در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

در باره ائمه (علیه السلام)

السلام علیک یا فاطمه زهرا

عصمت و افضلیت حضرت زهرا




آیه کریمه تطهیر: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/33) بهترین گواه است بر عصمت بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به اضافه آیات کریمه و روایات شریفه ای که در مانند کتاب شریف «اصول کافی» «باب الحجّة» آمده است، و نیز مقام پیوند دادن رسالت و نبوت را به مقام امامت و ولایت که قرآن مجید به آن اشاره نموده و فرموده است: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ... یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»(رحمن/19و22) که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و نُه امام معصوم از فرزندان امام حسین علیه السلام می باشند دلالت کافی بر عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها دارد، و آن هم عصمت بالایی که حضرت را بعد از پدر در مقام کفو امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام قرار داده است.

قصه حضرت آدم (علیه‌السلام)

قصه حضرت آدم (علیه‌السلام)


نام مبارک حضرت آدم (علیه‌السلام) که نخستین پیامبر است، شانزده بار به نام آدم (علیه السلام) و هشت بار به عنوان بنی آدم(علیه‌السلام) و یک بار به عنوان ذریّه آدم (علیه‌السلام) بر روی هم بیست و پنج بار، در نه سوره و در بیست و پنج آیه، در قرآن مجید آمده است.[۱]

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: «دلیل نامیدن آدم (علیه‌السلام) به این اسم، بدان خاطر است که او از ادیم و پوسته و قشر زمین آفریده شده است و شیخ صدوق گوید: ادیم نام چهارمین لایه درونی زمین است که آدم (علیه‌السلام) از آن خلق شده است.[۲]
خداوند آدم (علیه‌السلام) را بدون پدر و مادر بیافرید، تا دلیل باشد بر قدرت الهی.[۳]
وی نهصد و سی سال عمر کرد[۴]، و سرانجام در پی تبی طولانی در روز جمعه یازدهم محرم وفات یافت و در غاری میان کوه ابوقبیس دفن شده و صورت او به طرف کعبه قرار دارد.[۵]
در قرآن مجید راجع به حضرت آدم (علیه‌السلام) حالات مختلف و گوناگونی ذکر شده و ما به یازده قسمت از حالات مزبور اشاره می‌کنیم که عبارتند از:
نخست: خلقت حضرت آدم (علیه‌السلام) و آفرینش او
آدم(علیه‌السلام) از دو بعد تشکیل شده، جسم و روح، خدا نخست جسم او را آفرید، سپس از روح خود در او دمید و به صورت کامل او را زنده ساخت. از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که درباره چگونگی آفرینش انسان آمده، به خوبی استفاده می‌شود که انسان در آغاز، خاک بوده است.[۶]
[از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سؤال شد که آیا سرشت آدم (علیه‌السلام) از تمام انواع گل بوده است و یا نوعی خاص از آن؟ حضرت فرمود: سرشت وی از تمام گل بوده است و اگر غیر این می‌بود انسان‌ها یکدیگر را باز نمی‌شناختند و تمام آن‌ها به یک شکل و صورت می‌بودند و همچنانکه خاک کره زمین در رنگ‌های مختلف از سفید و سرخ و بور و زرد متنوع است و نیز به جهت شرایط آب و هوایی به صورت حاصلخیز و شوره‌زار درآمده است، به همان شکل انسان‌ها نیز به صورت نژاد‌ها و رنگ‌های مختلف در سراسر جهان پراکنده شده‌اند.][۷]
سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل درآمده است،[۸] و بعد به گل بدبو (لجن) تبدیل شده[۹]، سپس حالت چسبندگی پیدا کرده[۱۰]، و بعد به حالت خشکیده درآمده و همچون سفال گردیده است. [۱۱]
فاصله زمانی این مراحل که چند سال طول کشیده روشن نیست. این قسمت نشان دهنده مراحل تشکیل جسم آدم (علیه‌السلام) است که همچنان تکمیل شد، تا به صورت یک جسد کامل درآمد، آنگاه خداوند تبارک و تعالی به هنگام غروب روز جمعه از روح خویش در آدم(علیه‌السلام) دمید،[۱۲] و به صورت کامل او را زنده ساخت.
دوم: انتخاب آدم(علیه‌السلام) از جانب خداوند به پیامبری
قرآن در این خصوص می فرماید: «ان الله اصطفی آدم و نوحاً و ال ابراهیم؛ همانا خداوند برگزید (از میان جهانیان وقت) آدم و نوح(علیهماالسلام) و ...».[۱۳]
هنگامی که خداوند اراده کرد تا در زمین خلیفه و نماینده‌ای که حاکم زمین باشد قرار دهد، این موضوع را به فرشتگان خبر داد،‌ولی فرشتگان از این خبر شگفت زده شدند و با خود گفتند: کسی که جانشین خدا در زمین او خواهد شد هرگز نمی‌تواند عالمی برپا سازد که از نظر پاکی و رحمت برابر با ملکوت آسمان باشد، چه این که خداوند پیش از آدم(علیه‌السلام) انسان‌هایی را آفریده بود و آنان در زمین به فساد و تباهی پرداختند. فرشتگان به خدای خود چنین عرضه داشتند: آیا در زمین انسانی را قرار می‌دهی که با گناه و معصیت در آن، فساد کند و به خونریزی بپردازد، در حالی که ما آن گونه که در شأن توست، تو را منزه دانسته و به شکرانه‌ات تو را مدح و ستایش می‌کنیم! فرشتگان بدین جهت این سخن را به خدای خویش عرضه کردند، که خویشتن را برتر از آفریده‌ای می‌دانستند که قرار بود جانشین قرار گیرد و خود را به جانشینی در زمین سزاوارتر از او می‌پنداشتند. اما خدای متعال با اسرار غیبی که بر آنان پوشیده بود و حکمتی که خاص آفرینش آدم (علیه‌السلام) بود به آنان پاسخ داد: خداوند چیزی را می‌داند که آنان از آن آگاهی ندارند.[۱۴]
سوم: تعلیم اسماء به آدم (علیه‌السلام)
پس از آنکه خداوند، حضرت آدم (علیه‌السلام) را آفرید، اسماء[۱۵] را به وی آموخت، تا در زمین توان یافته و به نحوی بایسته از آن‌ها بهره‌مند گردد، از طرفی خدای سبحان اراده فرموده بود که عیناً به فرشتگان بنمایاند، این آفریده جدیدی که به دیده حقارت بدان می‌نگریستند، دارای دانش و شناختی برتر از آنان است و به همین دلیل از آنان خواست که اگر به گمان خود راست می‌گویند و به جانشینی در زمین از آدم(علیه‌السلام) سزاوارترند، به وی خبر دهند، از آن اسمائی که تعلیم آدم (علیه‌السلام) داده شد. ولی فرشتگان از پاسخ درمانده و با عذر و پوزش، خدای خویش را مخاطب قرار دادند: «خدایا ما تو را آن گونه که سزاواری، منزه می‌دانیم و بر اراده تو معترض نیستیم، چرا که ما از علم و دانش جز آنچه به ما بخشیده‌ای، بهره‌ای نداریم و تو از هر چیز آگاهی، و کارهایت بر اساس حکمت است.»
سپس خداوند به آدم(علیه‌السلام) فرمود: ای آدم(علیه‌السلام) خبر بده به آن فرشتگان از آن اسماء (که به تو تعلیم داده شده است). وقتی که آدم(علیه‌السلام) فرشتگان را از آن اسماء خبر داد، فرشتگان در شگفتی فرو رفتند، خداوند به آنها فرمود: «آیا به شما نگفته بودم که من (خداوند) عالم به غیب و پنهانی‌های آسمان‌ها و زمین هستم و آگاهم به آنچه آشکارا می‌گویید و آنچه را نهان می‌دارید». [۱۶]
چهارم: سجده کردن فرشتگان به آدم(علیه‌السلام)
موضوع تکامل انسان، تا به درجه‌ای که فردی از آنان به نام آدم(علیه‌السلام)، برگزیده خداوند قرار گرفت و این خلقت و تکامل آن و اختیار کردن برگزیده‌ای از آن، تا جایی که به فرشتگان دستور رسید، یک چنین سمبل خلقت را مورد تکریم و احترام فوق العاده‌ای قرار داد. به قسمی که او را برای کمال خلقت و برگزیدگی وی، مورد سجده تکریم و تعظیم نه عبودیت قرار دهند. این حقیقت در پنج آیه مختلف مطرح شده، و تکرار آن مستوجب عظمت یک چنین سمبلی واقع گشته، که بدانند نه یکبار و نه دوبار، بلکه پنج بار در سوره‌های گوناگون قرآن، آن هم با عبارات و کلمات مختلف عنوان گردیده است.[۱۷]
چنانکه می‌فرماید: «به یاد آور! ای محمد (صلی الله علیه و آله) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم سجده کنید به آدم (علیه‌السلام)، و همه سجده کردند جز ابلیس، که سرپیچی کرد و تکبر ورزید واز کافرین محسوب گشت.»[۱۸]
همه فرشتگان – برای امتثال امر خداوند – بر آدم(علیه‌السلام) سجده کردند مگر شیطان که از سر عناد و تکبر، از سجده کردن سرباز زد، خداوند سبب سجده نکردن او را می‌دانست، با این همه، علت را از او جویا شد. ابلیس برتری خود را بر آدم (علیه‌السلام) و این که وی از آتش و آدم(علیه‌السلام) از گل آفریده شده است عنوان کرد، به نظر ابلیس، آتش برتر از گل بود و بدین سان فوق العاده تکبر ورزید، در این هنگام خدای سبحان او را از بهشت راند و به دلیل تکبرش، وی را پیوسته تا روز قیامت مورد لعنت خویش قرار داد.[۱۹]
رانده شدن ذلّت بار شیطان از بهشت، پاداش عناد، تکبر و سرپیچی وی از سجده بر آدم(علیه‌السلام) بود، شیطان از پروردگار خویش درخواست کرد تا روز قیامت او را زنده نگاه دارد. خدای متعال نیز بنا به حکمتی که اراده فرموده بود به او پاسخ مثبت داد، ابلیس درخواست خود را این گونه بیان کرد:
«پروردگارا! به دلیل این که به هلاکت (راندن) من حکم کردی.سوگند می‌خورم تمام تلاشم را به کار ببرم و فرزندان آدم(علیه‌السلام) را گمراه کرده، آنها را از راه تو منحرف سازم و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نخواهم کرد واز هر راهی که بتوانم به سراغ آنان رفته، از غفلت و ضعف آن‌ها استفاده خواهم کرد تا آنان را فریفته، به فساد و تباهی بکشانم‌ و بیشتر آن‌ها را از شکرگزاری تو منصرف سازم».
