقدمه اى بر کتاب پروتکلها، چگونه یهود از سلطه خود استفاده مى کنند، نفوذ یهود در سیاست آمریکا، بُلشفیکها و صهیونیستها، سیطره یهود بر تآتر و سینما، شراب، قمار، فساد، مشکله بزرگ جهان، مد و جزر در سلطان مالى یهود، سیطره بر روزنامه ها، دولت جامعه (یهوذا) و غیره مى باشد. یکى از کتابهاى سودمندى است که اخیرا در کشورهاى عربى انتشار یافته است. و این کتاب در سال1921 از طرف شرکت ماشین سازى مشهور (فورد) منتشر گردید و بلافاصله یهود نسخه هاى آن را جمع کرده و آتش زدند. فورد پس از تألیف این کتاب آنقدر مورد انتقاد محافل آمریکائى قرار گرفت که بالاخره مجبور شد معذرت نامه اى را که روزنامه ها از طرف او چاپ کرده بودند امضاء کند، هر نسخه اى از این کتاب در آمریکا800 دلار بفروش رسید!

2 ـ (یهود یگانه مشکله جهان)، صفحه19. 

3 ـ (یهود یگانه مشکله جهان)، صفحه58. 

4 ـ همان مدرک، صفحه22. 

5 ـ همان مدرک، صفحه23. 

6 ـ همان مدرک، صفحه31. 

7 ـ همان مدرک، صفحه33. 

8 ـ همان مدرک، صفحه34. 

9 ـ (یهود یگانه مشکله جهان)، صفحه109. 

10 ـ همان مدرک، صفحه109. 

11 ـ همان مدرک صفحه110. 

12 ـ همان مدرک، صفحه113. 

13 ـ همان مدرک، صفحه116. 

14 ـ همان مدرک، صفحه112.  

15 ـ همان مدرک، صفحه132. 

16 ـ همان مدرک، صفحه136. 

17 ـ همان مدرک، صفحه162.  

18 ـ همان مدرک، صفحه163. 

19 ـ همان مدرک، صفحه184. 

20 ـ همان مدرک، صفحه184.  

21 ـ همان مدرک، صفحه199.  

22 ـ همان مدرک، صفحه203. 

مقدمه - این عقده ها ترکیده مى شود

همیشه عقده هاى حقارت واکنشهاى زیان آورى داشته است، ولى تاریخ واکنشى بسان واکنشهاى عقده یهود ندیده است، واکنشى که دهها جنگ را بپا کرده است و صدها میلیون انسان را بکشتن داده است.

یهودیها براى جبران آن همه زجرها، محفلها و حزبهاى گوناگونى تشکیل دادند، تا بوسیله آن بتوانند انتقام آن همه فشار و سختگیریهاى مردم را از ملّتهاى ضعیف و ناتوان بگیرند.

الف: اولین محفل آنها که در قرن هفدهم تأسیس شد، محفل (ماسونى) بود که پیروزى هاى زیادى را نصیب یهود کرد(1). بطوریکه در اعلامیه هاى خود بیان نمودند، سه هدف اساسى را در محافل خود دنبال مى کنند.

1 ـ محافظت از یهودیسم در کلّ جهان.

2 ـ نابود کردن سایر ادیان جهان.

3 ـ دمیدن روح کُفر و الحاد، در ملّتها(2).

سرچشمه محفل از بریتانیا بود و در تمام جهان از آنجا شروع شد و به سرپرستى آن:

اولین محفل آنها در پاریس در سال1732 میلادى تأسیس گردید.

و اولین محفل ماسونى در جبل الطارق در سال1727م و در آلمان در سال1733م، در پرتغال در سال1735م، در هلند در سال1745م در سویس در سال1740م، در دانمارک در سال1745م، در ایتالیا در سال1763م، در بلژیک در سال1765م، در شوروى در سال1771م آغاز بکار کرده و تا سال1907م پنجاه محفل علنى تشکیل شد(3).

ب: دومین واکنش آنها تأسیس سازمان (بناى برث) در تاریخ 13/10/1842م بود. این سازمان که در شعله ور کردن آتش جنگهاى جهانى اوّل و دوّم سهیم بود(4) از طرف مهاجرین یهود بوجود آمد.