ولی خداوند او را نکوهش کرد و فرمود: «ای نکوهیده و طرد شده از رحمت من، از بهشت بیرون رو، سوگند می‌خورم که جهنم را از تو و همه پیروانت از فرزندان آدم(علیه‌السلام) آکنده خواهم ساخت.»[۲۰]
پنجم: سکونت آدم و حوا(علیهماالسلام) در بهشت و اخراج آن‌ها
پس از برگزیدگی آدم(علیه‌السلام) و مسجود فرشتگان قرار گرفتن، به وی و زوجه‌اش از جانب خداوند دستور رسید که در بهشت مسکن گزینند و به نعمت‌های خدایی متنعم گردند ولی از یک درخت ممنوعه تناول نکنند و نزدیک آن نگردند، چنانکه می‌فرماید: «گفتیم به آدم(علیه‌السلام) و همسرش در بهشت مسکن اختیار بنمایید و از نعمت‌های آن فراوان بخورید، ولی نزدیک این درخت برای خوردن نشوید، زیرا از ستمکاران (به خویشتن) خواهید گردید.»[۲۱]
ولی شیطان به سراغ آن‌ها آمد و آن‌ها را وسوسه کرد، تا لباس‌های تقوا را که باعث کرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. به آنها گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، مگر به خاطر اینکه – اگر از آن بخورید – فرشته خواهید شد، یا جاودانه در بهشت خواهید ماند و برای آنها سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم،» به این ترتیب آن‌ها را با فریب‌کاری، از مقامشان فرود آورد، هنگامی که آن‌ها فریب شیطان خورده واز آن درخت تناول کردند، لباس‌های کرامت و احترام از اندامشان فرو ریخت. خداوند آن‌ها را سرزنش کرد و به آن‌ها فرمود: «آیا من شما را از آن درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست.»
آدم و حوا(علیهماالسلام) به طور سریع به اشتباه خود پی بردند و توبه کردند و به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهی طلب رحمت کرده و گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم روا داشتیم، اگر ما را نبخشایی و از ما درنگذری، قطعاً در زمره زیانکاران خواهیم بود.» ولی خداوند آدم و حوا(علیهماالسلام) را از بهشت به زمین فرود آورد و آن‌ها را آگاه ساخت که فرزندانشان با یکدیگر دشمنی می‌کنند، آن‌ها باید در زمین اقامت گزینند و آن‌ را آباد سازند و تا پایان عمرشان از آن بهره‌مند شوند و خدای سبحان آن‌ها را رهنمون شود. هر کس از هدایت الهی پیروی کند، در دنیا مرتکب گناه نشده و هرگز در آن به بیچارگی نمی‌افتد.» [۲۲]
ششم: درختی که آدم و حوا(علیهماالسلام) از آن نهی شده بودند
در داستان آدم(علیه‌السلام) آمده است، که خداوند همه خوردنی‌های بهشت را بر وی آزاد و حلال کرد و او را تنها از خوردن و نزدیک شدن به یک درخت منع فرمود. در این‌که این درخت چه بوده است؟ مرحوم طبرسی روایات بسیاری می‌آورد که این درخت بوته گندم بوده است، ولی در روایات دیگری گفته شده که تاک یا نهال انجیر بوده است.[۲۳] و شیخ طوسی افزون بر روایات گندم و انگور و انجیر، روایتی از حضرت علی(علیه‌السلام) می‌آ‌ورد که این درخت، درخت کافور بوده است.[۲۴]
هفتم: بهشتی که جایگاه آدم(علیه‌السلام) بود، آیا در زمین بوده یا آسمان؟
مقدمه: عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه‌السلام) سؤال شد: «آدم و حوا (علیهما السلام) قبل از خروج از بهشت چه مدتی را در آنجا به سر بردند؟ حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی به هنگام غروب روز جمعه از روح خویش در آدم(علیه‌السلام) دمید، آنگاه حوا (علیهاالسلام) را از پهلوی آدم(علیه‌السلام) آفرید و در همان هنگام، بعد از سجده فرشتگان، آن‌ها را در بهشت خویش جای داد. به خدا قسم آن‌ها جز شش ساعت را بیشتر، در خلد برین به سر نبردند و شبی را در آن‌جا به صبح نیاوردند، تا آنکه مرتکب ترک اولی شده و عریان در میان باغستان عرش رها بودند، خداوند آن‌ها را مخاطب قرار داد: مگر من شما را از این درخت منع نکردم، آدم(علیه‌السلام) از کرده خویش پشیمان گشته و به حالت خضوع از راه حیا و شرمندگی درآمده و گفت: «ربنا ظلمنا انفسنا و اعترفنا بذنوبنا فاغفر لنا» خداوند به آن دو فرمود: «از عرش من به زیر آیید، چرا که بهشت من جایگاه گنهکاران نیست.»[۲۵]
مفسران پیرامون بهشتی که آدم(علیه‌السلام) در آن می‌زیست، اختلاف نظر دارند: که آیا در زمین بوده است یا در آسمان؟
نظریه اول: آنچه رجحان دارد این است، که به چند دلیل این بهشت در زمین بوده است.[۲۶]
۱. خدای سبحان آدم(علیه‌السلام) را در زمین آفرید، چنانکه در فرموده خدای متعال آمده است: «انی جاعل فی الارض خلیفه»[۲۷] در پی آن خداوند بیان نفرمود که وی را به آسمان منتقل کرده است.
۲. خداوند بهشت موعود (بهشت جاودان) را در آسمان توصیف فرموده است، پس اگر آدم(علیه‌السلام) در این بهشت جای داشت شیطان جرأت نمی‌کرد به او بگوید «آیا تو را به درختی جاودانه و سلطنتی کهنه نشدنی راهنمایی کنم».[۲۸]
۳. بهشت جاودان، جایگاه نعمت‌های خداست، نه جای تکلیف و حال آنکه خداوند به آدم و حوا(علیهماالسلام) دستور دادکه از میوه آن درخت تناول نکنند.
۴. خداوند در وصف کسانی که در بهشت جاودان آسمان وارد می‌شوند فرموده است: «و آنان از بهشت بیرون نمی‌روند». در حالی که آدم و حوا(علیهماالسلام) از بهشتی که در آن وارد شده بودند رانده شدند. بنابراین متعین است که آن بهشت غیر از بهشتی است که در قرآن به مؤمنین وعده داده شده است.
۵. گذشته از این‌ها هنگامی که شیطان از سجده بر آدم(علیه‌السلام) سر برتافت، مورد لعن قرار گرفت و از بهشت بیرون رانده شد، بنابراین اگر این بهشت همان بهشت جاودان بود، شیطان قادر نبود با وجود خشم خدا به آن راه یابد و آدم و حوا(علیهماالسلام) را بفریبد.
نظریه دوم: عده‌ای معتقدند که آدم و حوا (علیهماالسلام) در بهشت جاودانه (آسمان) می‌زیسته‌اند، زیرا الف و لام تعریف بدان پیوسته و آن را به صورت علم درآورده است، و مورد شیطان می‌توان تصور کرد که او از بیرون بهشت، آدم (علیه‌السلام) و همسرش را وسوسه کرده، به گونه‌ای که آنان آوای او را شنیده و سخن او را دریافته‌اند، اگر گفته شود هر کس به بهشت جاودانه رود، از آن هرگز بیرون نخواهد آمد، گوییم این بعد از برپایی رستاخیز است، اما پیش از آن امکان بیرون آمدن از بهشت هست.[۲۹]
نظریه سوم: گروهی گفته‌اند: این بهشت بوستانی از بوستان‌های دنیا بوده، زیرا اگر بهشت جاودان می‌بود، شیطان با وسوسه‌اش بدان راه نمی‌یافت.[۳۰]
هشتم: فرود آمدن آدم و حوا(علیهماالسلام) به زمین و توبه آن‌ها
آدم و حوا(علیهماالسلام) وقتی که از بهشت اخراج شدند، در سرزمین مکه فرود آمدند، حضرت آدم (علیه‌السلام) بر کوه صفا در کنار کعبه، هبوط کرد و در آنجا سکونت گزید، از این رو آن کوه را صفا گویند که آدم(علیه‌السلام) صفی ا لله (برگزیده خدا) در آنجا وارد شد و حضرت حوا(علیهاالسلام) بر روی کوه مروه (که نزدیک کوه صفا است) فرود آمد و در آنجا سکومت گزید. آن کوه را از این رو مروه گویند که مرئه (یعنی زن که منظور حوا (علیهاالسلام) باشد) در آن سکونت نمود. آدم(علیه‌السلام) چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گریه کرد. جبرئیل نزد آدم(علیه‌السلام) آمده و گفت: ای آدم(علیه‌السلام) آیا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نیافرید و روح منسوب به خودش را در کالبد وجود تو ندمید و فرشتگانش بر تو سجده نکردند؟! آدم(علیه‌السلام) گفت: آری خداوند این گونه به من عنایت‌ها نمود. جبرئیل گفت: خداوند به تو فرمان دادکه از آن درخت مخصوص بهشت نخوری، چرا از آن خوردی؟ آدم(علیه‌السلام) گفت: ای جبرئیل! ابلیس سوگند یاد کرد که خیرخواه من است و گفت از این درخت بخورم. من تصور نمی‌کردم و گمان نمی‌بردم موجودی که خدا او را آفریده، سوگند دروغ به خدا یاد کند.[۳۱]
وقتی که از بهشت اخراج و به زمین فرود آمدند و به گناه (ترک اولی) خود اقرار نمودند و پشیمان شدند، خداوند مهربان به آنها لطف کرد و کلماتی را به آنها آموخت، تا آدم و حوا(علیهماالسلام) در دعای خود آن کلمات را از عمق جان بگویند و توبه خود را آشکار و تکمیل نمایند.[۳۲]
سؤال: مقصود از این سخنان و کلمات که به آدم(علیه‌السلام) آموخت چیست؟
آیه مربوط به توبه آدم(علیه‌السلام) این است: «پروردگارا! ما بر خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی، بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود.»[۳۳]
مفسران در ذیل این آیه، دعاهایی را نیز که آدم(علیه‌السلام) با آنها توبه کرد و آمرزیده شد آورده‌اند، در پاره‌ای روایات از ابن عباس آمده است، که آدم(علیه‌السلام) به درگاه خدای خود گریه کرد و گفت: خدایا آیا مرا با دست خود نیافریدی؟ فرمود: چرا، گفت: آیا مهر تو به خشم تو پیشی ندارد؟ فرمود: چرا، گفت: آیا اگر توبه کنم و باز گردم، به بهشتم باز می‌گردانی؟ فرمود: آری.
(دعاهای دیگر نیز نقل شده است).[۳۴]
مفسران شیعی آن روایات را آورده‌اند و افزون بر آن، روایاتی ذکر کرده‌اند که آدم(علیه‌السلام) نام‌هایی گرامی، که بر عرش نوشته شده بود دید، سپس درباره آنها سؤال کرد، به او گفته شد: این‌ها نام‌های گرامی‌ترین آفریدگان خدایند، آدم(علیه‌السلام) با آن نام‌ها به درگاه خداوند توسل جست و توبه‌اش پذیرفته شد، نام‌ها عبارت بودند از: «محمد،علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم‌السلام)».[۳۵]

پیامبران (مقالات)

سخنرانی حجت السلام رفیعی با موضوع پیامبران

__________________________________
[۱] - قاموس قرآن: ج ۱، ص ۳۸ – دائره الفوائد: ج ۱، ص ۳۰۷ . سور و آیاتی که نام آدم (علیه‌السلام) در آنها ذکر شده است عبارتند از: بقره/۲۱،۳۳،۳۴،۳۵،۳۷- آل عمران، آیات ۳۳ و ۵۹- مائده/۲۷ – اعراف /۱۱،۱۹،۲۶،۲۷،۳۱،۳۵،۱۷۲- اسراء/ ۶۱،۷۰، - کهف/۵۰ ۰مریم/۵۸ –طه/۱۱۵،۱۱۶،۱۱۷،۱۲۰،۱۲۱ –یس/۶۰.
[۲] - علل الشرایع: ص ۱۴.
[۳] - همان: ص ۵ – بحارالانوار: ج ۱، ص ۱۰۸.
[۴] - کامل الزیارات: ص ۳۸ – بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۲۶۸. ولی در برخی روآیات سن او را هزار سال ذکر کرده‌اند.
[۵] - سعد السعود: ص ۳۷ . برخی گویند جنازه آدم (علیه‌السلام) را که در سرزمین مکه دفن کردند، پس از گذشت هزار و پانصد سال، حضرت نوح (علیه‌السلام) هنگام طوفان، جنازه وی را از غار کوه ابوقیس (کنار کعبه) بیرون آورد و به همراه خود با کشتی به سرزمین نجف اشرف برد و در آنجا به خاک سپرد. (تاریخ انبیاء، ص ۱۲۵).
[۶] - سوره‌های حج، آیه ۵ و آل عمران، آیه ۵۹.
[۷] - علل شرایع: ص ۴۷۱.
[۸] - سوره انعام، آیه ۲.
[۹] - سوره حجر، آیه ۲۸.
[۱۰] - سوره صافات، آیه ۱۱.
[۱۱] - سوره الرحمن، آیه ۱۴.
[۱۲] - تفسیر عیاشی: ج۲، ص ۱۰.
[۱۳] - سوره آل عمران، آیه ۳۳.
[۱۴] - سوره بقره، آیه ۳۰ .
[۱۵] - گویند مراد از اسماء جمیع صناعات و عماره زمین و انواع خوراکی‌ها و ادویه و استخراج معادن و کاشتن درختان و منافع آن و همه چیزهایی است که مربوط به عمارت دین و دنیا باشد، چنانکه ابن عباس و مجاهد و سعید بن جبیر و اکثر متأخرین گفته‌اند(دائرهالفرائد: ج۱، ص ۳۱۸).
[۱۶] - سوره بقره، ایه ۳۱-۳۳.
[۱۷] - سوره‌های بقره، آیه ۳۴- اعراف، آیه ۱۱- اسراء، آیه ۶۱- کهف، آیه ۵۰- طه، آیه ۱۱۶.
[۱۸] - سوره بقره، آیه ۳۴.
[۱۹] - سوره حجر، آیه ۳۰-۳۵.
[۲۰] - سوره‌های اعراف، آیه ۱۳ و ۱۸ –اسراء، آیات ۶۱ و ۶۵.
[۲۱] - سوره‌های بقره، آیه ۳۵- اعراف، آیه ۱۹.
[۲۲] - سوره‌های اعراف: آیه ۲۰-۲۵- طه، آیه ۱۲۳.
[۲۳] - مجمع البیان: ج ۱، ص ۱۸۳-۱۸۵.
[۲۴] - تفسیر تبیان: ج۱، ص ۱۵۷.
[۲۵] - تفسیر عیاشی: ج۲، ص ۱۰.
[۲۶] - ر.ک: مع الانبیاء فی القرآن: ص ۶۲ – تفسیر المنار: ج ۲، ص ۲۷۷.
[۲۷] - سوره بقره، آیه ۳۰.
[۲۸] - سوره طه، آیه ۱۲۰.
[۲۹] - تفسیر تبیان: ج ۱،ص ۱۵۶ – تفسیر مجمع البیان: ج ۱، ص ۵-۸۴.
[۳۰] - گناه نخستین: ص ۳۸.
[۳۱] - علل الشرایع: ص ۴۹۱ – کافی: ج ۶، ص ۵۱۳- نورالثقلین: ج ۱، ص ۶۱ – تفسیر ا لمیزان: ج۱، ص ۱۸۲.
[۳۲] - سوره بقره، آیه ۳۷.
[۳۳] - سوره اعراف، آیه ۲۲.
[۳۴] - ر.ک: تفاسیر مجمع البیان: ج۱، ص ۱۹۳ – تبیان:‌ج ۱، ص ۱۶۹ – التفسیر الکبیر: ج ۳، ص ۱۹-۲۵ – کشف الاسرار: ص ۱۵۵.
[۳۵] - تفسیر مجمع البیان: ج۱، ص ۸۸،۸۹ –الدرالمنثور: ج ۱، ص ۶۰ – مناقب ابن مغازلی شافعی: ص ۶۳.

امام هادی (ع)


 امام هادی (ع)

1.حضرت امام علی النقی الهادی  (ع )
2. اصحاب و یاران امام دهم (ع )
3. صورت و سیرت حضرت امام هادی  (ع )
4.شهادت امام هادی (ع )
5. زن و فرزندان امام هادی  (ع )

حضرت امام علی النقی الهادی  (ع )
تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی  النقی  (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری  نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی  نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی  متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت . به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای  خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند . و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " . این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد . با این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند . بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی  نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی  حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی  از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی  متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . او نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی  ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟ یحیی گفت : جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم . متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود . مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی  به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی  حاصل می شود . چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت . مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست . آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری  سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود . با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری  بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی  داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد . این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " . در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی  ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی  امام و رفت و آمدهایی  که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی  عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد - که حرم مطهر وی  در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است . این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند . "

اصحاب و یاران امام دهم (ع )
در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی  چون " علی بن جعفر میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید : آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی  (ع ) ؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید . متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع ) را شهید کرد . دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی  (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی  شد ... " . " حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی  می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی  برای این کار مأموریت داشته است . زیرا که نمی شود کسی با این قدر و منزلت و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست بودن آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال او ، به ویژه اعمال اجتماعی  و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به این رضایت تصریح شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

صورت و سیرت حضرت امام هادی  (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند . خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی  خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای  بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر وی نظر می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ، با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .

شهادت امام هادی  (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری  به وسیله زهر به شهادت رسید . در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای  حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

زن و فرزندان امام هادی  (ع )
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است ) . 2 - حسین . 3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری  گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد . 4 - جعفر . 5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه

الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س) در خانواده


  

الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س) در خانواده

پدید آورنده : اعظم نوری ، صفحه 71

از مهم ترین شیوه های تعلیم و تربیت، روش الگوگیری است. اسلام هم برای تربیت و تعالی انسان ها، بر این اصل مهم تأکید نمود؛ زیرا شخصیت الگو، به عنوان یک نقطه ی کانونی در محور رشد و هدایت های اخلاقی تربیتی قرار می گیرد و در شکل گیری رفتار تربیت شونده، آثار زیادی بر جای می گذارد. به همیت دلیل قرآن کریم الگوهای صحیحی را تعیین نموده و بر پیروی از ایشان سفارش کرده است. از سوی دیگر نیاز به الگو، از نیازهای طبیعی بشر است و انسان را وا می دارد تا با در نظر داشتن الگوی مورد نظر، تلاشی هدف دار و آگاهانه برای رسیدن به ویژگی های رفتاری و اخلاقی الگو در پیش گیرد.

قرآن کریم، رسول گرامی اسلام(ص) را الگوی شایسته و اسوه ی حسنه ی مؤمنان معرفی کرده است، در این الگوگیری فرقی میان زن و مرد نیست، اما به دلیل خُلق و خوی و مسئولیت های خاص زنانه، لازم است زنان از جنس خود هم، الگویی داشته باشند تا از نظر پذیرش الگو و روشن شدن مصادیق اسوه پذیری، به راه و رسم و سیره ی اخلاقی و خانوادگی او اقتدا کنند. پیامبر(ص) خود در سخنانش، فاطمه(س) را از وجود خود می داند و بارها در جمع مؤمنین می فرماید: فاطمه(س) پاره ی تن من است. وجود فاطمه(س) از وجود رسول خدا(ص) جدا نیست و سیره ی او جلوه ی دیگری از سیره ی پیامبر است، پس فاطمه(س)، ادامه ی راه و سیره ی رسول خدا(ص) در همه ی زمینه هاست از جمله بندگی خدا، تقوا و عبادت، حجاب و عفاف و...، اما آنچه در زندگی کوتاه حضرت، برای اسوه پذیری خاص زنان از ایشان بیشتر مبتلور شده است سیره ی حضرت، در عرصه ی خانواده و همسرداری و تربیت فرزندان است. امام باقر(ع) در عظمت و جلالت مادر بزرگوارش فاطمه(س) می فرمایند:

لَقد کانت3 مفروضَة الطاعةِ علی جمیع مَن خلق الله من الجنّ والإنسِ والطیرِ والوحشِ و الانبیاء والملائکة([1])؛ اطاعت فاطمه(س) بر تمام بندگان الهی از جن و انس، پرندگان و حیوانات، پیامبران و ملائکه واجب است.

امام زمان هم وجود مقدس حضرت فاطمه(س) را، اسوه ی نیکوی خویش دانسته و فرموده اند: و فی ابنةِ رسول الله لیَ اسوةٌ حسنةٌ([2])؛ همانا دختر رسول خدا(ص) برای من الگویی شایسته است.

رویارویی با ازدواج و مقدمات آن

بینش توحیدی و مرتبه ی ایمان افراد در تمام زندگی آن ها متبلور می شود و هر کس به اندازه ی معرفت و بندگی اش در برابر خدا، رفتار خود را سامان می دهد. در زندگی فاطمه(س)، خدا محوری بیش از هرچیز دیگر به چشم می خورد و در تمام جلوه های رفتار و گفتار ایشان حضور دارد. تا آن جا که در زندگی خانوادگی، تمام تقاضاها و گفتار و رفتارش را با رضایت خدا می سنجید و همواره رضایت خدا را بر رضایت و راحتی خود مقدم می کرد و می فرمود: اللّهم إنی اسئلک بما تحب و ترضی([3]) این اصل مهم در زندگی حضرت زهرا(س) در زمینه ی ملاک انتخاب همسر، مهریه و جهیزیه نیز دیده می شود. با آن که خود به بالاترین مراحل رشد و تکامل معنوی رسیده بود، به دنبال رهبانیت یا رفاه نبود و ازدواج را در راستای فرمان برداری از پروردگار ضروری می دانست. زمانی که به همسری علی(ع) درآمد و به خاطر فقر ایشان، مورد سرزنش و طعنه ی زنان قریش قرار گرفت، بعد از آن که جریان را به عرض پیامبر(ص) رساند، سر به آسمان بلند کرد و فرمود: رضیتُ بما رضی الله و رسوله([4])؛ راضی شدم به آن چه خدا و رسول خدا(ص) به آن راضی شدند.

در حسن معاشرت با همسر هم رضایت خدا مقدم بود. روزی که علی(ع) از وی پرسید: چرا از رنج گرسنگی و بی غذا ماندن خانه وی را خبردار نکرده، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: یا ابالحسن إنی لاستحیی من الهی ان اکلف نفسک مالا تقدر علیه([5])؛ ای اباالحسن! من از خدای خود شرم می کنم که به تو تکلیفی کنم که قادر به انجام آن نیستی. و نفرمود من از تو که همسرم هستی شرم می کنم.

فاطمه(س)، در اوج علاقه ای که به همسرش داشت باز هم محبت و رضای خدا را بالاتر می دانست در فرازهایی از مناجات او آمده است: یا رب لیست من احد غیرک تئلج بها صدری و تسرّبها نفسی و تقربها عینی([6])؛ خداوندا، احدی به جز تو سینه ام را خنک نمی کند و نفسم را مسرور نمی نماید و هیچ کس جز تو چشم مرا روشنی نمی دهد.

فاطمه(س) عواطف مادری و محبت به فرزندان را نیز زیر مجموعه ی محبت و رضایت خداوند قرار می دهد، وقتی پیامبر(ص) او را از حوادث جانسوز کربلا و شهادت امام حسین(ع) با خبر می کند ایشان آیه ی استرجاع می خواند و می فرماید: یا أبت سلمتُ و رضیتُ و توکلت علی الله([7])؛ پدرجان، من تسلیم شدم و رضایت دادم و به خدا توکل می کنم.

مطلب دیگر این است که غالباً زنانی که از کانون خانواده و همسر و فرزندان خود راضی هستند، دلبستگی شدیدی به آن ها پیدا می کنند، ولی فاطمه(س) در طول زندگی خود با امیرالمؤمنین(ع) و داشتن فرزندانی همچون امام حسن و امام حسین8، با وجود تلاش برای گرمی کانون خانواده، همواره در برابر پروردگارش خضوع و خشوع داشت:

رضیتُ بالله رباً و بکَ یا ابتاه نبیاً و بابنِ عمّی بعلاً و ولیّاً([8])؛ خشنودم که خداوند پروردگار من است و تو ای پدر پیامبر من و پسرعمویم علی شوهر و امام من است.

بینش الهی در نگرش به خانواده، از عوامل مهمی است که سبب عملکرد و موفق زن یا مرد در عرصه ی خانواده می باشد. بینش ها، روش ها را می آفرینند و نگاه مقدس به خانواده و این که فرد پیش از هر چیز تنها خدا را در نظر بگیرد، موجب می شود سختی های زندگی و مشکلات اجتماعی که هر خانواده ای کم و بیش به آن دچار می شود، بر او آسان جلوه می کند.