در عهد آیزن هاور رئیس جمهور اسبق آمریکا که خودش رئیس این سازمان بود، آقاى (فلیپ کلولزنیک) را بعنوان رئیس نمایندگان آمریکا در سازمان ملل متحد تعیین کرد.

در حال حاضر این سازمان در آمریکا و کشورهاى اروپائى بطور علنى مشغول فعالیّت است(5).

ج: سومین واکنش آنها، جنبش (صهیونیسم) بود.

هدف این جنبش ارتجاعى و نژادى آن بود که حکومت موهوم و خیالى بنى اسرائیل را باز گرداند و بر خرابه هاى مسجدالاقصى (هیکل حضرت سلیمان) را بنا کند(6).

ابتداى این حرکت را مى توان سال1816م دانست، گرچه هرتسل (1860 ـ 1904م) براى اولین بار آن را علنى کرده و خیلى ها آن را از ابتکارات هرتسل دانسته اند.

به عقیده صهیونیستها هر یهودى صهیونى است، ولى لازم نیست که هر صهیونى یهودى باشد، زیرا اسامى اعضاء این حرکت افراد زیادى را نام مى برد که هیچ یک آنها یهودى نبوده است، مانند: (چرچیل، ایدن، ترومان، آیزن هاور، کندى و جانسون).

چرچیل در اواخر حیات خود مى گفت: من یک صهیونى واقعى هستم و افتخار مى کنم(7).

(پُرُتُکلهاى(8) حکماى یهود) از آنِ همین حرکت است. این کتاب خطرناکترین برنامه هاى صهیونیها را براى سیطره بر جهان فاش مى کند(9).

د: چهارمین واکنش یهود را جمله (ضدّ سامى)(10) تشکیل مى دهد، که این دروغ بزرگ سلاح بُرّنده یهود شده است.

یهودیان چگونه از آن استفاده مى کنند؟!

دست هاى خرابکار یهود بر همه جنگها و کشمکشهاى جهان اثر گذاشته، ولى مگر کسى مى تواند آن را فاش کند؟

1 ـ هنگامى که خاندان سلطنتى (ساسون) در سال 1832( إلى) 1864 تجارت مواد مخدر را بدست گرفتند و مردم در این عمل اظهار نارضایتى کردند، یهودیان فریاد زدند (ضدّ سامى).

2 ـ هنگامى که یهود دو جنگ جهانى اوّل و دوّم را برپا کردند، مردم خواستند آنها را مفتضح کنند، فریاد زدند: (ضدّ سامى).

3 ـ هنگامى که دکترهاى یهودى در آمریکا میکروب سرطان را براى آزمایش به چند جوان مسیحى تزریق کردند و مردم خواستند از آن جلوگیرى کنند، فریاد زدند: (ضدّ سامى)(11).

4 ـ هنگامى که میلیونر مشهور آقاى (هنرى فورد) کتاب (یهود، یگانه مشکله جهان) را انتشار داد، آنقدر یهود با سلاح (ضدّ سامى) با او جنگ کردند که بالاخره مجبور شد نامه اى که خود یهود نوشته بودند بعنوان معذرت خواهى، او امضاء کند و از آنها پوزش بطلبد(12). (حاییم وایزمن) مىگوید: ما هر کجا برویم سلاح (ضدّ سامى) را با خود حمل خواهیم کرد(13). و یهود این سلاح را در آمریکا، انگلستان و فرانسه بکار برده و نتائج بسیار مفیدى را از آن بدست آورده است.

 

1 ـ براى توضیح بیشتر بهمین کتاب مراجعه شود.

2 ـ (الماسونیة منشئة ملک اسرائیل)، تألیف محمّد على زعبى، بیروت1956 م.

3 ـ به دائرةالمعارف بریتانیا ماده (فرماسورى) مراجعه شود.

4 ـ (خطرالیهودیة العالمیة على الاسلام والمسیحیة)، صفحه154. 

5 ـ (الخطر المحیط بالاسلام)، صفحه203. 

6 ـ (تاریخ الحرکة الصهیونیة)، تألیف دکتر آلن تایلر. 

7 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه172. 

8 ـ قراردادها. 

9 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه150. 

10 ـ سام یکى از فرزندان حضرت نوح علیه السلام است واز اقوامى که به او منتسب هستند، مانند: اعراب و عبریها را سامى گویند. 

11 ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه 174. 

12 ـ مقدمه کتاب (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه12. 

13 ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه 178.