مهم ترین باور دینی، ایمان به خدا و یکتاپرستی است. توحید و خداپرستی موجب هدفمندی و معنی دار بودن نگرش انسان به زندگی، می شود و رفتارها را در جهت تسلیم و رضای خداوند سوق می دهد. همچنین فردی که خدا را ناظر بر رفتار خود می داند، در برخورد با همسر و اعضای خانواده و انجام وظایف خانوادگی، رضایت خدا را در نظر می گیرد و حق هیچ کس را پایمال نمی کند.

افرادی که از هوای نفس دور هستند، اخلاق شایسته و انجام وظایف خانوادگی را، عبادت و کسب رضایت الهی می دانند در نتیجه زندگی آن ها با صفا و صمیمیت تداوم دارد. بنابراین اولین درس از زندگی فاطمه(س)، نگرش توحیدی به کانون خانواده است که آن را به استوارترین نهاد اجتماعی مبدل می کند.

یکی دیگر از اصول اولیه در ازدواج، رضایت طرفین است. در صورت ناخشنودی یکی از زوجین، بنیان ازدواج، مستحکم نخواهد بود، زیرا داشتن خانواده ای سالم و استوار و همراهی با همسری همدل و هم زبان، مهم تر از تشکیل خانواده است. اگر دختری به اجبار خانواده یا شرایط خاص اجتماعی اقتصادی ازدواج کند و خود تمایلی به اصل ازدواج با طرف مقابل نداشته باشد طولی نمی کشد که طوفان اختلافات و نارضایتی ریشه های این خانواده را متزلزل کند.

پیامبر اکرم(ص)، هنگام خواستگاری علی(ع)، رضایت فاطمه(س) را در نظر می گیرد.

در روایتی از علی(ع) آمده است: پس از آن که پیامبر(ص)، تقاضای ازدواج مرا با دختر خویش فاطمه(س) در میان گذاشت، آن حضرت سر به زیر افکند و چیزی نگفت، رسول خدا(ص) دریافت که فاطمه(س) ب این ازدواج موافق است. آن گاه فرمود: سکوت او نشانه رضایت اوست.([9]) در روایت دیگری آمده است که فاطمه(س) رضایت خود ر این گونه اعلام فرمود: رضیتُ بما رضی الله و رسوله([10])؛ من به آن چه که خدا و رسولش راضی و خشودند راضی هستم. سؤال و نظرخواهی پیامبر اکرم(ص) از فاطمه(س)، خود دلیل روشنی بر اهمیت رضایت و میل به ازدواج است، زیرا اگر محبت وعلاقه وجود نداشته باشد، زمینه ی نارضایتی و ناسازگاری از همان ابتدا فراهم می شود.

کفویت در ازدواج

از دیگر نکات مهم در امر ازدواج، توجه به اصل همانندی و کفویت است که این امر در ازدواج فاطمه(س)، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. البته بر طبق تعالیم اسلامی این همانندی و کفویت، بیشتر در خصوص ایمان و اخلاق است و ملاک های قوی، طبقاتی و اقتصادی مورد نظر نیست.

فاطمه(س) در مراتب ایمان و تقوا، کفو و هم تایی جز امیرالمؤمنین(ع) نداشت، به همین دلیل وقتی فاطمه(س) به سن ازدواج رسید و اکثر بزرگان و شخصیت های برجسته ی عرب، به خواستگاری ایشان آمدند، رسول خدا(ص) با جواب منفی همه را مأیوس کرد و در برابر اصرار آن ها خشمگین شد. ([11]) اما در ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) فرمود: لولا أنّ الله خلق فاطمه لعلی ما کان لها علی وجه الأرض کفو([12])؛ اگر این نبود که خداوند علی(ع) را برای فاطمه آفریده است، در روی زمین کفو و هم تایی برای او پیدا نمی شد.

بنابراین یکی از عوامل موفقیت در ازدواج، هم تایی زوجین است که با توجه به روایات این هم شأنی و کفویت، به معنای هم تایی در ایمان و ارز ش های اخلاقی است: )الطیباتُ للطیّبینَ والطیّبونَ للطّیباتِ(([13]) این امر باعث رضایت زوجین در فضای مشترک و دوری از اختلافات می شود و در غیر این صورت ممکن است هر یک از زوجین یا هر دو، همسرشان را لایق همسری خود نبینند.

بی توجهی به ظواهر مادی و ارزش های کاذب در ازدواج

ازدواج امر مقدسی است، توجه به ارزش های ظاهری در مقدمات ازدواج نظیر مهریه، جهیزیه، برگزاری مراسم و تشریفات ازدواج و ... زمینه را برای بروز کدورت ها و مشکلات خانوادگی به وجود می آورد.

گاهی به واسطه ی سنگینی مراسم ازدواج، ارزش های حقیقی از بین می روند و در آغازین ساعات زندگی مشترک، مشکلات و اختلافات فراوانی به وجود می آید.

فاطمه(س) زمانی به ازدواج با امام علی(ع) پاسخ مثبت داد که علی(ع) هیچ سرمایه ای نداشت و تنها دارایی او برای ازدواج، یک زره بود که آن هم صرف تهیه ی وسایل ضروری زندگی مشترکشان شد که عبارت بود از: حصیر، لیوان، گلیم، کوزه، آسیاب دستی، مشک، پوست گوسند، پرده و... ([14]).

بنابراین رسم جهیزیه و این که زن موظف باشد هنگام رفتن به خانه ی شوهر، تمام وسایل زندگی را با خود ببرد هیچ ریشه ی اسلامی و شرعی ندارد، بلکه تنها یک سنت است.

جهیزیه ی فاطمه(س) بسیار ساده و اندک بود. هنگامی که جهیزیه ی فاطمه(س) را نزد پیامبر آوردند، پیامبر گریست و دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا مبارک کن این جهیزیه را که اغلب آن از گل است.([15])

مراسم ازدواج فاطمه(س) همراه دعا و اطعام فقرا و صدقه و نیز تهلیل و تکبیر به جای غنا و ساز و آواز بود. علی(ع) می فرماید: رسول خدا(ص) وقتی دخترش را به ازدواج من درآورد، نزد من آمد و فرمود: با نام خدا برخیز و این ذکر را بخوان: علی برکة الله، ماشاءالله ولاقوة إلا بالله، توکلتُ علی الله... سپس مرا در کنار فاطمه نشاند و فرمود: : خداوندا اینان محبوب ترین مردم در نزد من می باشند آنان را دوست بدار و خیر و برکت به فرزندان آن ها عطا کن و آنان را از هر آسیبی حفظ کن. من آن ها و فرزندانشان را از شرّ شیطان فریب کار به تو می سپارم.([16])

مستحب است در مراسم عروسی غذایی تهیه شود و جمعی را اطعام کنند. ولیمه ی ازدواج فاطمه(س) نیز بسیار مبارک بود، زیرا فقیران مدینه آن شب میهمان این جشن و سرور بودند. مراسم عروسی هم خالی از سرور و شادمانی نبود، پیامبر(ص) هنگام بردن عروس به خانه ی داماد، به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار فرمان داد که همراه فاطمه(س) بروند، شادمانی کنند و تکبیر و تحمید بگویند، اما چیزی نگویند که خداوند راضی نباشد. طبق روایات، اشعاری که خوانده می شد در عین شادمانی، پر محتوا و همراه با تکبیر و ستایش الهی بود.

با توجه به سنت رسول اکرم(ص) و دختر بزرگوارش، اصل شادی در مراسم ازدواج، امری قابل قبول است. اما همیشه به معنای وجود گناه و غنا و آوازخوانی با لهو و لعب نیست. اسلام دین اعتدال است، هرگز شادی و خنده را منع نمی کند و همان طور که ذکر کردیم جشن و شادمانی در مراسمی مانند ازدواج، از سنت های ائمه ی معصومین: به شمار می رود. اما اگر این مراسم، همراه با غنا و لهو و لعب باشد، به قداست و معنویت خانواده ی نوپا آسیب می رساند و آن ها را به ارزش های باطل و دروغین سوق می دهد. فاطمه(س) در شب ازدواج، در آغازین لحظات زندگی مشترک در پاسخ امیرالمؤمنین(ع) که پرسیدند: به چه می اندیشی؟ فرمودند: هم اکنون در مورد حال و سرنوشت خویش می اندیشم. به یاد پایان زندگی این سرا، غروب لذت های آن و فرود به قبر افتاده ام، می اندیشم که امروز از خانه پدر به خانه شما آمده ام و روزی دیگر از خانه شما به سوی آرامگاهم خواهم رفت، پس از این رو بپاخیز تا در بارگاه خدا به نماز بایستیم و این شب آغاز زندگی مشترک را عبادت کنیم.([17])

این سخن فاطمه(س) علاوه بر آن که نشان دهنده ی حالات معنوی و تکیه و توجه بر خدا در شب ازدواج است، از یقین و اعتماد حضرت، از دوام و استحکام نهاد خانوادگی شان حکایت می کند، این که فاطمه(س) فرمودند: من امروز از خانه ی پدر به خانه ی شما منتقل شدم و روزی هم از این خانه به جایگاه ابدی، قبر، پا می گذارم، بیان این است که از علی(ع) جز با مرگ جدا نمی شود و چیزی جز مرگ هم نمی تواند انس و همراهی شان را از بین ببرد اگر زوجین زندگی مشترک را با ثبات قدم و اطمینان شروع کنند و مطمئن باشند پیوند آن ها دائمی و همیشگی است، باعث استحکام نهاد خانواده و حُسن روابط طرفین خواهد شد.

همسرداری فاطمه(س)

پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: جهاد المرأة حسنُ التعبعّل([18])؛ جهاد زن همسرداری نیکوی اوست. پیامبر(ص) این سخن را در جواب زنانی دادند که از ایشان سؤال کردند: چرا همه ی فضیلت ها مخصوص مردان است و باب جهاد و شهادت به روی ما بسته شده است، ما چگونه می توانیم از ثواب این فضیلت عظیم بهره مند شویم؟. علت این که همسر داری نیکو برای زنان، مساوی و هم تراز با جهاد و از جان گذشتگی مرد دانسته شده است، عظمت و حساسیت موقعیت و نقش زن در خانواده و در برابر همسر است.

کلید آرامش، انضباط، استحکام و صمیمیت خانواده به دست زنان است و به دنبال آن موفقیت و آسودگی خاطر مرد نیز، به نوع رفتار و برخورد زن درون خانه بستگی دارد. بهترین و جامع ترین اسوه در این زمینه، حضرت فاطمه(س) است. برای شناخت لطایف و ظرایف جلوه های رفتاری حضرت و سیره ی عملی ایشان در برخورد با علی(ع) به بررسی فرازهایی از زندگی فاطمه(س) می پردازیم.

1. عشق و محبت توأم با احترام به همسر؛ از اهداف مهم در ازدواج، آرامش و رابطه ی محبت آمیز میان زوجین است، برقراری روابط عاطفی، نقش مهمی در استحکام خانواده و حسن رابطه و سازگاری زن و شوهر دارد. خداوند در آیه ی 21 سوره ی روم، به اصل وجود عشق و احساس محبت متقابل بین زن و شوهر اشاره فرموده:

از نشانه های خداوند این است که از نوع خودتان، همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و میانتان دوستی و رحمت نهاد.

یکی از عوامل مهم در تحقق عشق و محبت میان هسمران بیان و اظهار آن است. چه بسا کسانی که در قلب محبت فراوانی نسبت به همسرشان دارند، ولی توانایی ابراز آن را ندارند. در حالی که گفتن جملاتی که حاکی از محبت زوجین نسبت به هم است در رفع بسیاری از تردیدها و سوء ظن ها مؤثر و بر میزان محبت آنان می افزاید: ائمه معصومین: هم به ابراز علاقه به همسر تأکید نموده اند و در سیره ی عملی ایشان این امر در موارد متعددی به چشم می خورد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: وقتی مرد به زن خود با محبت می نگرد و زنش نیز به او با مهر نگرد، خداوند به دیده ی رحمت به آن ها نگاه می کند.([19])

در زندگی مشترک فاطمه(س) با علی(ع) عبارات و کلمات محبت آمیز بسیار است. فاطمه(س) با الهام از دستورات الهی و با دارا بودن درک صحیح از روابط زن و شوهر، همواره به همسر بزرگوارش عشق می ورزید و او را مورد محبت قرار می داد و در کلام خود علاقه و احترام را توأماً در نظر داشت؛ گاهی او را با کنیه ی اباالحسن صدا می کرد و گاه او را یابن عمّپسرعمو .... خطاب می نمود: جزاک اللهُ عنّی خیرَ الجزاء یابن عم رسول الله. ([20])

استفاده از نام مناسب و القاب زیبا برای خطاب همسر، باعث روابط مثبت و ایجاد محیطی آکنده از صمیمیت می شود و سبب پیدایش زمینه ی عکس العمل و رفتاری، مناسب در طرف مقابل می شود. حضرت علی(ع) فرموده اند:

اجملوا فی الخطاب، تسمعوا جمیل الجواب([21])؛ خطاب هایتان را زیبا کنید تا پاسخ زیبا بشنوید.

فاطمه(س)، در مقام اظهار محبت و علاقه به امام علی(ع) فرمود: روحی لروحکَ الفدا و نفسی لنفسکَ الوقاء یا اباالحسن([22])؛ علی جان، روح من فدای روح تو و جان من سپر بلاهای جان تو.

عشق و محبت فاطمه(س) نسبت به همسرش به اندازه ای بود که در لحظات احتضار می گریست و به علی(ع) می فرمود: ابکی لما تلقی بعدی([23])؛ به خاطر آن چه [از مشکلات و سختی ها] که پس از من به تو خواهد رسید می گریم.

2. شناخت همسر و آشنایی با ابعاد روحی و شخصیتی او؛ از عوامل انس و الفت در خانواده و استحکام آن، شناخت حالات و روحیات یکدیگر و درک متقابل است. در صورت درک صحیح روش و رفتار همسر، طراف مقابل می تواند در برابر آن واکنش مناسبی نشان دهد و با شناخت موقعیت او راحت تر از خطاها و لغزش های احتمالی همسرش گذشت کند، زیرا بسیاری از اختلاف ها ناشی از بدفهمی ها و سوءتفاهم ها است.

فاطمه(س) در مدت کوتاه زندگی خود با علی(ع)، حقیقت وجودی و روحیات علی(ع) را می شناخت و زمانی که دیگران از فهم و درک رفتار علی(ع) ناتوان بودند، فاطمه(س) آن ها را راهنمایی می کرد و با خصوصیات رفتاری امام آشنا می ساخت.

در روایتی آمده است که یکی از اصحاب علی(ع)، او را در نخلستان در حالت راز و نیاز با معبود دید. ناگهان مشاهده کرد که امیرالمؤمنین(ع) مانند چوب خشکی بر زمین افتاد، پس یقین کرد که علی(ع) از دنیا رفته است. فوراً به درب منزل فاطمه(س) آمد تا او را با خبر کند. فاطمه(س) با شناختی که از روحیات علی(ع) داشت، فرمود: الغیشة التی تأخذه من خشیة الله... ([24])؛ این حالتی است که به واسطه ی خوف و خشیت الهی بر او عارض شده است.

در پرتو شناخت فاطمه(س)، از همسرش بود که خانه ی محقر آن ها محل انس و آرامش علی(ع) قرار گرفته بود و امام علی(ع) می فرمود: وَلقد کنتُ أنظُر إلیها فَتَنْکََشِفُ عنیّ الهمومَ والأحزان([25])؛ هرگاه به چهره ی فاطمه(س) می نگریستم تمام غم و اندوهم برطرف می شد. این انس و الفت به حدی بود که اگر علی(ع) به خانه می آمد و زهرا(س) را نمی یافت، غم بر سینه اش سنگینی می کرد و بسیار بر او سخت می گذشت. ([26]) بعد از شهادت فاطمه(س) نیز فرمود: به خدا سوگند، زهرا تا آن زمان که خداوند او را به سوی خود برد مرا ناراحت نساخت و عملی انجام نداد که مرا ناخشنود کند.([27])

روشن است که موفقیت مردان در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و ... در گرو آسودگی خاطر و آرامش روحی و روانی است. این قاعده حتی در حیطه ی وظایف فردی مرد نیز جاری است، مانند تحصیل علم، عبادات فردی و ... پس زنان در این زمینه، مسئولیت ویژه ای دارند و باید با درک موقعیت و روحیات همسرشان، آن ها را در این امور یاری رسانند.

3. پرهیز از تقاضای نامقدور؛ ریاست اقتصادی و مسئولیت هزینه های خانواده، بر عهده ی مرد است و او موظف است از نظر اقتصادی همسر و فرزندانش را تأمین کند. و این به دلیل نقش ویژه ی زنان در خانواده است. تا بتوانند آسوده خاطر به پرورش کودکان و انجام وظایف همسری بپردازند.

بنابراین درخواست لباس، زینت و لوازم منزل و امثال آن خواسته هایی است که معمولاً هر زنی به خود اجازه می دهد تا از همسرش طلب کند، اما فاطمه(س) همسرش را برای این تقاضاها و خواسته ها به زحمت نمی انداخت.

فاطمه(س) از رسول خدا(ص) آموخته بود که: هر زنی با شوهر خود مدارا نکند و او را به چیزی بکشاند که قدرت و توان آن را ندارد، هیچ کار نیکی از او قبول نخواهد شد و در حالی خدا را ملاقات خواهد کرد که خداوند بر او خشمناک است.([28]) به جهت شرایط خاصی که در زندگی مشترک و روحیه ی زن و شوهر وجود دارد، تقاضای امری که بر همسر مقدور نیست باعث احساس سرشکستگی و ناتوانی در او می شود که این احساس در حیط زندگی تأثیر مطلوبی ندارد.

4 . قناعت و ساده زیستی؛ وارستگی و ساده زیستی هم، از نقاط برجسته ی حیات فاطمی است که در زندگی کوتاه حضرت نمودهای زیبایی داشته است. زهد و ساده زیستی حضرت، همیشه به معنای فقر و جبر روزگار نبود. خدیجه3، مادر بزرگوارشان هم با این که زن ثروتمندی بود، در راه خدا همه ی اموالش را انفاق کرد و خود در کمال سختی، اواخر عمر را در شعب ابی طالب گذراند. زندگی ساده ی فاطمه نیز حاصل انتخابی عارفانه و عاشقانه بود، گویی فاطمه(س) از همان آغازین لحظات ورود به خانه ی امیرالمؤمنین، با بخشش لباس عروسی این راه را برگزیده بود.

زمانی هم که پیامبر(ص) به دستور خداوند، فدک را در اختیار فاطمه گذاشت، سادگی و بی پیرایگی خانه ی او تغییری نکرد. در حالی که فدک سرزمین حاصل خیزی بود و تمام گندم مدینه را تأمین می کرد و فاطمه(س) تما درآمد آن را در راه رضایت معبود به مستمندان و مساکین انفاق می کرد. ([29])

روزی پیامبر(ص) فاطمه را دید که پیراهن خشن و کم ارزشی پوشیده بود و با دست آسیاب می کرد و در همان حال فرزندش را شیر می داد، پیامبر در حالی که اشک می ریخت، فرمود: دخترم سختی های دنیا را تحمل کن تا به شیرینی و حلاوت های آخرت دست یابی. فاطمه(س) عرض کرد: ای رسول خدا! حمد و شکر و سپاس سزاوار خداست در برابر نعمت های بی کران او. ([30]) به همین مناسبت این آیه شریفه خطاب به پیامبر اکرم نازل شد: )ولسوف یعطیک ربک فترضی(([31])؛ پروردگار تو آن قدر به تو عطا می کند که خشنود گردی.

سلمان، روزی به خانه ی دختر پیامبر(ص) می رود و می بیند که ایشان چادری کهنه و وصله دار به سر دارد سلمان متعجب و اندوهناک می شود و به یاد شاهزاده های ایرانی و شکوه و جلال آن ها می افتد، در حالی که یگانه دختر رسول خدا(ص) چادرش فرسوده است. گریه کنان می گوید: غم و اندوه بر ما باد، دختران پادشاهان ایران و روم بر تخت های طلا می نشینند و پارچه های زربفت و حریر بر تن می کنند و این دختر محمد(ص) است که چادری ساده با دوازده وصله به سر دارد.([32])

بی شک بیان چنین صحنه هایی از زندگی دختر گرامی پیامبر(ص) و اسوه پذیری از آن حضرت به این معنا نیست که زنان جامعه ی ما، برای پیروی از فاطمه(س) چادر وصله دار به سر نمایند و یا تنها پوست گوسفندی، فرش خانه شان باشد؛ آن چه مهم است درک پیام این رفتارهاست و آن ساده زیستی و وارستگی از دنیاست. امروزه با گسترش وسایل رفاهی و تجملاتی، سطح زندگی افراد تفاوت های بسیاری با هم دارد و چون استفاده ی یکسان و برخورداری از تمامی امکانات رفاهی برای همه مقدور نیست، زمینه بروز ناراحتی ها و تعارض در خانواده ها می شود. تنها راه پیش گیری از این مسایل هم، ساده زیستی و رضایت به داشته هاست. در غیر این صورت موازنه ی دخل و خرج در خانواده به هم می خورد و از نظر اقتصادی اعضای آن به زحمت می افتند.

فاطمه(س) به راستی نمونه ی کامل ساده زیستی و دوری از دل بستگی های دنیوی بود، بنابراین هرگز از سادگی خانه اش شرمگین نمی شد، نسبت به مهریه ی اندکش احساس پشیمانی نمی کرد و در تمام عمر شریفش از کمبودها شکایتی نداشت. در زیارت نامه ی حضرت می خوانیم: یا خلیفة الورع والزهد([33])؛ ای هم پیمان با پارسایی و زهد.

6. تقسیم کار در خانه فاطمه زهرا(س): از ویژگی های خانواده ی متعادل و موفق، تقسیم کار مناسب و منصفانه ی مسئولیت های موجود در خانه و خانواده است. وقتی اعضای خانواده به طور مشترک در کارها و مسئولیت های خانه سهیم باشند، کارها با عدالت توزیع می شود.

تقسیم کار در صورتی بر پایه ی عدالت است که به شئونات و استعدادهای تکوینی زن و مرد توجه شود. در مورد زن، مهم این است که لطافت و ظرافت روحیه ی او، پوشیدگی و دوری نامحرمان و توانایی وی در انجام امور مورد توجه قرار گیرد. در زندگی فاطمه(س) و علی(ع) این تقسیم کار به بهترین شکل صورت گرفته بود. تقسیم کار را پیامبر اکرم(ص) پیشنهاد دادند، تدبیر کارهای منزل بر عهده ی زهرا(س) و اداره ی بیرون منزل بر دوش علی(ع) قرار گرفت.

و آن هنگام فاطمه(س) خوشحالی و رضایت خود را این گونه ابراز داشت: جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه مسرور و خوشحال شدم؛ چرا که رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است بازداشت.([34])

رفتار با فرزندان

در کنار همسرداری، پرورش روحی و جسمی کودک از مهم ترین وظایف زن در خانواده است. از دیدگاه اسلام فرزند عطیه و موهبتی الهی است. فرزند پاره تن والدین([35]) و گلی از گل های بهشت([36]) و باعث برکت و رحمت([37]) است. پس تربیت و پرورش فرزند و ساختن روح و شخصیت او از وظایف سنگین و مسئولیت های بزرگ والدین است که هرگز آن ها نمی توانند نسبت به آن کوتاهی نمایند.

از سوی دیگر نقش سازنده ی مادر در تعیین مسیر و سرنوشت کودک بسیار در خور توجه و امعان نظر است تا آن جا که نقطه آغازین سعادت و شقاوت انسان ها را دامان مادر و محیطی که مادر مهم ترین رکن آن است، دانسته اند: السعید من سعد فی بطن امه والشقی من شقی فی بطن امه ([38])؛ سعادت و شقاوت انسان در شکم مادرش تعیین می شود.

با توجه به برخوردهای عاطفی و منطقی فاطمه(س) با کودکانش می بینیم که حضرت در پرورش روح و بنیان های شخصیتی فرزندانش به قدری با ظرافت و دقت عمل نمود که هر یک از فرزندان او از بزرگ ترین افراد بشر قرار گرفتند و صفحات بزرگی از تاریخ را ورق زدند و عملاً به الگوها و اسوه های مقاومت، ایثار، صبر و از خودگذشتگی و شجاعت... تبدیل شدند. پس روش تربیتی فاطمه(س) بهترین شیوه و روش برای ساختن نسلی سعادتمند و موفق است، هرچند در شکل گیری شخصیت فرزندان فاطمه(س) عامل وراثت از اهمیت ویژه ای برخوردار است اما عامل خانواده و شیوه های تربیتی و تعلیم و تربیت زهرا(س) به همراه پدر بزرگوارشان علی(ع) از تأثیر به سزایی برخوردار بوده است.

یکی از نیازهای اساسی کودک محبت و دوست داشتن است. عدم توجه والدین به این نیاز فطری باعث ایجاد کمبودها و مشکلات روانی خواهد شد، یکی از روان شناسان بر این مهم تأکید کرده و می نویسد: چنان چه کودک در اولین سال های زندگی خود از محبت محروم بماند، هسته اصلی و اساسی عصبیّت و بیماری های روانی در وی تکوین می یابد و بعدها در بزر گ سالی منشأ بسیاری از درگیری های عاطفی و اضطراب عمیق در او می شود. ([39]) بر همین اساس بسیاری از نابهنجاری های اجتماعی و بزهکاری های افراد در بزرگ سالی ریشه در خلأ عاطفی و کمبود محبت در دوران کودکی دارد و بیشترین امری که می تواند از نظر روانی این میل باطنی کودک به محبت را ارضا نماید، آغوش گرم مادر است؛ بنابراین اگر بخواهیم جامعه ای پاک و ارزنده داشته باشیم باید نقش اساسی مادران را مورد توجه قرار بدهیم زیرا بیشترین تأثیر را در فرهنگ سازی و ثبات و سلامت شخصیت بر عهده دارند. احساس محبت مادر به فرزند باعث ایجاد حس تعلق او به خانواده و مهربانی متقابل او به والدین می شود و فردی که از محبت سرشار والدین بهره مند باشد هرگز در جامعه تحت تأثیر محبت سطحی و ساختگی افراد نالایق قرار نمی گیرد و به راه های نادرست کشانده نخواهد شد.

فاطمه(س) در عشق ورزی و محبت به کودکان می تواند بهترین اسوه برای زنان باشد. او که خود از سرچشمه ی محبت و رحمت نبوی سیراب شده و همواره از طرف رسول خدا(ص) با جملاتی چون فداها ابوها، فاطمه بضعة منّی خطاب شده بود و با بوسیدن ها و در آغوش گرفتن های پدر آشنا بود، خود در ایفای نقش مادری و عشق و محبت به فرزندان نمونه بود.

حضرت3 در روابط کلامی و محبت آمیز خود با خطاب مهربانانه فرزندانش را یا قرّة عینی نور چشمم و ثمرة فؤادیمیوه ی دلم صدا می کرد. ([40]) همچنین به سفارش پیامبر(ص) بچه ها را دسته گل می دانست؛ قال رسول الله9 الولد ریحانة و ریحانتای الحسن والحسین([41]) حضرت زهرا(س) رسیدگی و محبت به فرزندانش را بر هر کار دیگری مقدم می داشت و معتقد بود که در نگه داری و پرورش فرزند، مادر نسبت به هر کس دیگری سزاوارتر است.

صاحب نظران مسلمان نیز با توجه به دیدگاه اسلام، بر اهمیت نقش مادری و اولویت آن نسبت به اشتغال تأکید کرده اند. برای نمونه امام خمینی(ره) با این که تأکید فراوانی بر مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان در جامعه داشتند، اشتغال زنان را تا آن جا می پذیرفتند که به خانواده لطمه نخورد، زیرا زن را مربی جامعه می دانستند. ([42])

پرورش روحیه عبادی در کودکان؛ یکی از محورهای اساسی که حضرت زهرا(س) در تربیت فرزندانش به آن توجه داشتند، بُعد پرستش در فرزندان به انجام تکالیف الهی و عبادی بود. فطرت کودک براساس خداپرستی است. )فطرة الله التی فَطَرالناسَ علیها(([43])؛ خداوند صفت خداپرستی را در روح و ذات کودک قرار داده است. پرورش این فطرت و سرشت پاک بر عهده ی والدین است و اگر آن ها در این امر مسامحه نمایند راهزنان و منحرفان فکری سرشت پاک فرزندانشان را آلوده و منحرف می کنند. اما به طور یقین فردی که در کودکی با خضوع و خشوع در برابر خداوند آشنا شود و حلاوت و شیرینی عبادت را بچشد و محبوب واقعی و منبع حیات و قدرت را با عشق و شور بندگی بشناسد هرگز در جوانی جذب جلوه های دروغین دیگر مکاتب نمی شود.

فاطمه(س) دین باوری و شوق بندگی معبود را از اوان کودکی در جان و روح فرزندانش می دمید و روح خدا پرستی و توحید را در وجود آن ها تقویت می کرد تا آن جا که فرزندانش بالاترین لذت ها را در عبادت خداوند می دیدند. اگر امام حسین(ع) در لحظات پایانی حیات خود زیر ضربات تیر و شمشیر دشمنان نماز به پا می دارد جلوه ای از تربیت دینی فاطمه(س) را نشان می دهد.

البته در عبادت آن چه مهم است پیوند دائمی و همیشگی فرد با خدا و ناظر دانستن او بر اعمال است، حالات مادر مانند تضرع و خضوع در عبادت و زمزمه ها و لالایی های او مهم ترین عامل برای تدین فرزندان به شمار می رود؛ چون کودکان مقلدان خوبی هستند که همه چیز را تقلید می کنند، با استفاده از این زمینه در کودک می توان اعمال عبادی مثل نماز و روزه و انجام مستحبات را در آن ها نهادینه کرد. در قرآن چه اهتمام به عبادت و سفارش ن به اعضای خانواده در کنار هم ذکر شده اند. )و أمرُ اهلکَ بالصلاة واصطبر علیها(([44]).

بازی و تحرک در کودک؛ بازی و تحرک کودکان نیز در شیوه تربیتی فاطمه(س) مورد توجه قرار داشت تا آن جا که فاطمه(س) برای رشد و تکاپوی بیشتر کودکانش خود با آن ها هم بازی می شد.

بازی های کودکانه که به نظر بی هدف وقت گذرانی بیهوده است در حقیقت نوعی تمرین و آموزش زندگی است. بازی در اجتماعی شدن و همانند سازی کودک با محیط نقش مهمی دارد و به کودک کمک می کند تا مهارت های اجتماعی را بیاموزد و آن ها را تحکیم بخشد و به صورت ابتدایی به کار گیرد، همچنین بازی باعث پرورش نیروی خلاقیت و ابتکار کودک می شود. پیامبر اکرم(ص) در کلامی شیوا می فرماید: من کان عندهُ صبیٌ فلیتصابَ له([45]) کسی که نزد او کودکی است باید به حالت کودک در آیدبا او هم بازی می شود. پیامبر(ص) با این کلام ارزش و اهمیت هم نشینی و بازی با کودکان را خاطرنشان می سازد تا مربیان و والدین علاوه بر این که از بازی ها و شیطنت های کودکان خود ناراحت و ناامید نشوند بلکه با آنان همراهی کنند. بازی با کودکان یکی از راه های اظهار محبت به آن هاست و آثار نیکویی دارد و علاوه بر نشاط و شادی کودک باعث رشد استعدادها و تلطیف احساسات او می شود و والدین می توانند در ضمن بازی با کودک نکات اخلاقی و ارزش های انسانی را به او بیاموزند. پیامبر(ص) با فرزندان فاطمه(س) هم بازی می شد. در روایت آمده است: روزی رسول خدا(ص) با دست و پا راه می رفت و حسن و حسین8 بر پشت آن حضرت سوار بودند و رو به آنان می فرمود: بهترین مرکب، مرکب شماست و شما بهترین سوار هستید. ([46])

فاطمه(س) خود نیز با فرزندانش هم بازی می شد و در حین بازی با استفاده از الفاظ و حملات مناسب سعی در ساختن شخصیت کودکانش و ارائه الگویی مناسب در زندگی برای آن ها داشت. حضرت زهرا(س) با فرزندش امام مجتبی7 بازی می کرد و او را بالا می انداخت و می فرمود:

إشبه أباک یا حسَن واخلَع عن الحق الوسن

واعبُد الهاً ذا منن ولاتوالِ ذالاحن([47])

پسرم حسن مانند پدرت باش؛ ریسمان ظلم را از حق بر کن. خدایی را بپرست که صاحب نعمت های متعدد است و هرگز با صاحبان ظلم و تعدی دوستی مکن.

رعایت عدالت در مورد فرزندان؛ دین اسلام در همه مسایل، مسلمانان را به عدالت توصیه نموده است: ) ... اعْدِلُوا هُوَ أقْرَبُ لِلتّقْوی... (([48])؛ عدالت پیشه نمایید که به تقوا نزدیک تر است. رعایت عدالت و رفتار هماهنگ با کودکان نیز یکی از اصو تربیتی اسلام در مورد فرزندان است پیامبر اکرم فرموده اند: بین فرزندانتان با عدالت رفتار نمایید چنان که دوست دارید در نیکی و محبت به شما با عدالت رفتار نمایند. ([49])

رعایت عدالت در بین فرزندان باعث جلب اعتماد فرزندان و عامل مهمی در تربیت صحیح آنان است، والدین می توانند نمودهای عدالت را در ابراز محبت، تأمین نیازهای مادی، گفتگو و مشاوره و هدیه و خرید و ... نسبت به فرزندان نشان دهند. تبعیض و مقدم داشتن یکی از فرزندان بر دیگران باعث ایجاد حس حسادت و نفرت در دیگر کودکان می شود و زمینه ای برای انحراف و لجاجت در کودک خواهد شد. به این جهت در روایات سفارش شده که والدین در بوسیدن فرزندان([50])، هدیه دادن([51]) و سایر اعمال خود بین فرزندان به مساوات رفتار نمایند. امام خمینی(ره) هم در تحریر الوسیله می فرمایند: اگر هدیه دادن به فرزندی به جهت برتری او بر فرزندان دیگر باعث تحریک حسادت و کینه سایرین شود و فتنه برانگیزد حرام است. ([52])

در برخورد فاطمه(س) با فرزندان نمونه هایی از رعایت این اصل مهم تربیتی به چشم می خورد. روزی امام حسن(ع) نزد پیامبر(ص) آمد و اظهار تشنگی کرد و از پیامبر(ص) تقاضای آب نمود. رسول خدا(ص) بی درنگ برخاسته، ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود، مقداری شیر دوشید و به امام حسن داد. در این هنگام حسین(ع) خواست تا ظرف شیر را از برادرش بگیرد. اما پیامبر به حمایت از امام حسن(ع) مانع گرفتن شیر شد. فاطمه(س) که شاهد این ماجرا بود، به پیامبر گفت: گویا حسن(ع) برای شما عزیزتر از حسین است پیامبر(ص) فرمود: نه هر دو برایم عزیز و محبوبند، ولی چون اول حسن(ع) تقاضا کرد او را مقدم داشتم. ([53])

سخن فاطمه(س) به رسول اکرم(ص) نشانه اهتمام حضرت3 در عدالت و عدم تبعیض بین کودکان، قابل تأمل است. فاطمه(س) به قدری به رعایت اصل عدالت معتقد بود که به هنگام داوری بین آن ها نیز این مسأله را رعایت می کرد تا مبادا یکی از آن دو رنجیده خاطر شود.

پرورش روحیه نوع دوستی و مواجهه با مشکلات؛ از دیگر روش های تربیتی فاطمه(س) ایجاد حس نوع دوستی و روحیه انفاق و بخشش در کودکان بود، در کتب حدیثی وارد شده که فرزندان فاطمه(س) همواره شاهد آن بودند که مادرشان به مردم کمک کرده و خود گرسنه می ماند و به قیمت گرسنگی خود دیگران را سیر می کرد. ([54])

کمک و انفاق فاطمه(س) به مردم تنها در مسایل اقتصادی نبود، بلکه از نظر اخلاقی و ارشاد و هدایت مردم نیز به آن ها کمک می کرد و از این طریق اعمال نیک و عواطف پسندیده را به کودکان خود آموزش می داد. امام حسن(ع) می فرمایند: شبی مادرم را دیدم که تا صبح به عبادت مشغول بود و مرتب مؤمنین و دیگران را دعا می کرد در حالی که هیچ دعایی برای خود نمی کرد پس خدمت ایشان عرض کردم: مادر چرا همان گونه که برای دیگران دعا می کنید، برای خودتان دعا نمی کنید فرمود فرزندم الجار ثمَّ الدار([55])؛ ابتدا همسایه سپس خانه.

فرزندان فاطمه(س) در مقاومت و مبارزه با مشکلات را هم از مادر آموخته بودند، بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) زمانی که فاطمه(س) برای بازپس گرفتن حق همسر مظلومش به احتجاج با خلفا پرداخت و در این راه سختی های روحی و جسمی فراوانی را به جان خرید، کودکان فاطمه(س) شاهد این ماجرا بودند. آن ها نیز به دلیل موقعیت های ویژه و خاص خود دشمنان و مشکلات زیادی در زندگی خود داشتند اما هرگز در برابر سختی ها و ناکامی ها سر تسلیم فرود نیاوردند و تا پای جان به مقاومت پرداختند. می توان گفت بسیاری از این رفتارها در زندگی فرزندان زهرا(س) برگرفته از شیوه های تربیتی مادر بزرگوارشان بود.

در تاریخ آمده است روزی خلیفه دوم روی منبر بود. امام حسین(ع) که کودک خردسالی بود وارد مسجد شد و گفت از منبر پدرم پایین بیا. عمر گریه کرد و گفت: راست می گویی این منبر پدر توست؛ نه منبر پدر من. ممکن بود کسانی تصور کنند، امام حسین(ع) در مجلس عمومی به دستور پدر بزرگوارش چنین گفته باشد، برای رفع این توهم حضرت علی(ع) از میان مجلس برخاست و با صدای بلند فرمود: به خدا قسم، گفته حسین از ناحیه من نیست، عمر نیز قسم یاد کرد و گفت یا اباالحسن راست می گویی، من هرگز شما را در گفته فرزندت متهم نمی کنم. ([56])

او خوب می دانست که حسین(ع) در دامان چه کسی پرورش یافته است و نمونه این اعتراض ها را از جانب مادر او نیز دیده بود. زینب(س) دختر بزرگوار فاطمه(س) نیز با کرامت و شجاعتی که از مادر فراگرفته بود، بعد از عاشورا پیام شهیدان را زنده نگاه داشت و در مجلس یزیدیان با شکوه و ابهت به پاسداری از خون شهدا پرداخت. با وجودی که عزادار و مصیبت زده بود، هرگز در جایگاه ضعف قرار نگرفت و در بیان حوادث کربلا فرمود: ما رأیتُ الاّ جمیلاً([57])؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.

پرسش و پاسخ: برخی افراد ادعا می کنند در الگوگیری و اسوه پذیری از شخصیت ها، زمان و مکان عامل مهم و تأثیرگذاری است. بنابراین بسیاری از اعمال و قالب های رفتاری اسوه ها ویژه همان عصر و زمان خودشان است و در زمان های بعد، برای دیگران قابل اقتدا و تأسی نیست به عنوان مثال افرادی که در سال های اولیه ظهور اسلام می زیستند، نمی توانند الگوی مناسبی برای جوانان امروز باشند.

در پاسخ باید گفت منظور از اسوه پذیری این نیست که همان قالب های رفتاری فرد الگو را مد نظر قرار داده و به همان شکل در زندگی به کار بریم. به عنوان مثال در سیره حضرت زهرا(س) می بینیم که جهیزیه حضرت در چند ظرف گلی و حصیری خلاصه شده بود و تا مدت ها فاطمه(س) و خانواده گرامی اش بر روی پوست گوسفندی زندگی می کردند که روزها شترشان روی آن علف می خورد و شب ها برای خواب از آن استفاده می کردند و یا چادری که زهرا(س) به سر می کرد از لیف خرما بود و وصله های متعددی داشت. امروزه به طور حتم نمی توان این گونه عمل نمود و در همان قالب و شکل رفتاری حضرت، زندگی کرد، اما آن چه ارزشمند و قابل تأسی است، حقیقت و روح این رفتارهاست. محتوا و حقیقت این فرازها از زندگی زهرا(س)، ساده زیستی و روح بی اعتنایی به دنیا و پارسایی و دوری از تجمل گرایی است. هر یک از رفتارهای فاطمه(س) دارای حقیقت است که آن را به سادگی و با تحلیل و استنباط می توان در همه زمان ها و در همه ابعاد فردی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به کار برد.

البته رفتارهایی هم در سیره فاطمه(س) وجود دارند که عیناً قابل اقتباس و تقلید است مانند احترام به همسر و فرزندان و یا نداشتن تقاضای نامقدور و رفتار مناسب و مهرورزی به خانواده که روز به روز ارزش و اهمیت این اعمال برای همگان روشن تر می شود. پس الگوها منحصر به زمان و مکان نیستند و در همه اعصار می توان برای الگوگیری به آن ها مراجعه نمود.

پی­نوشت:

[1]. عوالم، ج 11، ص 190.

[2]. بحارالأنوار، ج 53، ص 178.

[3]. حسین شیخ الاسلامی، مسند فاطمة الزهرا(س)، ص 227.

[4]. همان، ص 273.

[5]. بحارالأنوار، ج 37، ص 103.

[6]. محمد جواد قیومی، صحیفة الزهرا(س)، ص 49.

[7]. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر نفرات الکوفی، ص 55 .

[8] . بحارالأنوار، ج 43، ص 149.

[9]. بحارالأنوار، ج 43، ص 1.

[10]. محمد دشتی، نهج الحیاة، ص 29.

[11]. بحارالأنوار، ج 43، ص 124.

[12]. همان، ص 97.

[13]. النّور9 : 26.

[14]. مهدی نیلی پور، فرهنگ فاطمیه، ص 137 و 138.

[15]. اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 359.

[16]. شیخ طوسی، امالی، ج 1، ص 38

[17]. دشتی، همان، ص 35.

[18]. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 60 .

[19]. نهج الفصاحه، حدیث 621.

[20]. بحارالأنوار، ج 43، ص 192.

[21]. هاشم رسولی محلاتی، غررالحکم، ص 435.

[22]. حائری مازندرانی، مهدی، کوکب الدری، ج 1، ص 196.

[23]. بحارالأنوار، ج 43، ص 218.

[24]. ابن شهرآشوب، محمدعلی؛ مناقب آل ابی طالب، ص 124.

[25]. بحارالأنوار، ج 43، ص 134.

[26]. همان.

[27]. کشف الغمه، ج 1، ص 492.

[28]. بحارالأنوار، ج 100، ص 244.

[29]. همان، ج 29، ص 123.

[30]. همان، ج 43، ص 86 .

[31]. الضحی93 : 5 .

[32]. بحارالأنوار، همان، ص 88 .

[33]. مفاتیح الجنان، زیارت نامه فاطمه زهرا(س).

[34]. بحارالأنوار، ج 43، ص 81 و 31.

[35]. الولد کبدُ المؤمن، فرزند جگر گوشه مؤمن است، مستدرک الوسائل، ج 15، ص 112.

[36]. الولد الصالح ریحانة من ریاحین الجنة، همان، ج 15، ص 113.

[37]. بیت لا صبیان فیه لا برکة فیه، کنزالعمال، ج 16، ص 281.

[38]. بحارالأنوار، ج 5، ص 157.

[39]. محمدرضا شرفی، مراحل رشد و تحول انسان، ص 78.

[40]. مهدی پور نیلی پور، فرهنگ فاطمیه، ص 180.

[41]. بحارالأنوار، ج 43، ص 281.

[42]. امیررضا ستوده، پا به پای آفتاب، ص 172.

[43]. روم30 : 30.

[44]. طه20 : 132.

[45]. وسائل الشیعه، ج 21، ص 486.

[46]. بحارالأنوار، ج 43، ص 265.

[47]. همان، ص 286.

[48]. المائده5 : 8 .

[49]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 171.

[50]. کنزالعمال، ج 16، ص 445.

[51]. همان، ص 444.

[52]. امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، ج 2، ص 61 .

[53]. بحارالأنوار، ج 43، ص 283.

[54]. همان، ج 41، ص 34.

[55]. همان، ج 43، ص 81 .

[56]. فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، ص 145.

[57]. بحارالأنوار، ج 45، ص 116.

راز ولادت علی علیه السلام در درون کعبه

راز ولادت علی علیه السلام در درون کعبه

پدید آورنده : جواد خرمی ، صفحه 33

در سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل، حادثه بس عجیبی رخ داد که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است، و آن حادثه، به دنیا آمدن نوزادی است در درون خانه کعبه که به نام علی علیه السلام اسم گذاری شد.

مادر وی فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است که جزء نخستین زنانی شمرده می شود که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورد و پیش از بعثت از آیین ابراهیم پیروی می کرد. همین فاطمه زنی است که سخت مورد احترام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است.

پدر این طفل، عمران معروف به ابوطالب، حامی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.

مدرک حادثه

به دنیا آمدن امیرمؤمنان، علی علیه السلام در درون خانه خدا فضیلتی است که محدّثان شیعه و دانشمندان علم انساب آن را در کتابهای خود نقل کرده اند و در میان دانشمندان اهل تسنن گروه زیادی به این حقیقت، تصریح و آن را یک فضیلت بی نظیر خوانده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:

1. محمد مالکی می گوید: «وُلِدَ بِمکَّةَ الْمُشَرّفَةَ داخِلَ بَیْتِ الْحَرامِ فی یَوْمِ الْجُمعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِاللّه ِ رَجَبِ سَنَةِ ثَلاثینَ مِنْ عامِ الْفیلِ... وَلَمْ یُولَدْ فِی الْبَیْتِ الْحَرامِ قَبْلَهُ اَحَدٌ سِواهُ، وَهِیَ فَضیلَةٌ خَصَّهُ اللّه تَعالی بِها اِجْلالاً لَهُ وَاِعْلاءً لَمَرْتَبَتِهِ وَاِظْهارا لِکَرامَتِهِ؛(1) علی در داخل خانه خدا در مکه، روز جمعه سیزدهم ماه خدا، رجب سال سی از عام الفیل به دنیا آمد... قبل از او کسی در داخل خانه خدا به دنیا نیامده بود و این ولادت فضیلتی است که خدای بلند مرتبه علی علیه السلام را به آن اختصاص داده است، برای تجلیل او و بالا بردن مرتبه او و آشکار نمودن کرامت و بزرگواری او».

2. حاکم نیشابوری می گوید: «ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.»(2)

تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.»(3)

(4)

زمینه داریم که به یکی از آنها اشاره می شود:

سعید بن جبیر از یزید بن قعنب نقل نموده که من با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از فرزندان عبدالعزّی در مقابل خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان فاطمه دختر اسد مادر امیرالمؤمنین که نه ماهه باردار بود و درد زایمان او را گرفته بود، ظاهر شد، «فَقالَتْ رَبِّ اِنّی مُؤمِنَةٌ بِکَ وَبِما جاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَکُتُبٍ، وَاِنّی مُصَدّقَةٌ بِکَلامِ جَدّی اِبْراهِیْمَ الخَلیلِ، وَاِنّهُ بَنی الْبَیْتَ العَتیقَ فَبِحَقِّ الّذی بَنی هذَا الْبَیْتَ وَبِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذی فِی بَطْنی لمّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلادَتی؛(5) پس فاطمه گفت: پروردگارا! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند، ایمان دارم و سخن جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم؛ او که این خانه عتیق را بنا کرد. پس به حق آن کسی که این خانه را ساخت، و به حق کودکی که در رحم دارم، ولادت این کودک را بر من آسان فرما!»

یزید بن قعنب می گوید: ما دیدیم که خانه خدا از پشت شکافته شد (محل مستجار) و فاطمه داخل خانه شد و ما دیگر او را ندیدیم، و دیوار دوباره به حال اوّل برگشت، به ذهن ما رسید که قفل در خانه خدا را باز کنیم، ولی باز نشد، «فَعَلِمْنا اَنَّ ذلِکَ اَمْرٌ مِنَ اَمْرِ اللّه ِ عَزّوجَلّ؛(6) پس دانستیم که این مسئله کاری است از طرف خدای عزیز و جلیل».

چند روز این مادر و کودک در درون خانه خدا می مانند. راستی در این چند روز مادر چه خورده و چه نوشیده؟ و دیگر نیازهای خویش را چگونه برآورده نموده است؟...

اگر کمترین دقت و تأمّلی در این مسائل انجام گیرد، بی گمان به فضیلت والای این نوزاد و مادر می توان پی برد که چگونه معجزات متعددی به احترام آن دو انجام می گیرد؛ شکافته شدن دیوار خانه خدا و به هم آمدن آن، ماندن چهار روز در درون خانه، پاک بودن نوزاد از آلودگی زایمان وگر نه در درون خانه خدا راه نمی یافت، استفاده از غذای بهشتی و...! خوب است در ادامه گزارش را از زبان فاطمه بنت اسد بشنویم:

وقتی از خانه بیرون آمد، گفت: «اِنّی فُضِّلْتُ عَلی مَنْ تَقَدَّمَنی مِنَ النِّساءِ لاَِنَّ آسِیَةَ بِنْتَ مُزاحِمٍ عَبَدَتِ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ سِرّا فِی مَوْضِعٍ لایُحِبُّ اَنْ یَعْبُدَاللّه َ فِیهِ اِلاّ اضْطِرارا، وَاِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْران هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْیابِسَةَ بِیَدِها حَتّی اَکَلَتْ مِنْها رُطَبا جَنیّا، وَاِنّی دَخَلْتُ بَیْتَ اللّه ِ الْحَرامَ فَاَکَلْتُ مِنْ ثِمارِ اَلجَنَّةِ وَاَوْراقِها[ارزاقها]؛(7) به راستی من بر زنهای پیش از خود برتری یافتم؛ زیرا آسیة دختر مزاحم (همسر فرعون) خدا را پنهانی در جایی عبادت کرد که دوست نمی داشت در آن مکان (یعنی کاخ فرعون) خدا را عبادت کند، مگر در حال ناچاری. و به راستی مریم دختر عمران درخت خشک خرما را با دستش تکان داد تا رطب تازه ای از آن بخورد، ولی من داخل خانه خدا شدم و از میوه های بهشتی و ورقها (یا روزیها)ی آن استفاده بردم.»

مراسم نامگذاری

مولود نورانی که در درون خانه خدا به دنیا آمده و چهار شبانه روز از او و مادرش با غذای بهشتی پذیرایی شده، برای نام گذاریش نیز خدای خانه باید تصمیم بگیرد، نه پدر و مادر و یا پدربزرگ و مادربزرگ. و چنین هم شد، خداوند منّت خویش را بر او کامل نمود و با جملاتی از عالم غیب به گوش فاطمه مادر نوزاد رساند که او را چه نام نهد.

فاطمه بنت اسد می گوید: «فَلمّا اَردْتُ اَنْ اَخْرُجَ هَتَفَ بی هاتِفٌ یا فاطِمَةُ سَمّیهِ عَلیّا فَهُوَ عَلِیٌ وَاللّه ُ الْعَلِیُّ الاَْعْلی یَقُوْلُ: اِنّی شقَقْتُ اِسْمَهُ مِنْ اِسْمی وَاَدّبْتُهُ باَدَبی وَوَقَفْتُهُ عَلی غامِضِ عِلْمی وَهُوَ الَّذی... یُؤذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتی وَیُقَدِّسُنی وَیُمَجِّدُنی فَطُوبی لِمَنْ اَحَبَّهُ واَطاعَهُ وَوَیْلٌ لِمَنْ اَبْغَضَهُ وَعَصاهُ؛(8) پس هنگامی که خواستم [از کعبه] خارج شوم، هاتفی [از غیب] مرا ندا داد: ای فاطمه [او را] به نام علی نام گذاری کن! پس او علی است و خدای علیّ اَعْلی است که می گوید: به راستی، اسم او را از اسم خودم جدا ساختم و او را به ادب خود پرورش دادم و او را بر پیچیدگیهای علم خود آگاه ساختم و او کسی است که... بر بام خانه من اذان خواهد گفت و مرا تقدیس و تمجید خواهد نمود. پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.»

آن گاه فاطمه بنت اسد روی به خانه نهاد. شخصی به سرعت خود را به ابوطالب و خانواده او رساند و بشارت ولادت علی علیه السلام را داد. همه خانواده که در پیشاپیش آنها محمد مصطفی صلی الله علیه و آله قرار داشت، به استقبال فاطمه و نوزادش آمدند، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نوزاد را در بغل گرفت و زبان خویش را در دهان او قرار داد و اذان و اقامه در گوش او خواند. آن گاه ابوطالب شتران زیادی را به عنوان ولیمه این نوزاد قربانی نمود و تمام مردم را نیز دعوت نمود؛ به این صورت که اوّل هفت بار خانه خدا را طواف نمایند، آن گاه داخل خانه ابوطالب روند و بر علی علیه السلام سلام نمایند.(9)

راز ولادت

آنچه مهم و ضروری است که جامعه اسلامی، اعم از شیعه و سنی به آن توجه نمایند، راز و فلسفه این ولادت در درون خانه خداوند و کعبه است. مریم با آن عظمت که به تصریح قرآن معصومه است و فرزند او از پیامبران اولوالعزم بود، وقتی درد زایمان او فرا می رسد، به او دستور داده می شود که محراب و عبادتگاه را ترک گوید و به نقطه دوردستی پناه برد؛(10) چرا که اینجا عبادتگاه است، نه زایشگاه؛ ولی فاطمه بنت اسد را به درون مقدس ترین عبادتگاه، یعنی کعبه فرا می خوانند و با معجزه دیوار شکافته می شود و در برخی منابع آمده که به فاطمه بنت اسد الهام شد که وارد خانه کعبه گردد.(11)

و توجّه می توان به آن رسید.

تحلیل حادثه

روی علی است قبله این دل حق پرست ما کوی علی است منزل و جایگه نشست ما
بوی علی است باعث حال خراب و مست ما سوی علی است هر زمان به التماس دست ما

اگر به روایات امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصا امیرمؤمنان علیه السلام دقّت شود، در می یابیم که اساسی ترین شرط توحید، ولایت امامان معصوم است؛ چنان که در حدیث سلسلة الذهب و دهها حدیث دیگر به آن تصریح شده است که کلمه توحید دژ نفوذناپذیر الهی است، به شرطی که ولایت و امامت امامان در کنار آن باشد.(12) این از نظر فکری و اعتقادی، و امّا از نظر رفتاری و عمل نیز اساسی ترین شرط قبولی اعمال، پذیرفتن امامت علی علیه السلام و فرزندان اوست.

امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس به خداوند عزّتمند تقرّب جوید با عبادتی که تلاش خود را در انجام آن به کار برد، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد.»(13)

(14)

باشد که خانه زاد این بیت می باشد.

لطیفه

خداوند زاده نشده و دارای فرزند نیز نمی باشد، ولی یک امر را نمی توان انکار کرد و آن اینکه صدای گریه نوزاد از خانه خدا به گوش رسیده است.

ولادت علی علیه السلام در درون خانه خدا رمز و رازش این است که بدانیم قلب خانه خدا و توحید را ولایت و امامت علی تشکیل می دهد. در منابع روایی اِشاراتی به این مطلب شده است، از جمله:

1. در ذیل جملاتی که فاطمه بنت اسد در لحظه خروج از خانه خدا شنید، می خوانیم: «فَطُوبی لِمَنْ اَطاعَهُ وویلٌ لِمَنْ اَبغَضَه وَعَصاهُ؛(15) پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.» قبلاً اشاره شد جملات فوق راز ولادت علی علیه السلام را در درون کعبه این می داند که مردم مطیع و فرمانبر او گردند و از امامت و ولایت او سرپیچی نکنند.

2. در دعوت نامه ابوطالب از مردم برای ولیمه حضرت علی علیه السلام می خوانیم: «وَقالَ هَلُمُّوا وَطَوِّفُوا بالبَیْتِ سَبْعا وَادْخُلُوا وَسَلِّموا عَلی عَلیٍّ وَلَدِی؛(16) گفت: مردم! بیایید و هفت بار دور خانه طواف کنید، [آن گاه] داخل [خانه من] شوید و بر فرزندم علی سلام کنید.»

این سخن به این رمز که علی علیه السلام امام و رهبر آینده شماست، اشاره دارد.

3. امام باقر علیه السلام فرمود: «اِنَّما اُمِرَ النّاسُ اَنْ یَأْتُوا هذِهِ الاَحْجارَ فَیَتَطَوّفُوا بِها، ثَمَّ یَأْتُونَنا فَیُخْبِروُنا بِوِلایَتِهِمْ وَیَعْرِضُوا عَلَیْنا نُصْرَتَهُمْ؛(17) همانا به مردم دستور داده شده است که بیایند و این سنگها (کنایه از کعبه) را طواف کنند. سپس نزد ما (امامان) آیند و خبر ولایتشان را [نسبت به ما] اظهار نمایند، و یاری شان را نسبت به ما عرضه دارند».

نتیجه آنکه راز ولادت امیرمؤمنان علیه السلام در درون خانه کعبه این است که مردم در حال نماز رو به کعبه باشند و صورت دل را به سوی امامت امامان معصوم و در رأس آنها امیرمؤمنان داشته باشند و هرگز از یاد نبرند که علی در درون خانه توحید جا دارد.

من ار به قبله رو کنم به عشق روی او کنم اقامه صلات را به گفتگوی او کنم
گر از وطن سفر کنم سفر به سوی او کنم زحج و بیت بگذرم طواف کوی او کنم
کز احترام مولدش حرم شده است محترم در این ولا بگو نعم که هست اعظم نعم

* * *

الا که رحمت آیتی زرحمت علی بود همه کتاب انبیا حکایت علی بود
بهشت و هر چه اندر او عنایت علی بود اجلّ نعمت خدا ولایت علی بود.(18)


1. الفصول المهمة، ص12 ـ13؛ بحارالانوار، ج35، ص8.

2. مستدرک حاکم، ج3، ص483.

3. شرح قصیده عبدالباقی افندی، ص15.

4. مروج الذهب، ج2، ص349؛ شرح الشفاء، ج1، ص151؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج1، ص306 ـ 310.

5. بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، ج35، ص8، حدیث 11؛ ر.ک: خصائص امیرالمؤمنین، للشریف الرضی، ص39؛ الغدیر، علاّمه امینی، ج6، ص22.

6. همان.

7. بحارالانوار، ج35، ص8.

8. بحارالانوار، ج35، ص9، ذیل حدیث 11.

9. بحار، ج35، ص18؛ اعلام الهدایه، ج2، ص50.

10. مریم/22 ـ 23.

11. سنة الهدایة، ص129.

12. ر.ک: توحید صدوق.

13. اصول کافی، ج1، ص183.

14. بحارالانوار، ج27، ص194؛ ر.ک: مناقب خوارزمی، ص28.

15. بحار، ج35، ص8، ذیل حدیث 11.

16. همان، ص18؛ ذیل حدیث 14.

17. عیون اخبارالرضا، ج2، ص262، حدیث 29 و 30.

18. فؤاد کرمانی.